English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (13 milliseconds)
English Persian
expert شخصی که درباره موضوعی بسیار می داند
experts شخصی که درباره موضوعی بسیار می داند
Other Matches
to sit درباره موضوعی جلسه کردن
nerd شخصی که صرفا کامپیوتری شده است و به سختی درباره چیزی که مربوط به فناوری نباشد حرف می زند یا فکر میکند
nerds شخصی که صرفا کامپیوتری شده است و به سختی درباره چیزی که مربوط به فناوری نباشد حرف می زند یا فکر میکند
inferences بررسی اطلاع بدست آمده بدون بررسی اطلاعات شخصی درباره کسی
inference بررسی اطلاع بدست آمده بدون بررسی اطلاعات شخصی درباره کسی
to make a complaint [about] شکایت کردن [درباره] [مثال: ناراضی بودن درباره کالا یا سرویس]
lobby تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
lobbied تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
lobbies تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
f.drss جامه شخصی که باتفتن شخصی دوخته درمجلس رقص بپوشند
subscriber 1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
subscribers 1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
Who knows?You never can tell. کسی چه می داند ؟
vlsi مجتمع سازی درمقیاس بسیار بزرگ تجمع مقیاس بسیار وسیع
infinity حجم بسیار بسیار بزرگ که از بیشترین حد تصور هم بزرگتر باشد
super- کامپیوتر main Frame بسیار قوی برای عملیات ریاضی بسیار سریع
She considers herself to be the mastermind. She thimks she knows it all. خودش را عقل کل می داند
Who knows what the end wI'll be? عاقبت کاررا کی می داند ؟
in my f. به ایین سوگند خدامی داند
Even a fool knows this . یک احمق هم این رامی داند
Any fool knows that . اینرا دیگه هرخری می داند
help پیام کمک که حاوی اطلاعات مفید درباره تابع مشخص یا بخشی از برنامه جاری باشد و نه اطلاعات کلی درباره همه برنامه
helps پیام کمک که حاوی اطلاعات مفید درباره تابع مشخص یا بخشی از برنامه جاری باشد و نه اطلاعات کلی درباره همه برنامه
helped پیام کمک که حاوی اطلاعات مفید درباره تابع مشخص یا بخشی از برنامه جاری باشد و نه اطلاعات کلی درباره همه برنامه
Every one is supposed to know to read and write . فرض بر اینست که هر کس خواندن ونوشتن را می داند
incarnationist کسی که مسیح را خدای مجسم می داند
She considers it beneath her dignity to work . کار کردن را کسر شأن خود می داند
Blessings are not valued till they are gone. <proverb> قدر عافیت کسى داند که به مصیبتى گرفتار آید.
He has been a beggar for a hundred years; yet he d. <proverb> صد سال گدائى مى کند هنوز شب جمعه را نمى داند .
If Ali is the camel-driver , he knows where to lea. <proverb> اگر على ساربان است مى داند شتر را کجا بخواباند .
u.h.f. بسامد بسیار بسیار زیاد
ultra high frequency بسامد بسیار بسیار زیاد
cast pearls before swine <idiom> از بین بردن چیزی ارزشمندی بوسیله کسی که قدرش را نمی داند
to keep somebody in suspense <idiom> کسی را در حالت هراس گذاشتن [چونکه نمی داند چه پیش خواهد آمد]
cray نوعی کامپیوتر بسیار بزرگ شرکت سازنده کامپیوترهای بسیار بزرگ
rationalism سیستم فکری که عقل و استدلال عقلی را مقدم بر هر چیز جهت کشف حقیقت می داند
quartz clock بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
He scorns and sneers at everyone. He is contemptuous of everyone. هیچکس راداخل آدم نمی داند (حساب نمی کند )
terrorism عقیده به لزوم ادمکشی و ایجاد وحشت دربین مردم و یا سیستم فکری یی که هر نوع عملی را برای رسیدن به اهداف سیاسی جایز می داند
habeas corpus دستور احضار زندانی دستوری که دادگاه به زندان محل توقیف زندانی یی که توقیفش را غیر قانونی می داند
state-of-the-art بسیار پیشرفته یا از نظر تکنیکی بسیار پیشرفته
haze موضوعی
topical موضوعی
local موضوعی
thematic موضوعی
pointlessness بی موضوعی
locals موضوعی
subject index فهرست موضوعی
mistake of fact اشتباه موضوعی
a sensitive subject [topic] موضوعی حساس
ignorance of fact جهل موضوعی
subject schedule برنامه موضوعی
To let the cat out of the bag . To spI'll the beans . To give the game away . موضوعی را لو دادن
put (something or someone) out of one's head (mind) <idiom> به موضوعی فکر نکردن
ventilation بادگیری طرح موضوعی
The subject under discrssion . موضوعی که مطرح نیست
To raise a question . To bring up a matter . موضوعی رامطرح کردن
extra موضوعی که زیادی است
have to do with <idiom> پیرامون موضوعی بودن
extra- موضوعی که زیادی است
extras موضوعی که زیادی است
to grasp an idea موضوعی رادرک کردن
object oriented graphics نگاره سازی موضوعی
a matter of relative importance موضوعی با اهمیت نسبی
To follow up (trace) a matter (case). موضوعی را دنبال کردن
to touch upon [a topic] ذکر کردن [موضوعی]
to approach [a topic] ذکر کردن [موضوعی]
nial a line to the counter کذب موضوعی را ثابت کردن
rule [on something] دستور [در] [مورد] [برای] موضوعی
to e. a person an a subject کسی را در موضوعی راهنمایی کردن
the question referred to above موضوعی که در بالا بدان اشاره شد
to rule on something حکم کردن در موضوعی [قانون]
To discuss a question with someone . موضوعی را با کسی مطرح کردن
To deliberately fudge the issue . To gloss it over . موضوعی را ماست مالی کردن
To drag out an affair . To go on and on . موضوعی را کش دادن [بدرازا کشاندن]
to over a subject موضوعی را با خنده بحث کردن
object oriented programming language زبان برنامه نویسی موضوعی
rule [on something] حکم [در] [مورد] [برای] موضوعی
ring a bell <idiom> یک مرتبه موضوعی را به خاطر آوردن
To emborider(embellish) a subject . به موضوعی شاخ وبرگ دادن
To smell out something. از موضوعی بو بردن (اطلاع یافتن )
to row back <idiom> <verb> نقض کردن [موضوعی در مقابل حریف]
seminars جلسه بحث وتحقیق در اطراف موضوعی
seminar جلسه بحث وتحقیق در اطراف موضوعی
submission موضوعی رابه داوری ارجاع کردن
to backtrack <idiom> <verb> عقب کشیدن [از موضوعی در مقابل حریف]
to row back <idiom> <verb> عقب کشیدن [از موضوعی در مقابل حریف]
to argue the case for [against] something بطرفداری از [برضد ] موضوعی استدلال کردن
rogatory commission موضوعی را ازمحکمهای به دادگاه دیگراحاله کردن
to paint a rosy picture of something امیدوارانه به چیزی [موضوعی] نگاه کردن
to backtrack <idiom> <verb> نقض کردن [موضوعی در مقابل حریف]
to get a general idea of something فهمیدن موقعیتی [موضوعی] به طور کلی
superfix تکرار مرتب ومداوم موضوعی درسخن
to harp on a subject زیادموضوعی راطول دادن به موضوعی چسبیدن
ignorance of the face is a good defence جهل موضوعی دفاع محسوب میشود
to argue for [against] something بطرفداری از [برضد ] موضوعی استدلال کردن
real will مشرب سیاسی که هر نوع زور وقدرت در هر جنبه را از طرف دولت با این احتجاج که اراده دولت نماینده اراده واقعی افراد جامعه است مشروع می داند
point of honour موضوعی که شرف ادمی وابسته بان است
electronic موضوعی که عنوان چند رسانهای را شرح میدهد
When wI'll the matter come up for discussion ? موضوعی را کی برای بحث مطرح خواهند کرد ؟
talk out بوسیله بحث شفاهی موضوعی را روشن کردن
to linger on a subject روعی موضوعی درنگ کردن یامعطل شدن
to shunt somebody aside کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
to put somebody on the back burner کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
to put somebody in a backwater کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
terminator موضوعی در لیست داده که انتهای فایل را نشان میدهد
to put [throw] [toss] somebody on to the scrap heap کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
cognizance ابلاغ رسمی حق یا اختیارقانونی برای تعقیب موضوعی از مجاری قضائی
to drag in a subject موضوعی رابدون انکه ضرورت داشته باشد بمیان اوردن
selector وسیله مکانیکی که به کاربر امکان انتخاب تابع یا موضوعی را میدهد
selectors وسیله مکانیکی که به کاربر امکان انتخاب تابع یا موضوعی را میدهد
re- درباره .....
re- درباره
about درباره
re درباره
quoad درباره
re درباره .....
concerning درباره
toward درباره
touching درباره
on درباره
in re درباره
rhetorical question مسئله مربوط بمعانی بیان سوالی که برای تسجیل موضوعی بشود
approval متنی که نشان میدهد یک موضوعی به طور رسمی پذیرفته شده است
approval توافقنامهای که نشان میدهد یک موضوعی به طور رسمی پذیرفته شده است
to reflect [on] فکرکردن [درباره]
respecting درخصوص درباره
towards درباره مقارن
of در سوی درباره
my sentiment toward him عقیده من درباره او
rogue value موضوعی درلیست داده برای نشان اینکه لیست تمام شده است
I am certain of it. من درباره اش مطمئن هستم.
nomographer نویسنده کتاب درباره
I am hopeful about the future. درباره آینده امیدوارهستم
price expectation انتظارات درباره قیمت
travelogs سخنرانی درباره مسافرت
travelogue سخنرانی درباره مسافرت
all about همه چیز درباره
as respects ... درباره ... [با توجه به اینکه... ]
to think [of] فکر کردن [درباره]
traversabel سخنرانی درباره مسافرت
travelogues سخنرانی درباره مسافرت
to grouch قر زدن [درباره چیزی]
to nag [about something] قر زدن [درباره چیزی]
to moan قر زدن [درباره چیزی]
to gripe قر زدن [درباره چیزی]
to grouse [about somt.] قر زدن [درباره چیزی]
gospels بشارت درباره مسیح
gospel بشارت درباره مسیح
to kvetch [American E] [about something] نق نق زدن [درباره چیزی]
to moan نق نق زدن [درباره چیزی]
to crab [American E] [about something] نق نق زدن [درباره چیزی]
to bitch [American E] [about something] نق نق زدن [درباره چیزی]
to nag [about something] نق نق زدن [درباره چیزی]
to gripe نق نق زدن [درباره چیزی]
to grouch نق نق زدن [درباره چیزی]
to grouse [about somt.] نق نق زدن [درباره چیزی]
to bitch [American E] [about something] قر زدن [درباره چیزی]
to crab [American E] [about something] قر زدن [درباره چیزی]
to kvetch [American E] [about something] قر زدن [درباره چیزی]
monographs رساله درباره یک موضوع
book review مقاله درباره کتاب
to reflect [on] تامل کردن [درباره]
attend to نظر دادن درباره
monograph رساله درباره یک موضوع
parleying مذاکره درباره صلح موقت
kailyard school مکتب نویسندگی درباره اسکاتلند
parleyed مذاکره درباره صلح موقت
to put something to the vote درباره چیزی رای دادن
idyll چکامه درباره زندگی روستایی
idylls چکامه درباره زندگی روستایی
leaders درباره سایر رکوردهای فایل
leader درباره سایر رکوردهای فایل
To investigate something. درباره چیزی تحقیق کردن
To put something to the vote. درباره چیزی رأی گرفتن
To comment on something ( someone ) . درباره چیزی ( کسی ) نظردادن
symposia مقالات گوناگون درباره یک موضوع
parley مذاکره درباره صلح موقت
to obtaini. on anything درباره چیزی اگاهی یافتن
render judgement on حکم کردن درباره کسی
idyl چکامه درباره زندگی روستایی
parleys مذاکره درباره صلح موقت
in qviries r. to the accident پرسش هایی درباره آن رویداد
shoptald گفتگو درباره وضع کسب
to grouse [about somt.] غرغر کردن [درباره چیزی]
I am not aware of that. <idiom> درباره اش آگاه نیستم. [اصطلاح]
to nag [about something] ناله کردن [درباره چیزی]
to moan ناله کردن [درباره چیزی]
to moan گله کردن [درباره چیزی]
to bitch [American E] [about something] ناله کردن [درباره چیزی]
to crab [American E] [about something] ناله کردن [درباره چیزی]
to kvetch [American E] [about something] ناله کردن [درباره چیزی]
to grouch غرغر کردن [درباره چیزی]
to gripe غرغر کردن [درباره چیزی]
to moan غرغر کردن [درباره چیزی]
to nag [about something] غرغر کردن [درباره چیزی]
to bitch [American E] [about something] غرغر کردن [درباره چیزی]
to crab [American E] [about something] غرغر کردن [درباره چیزی]
to kvetch [American E] [about something] غرغر کردن [درباره چیزی]
to grouse [about somt.] گله کردن [درباره چیزی]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com