English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (24 milliseconds)
English Persian
totake شخص بست نشسته یاپناهنده را دستگیر یا ازاد کردن
Other Matches
pinches دستگیر کردن
take captive دستگیر کردن
nabbing دستگیر کردن
nabs دستگیر کردن
distrain دستگیر کردن
arrests دستگیر کردن
apprehends دستگیر کردن
apprehending دستگیر کردن
apprehended دستگیر کردن
apprehend دستگیر کردن
arrested دستگیر کردن
pinch دستگیر کردن
arrest دستگیر کردن
to take prisoner دستگیر کردن
run-ins دستگیر کردن
nails دستگیر کردن
nabbed دستگیر کردن
nab دستگیر کردن
captives دستگیر کردن
run in دستگیر کردن
nailed دستگیر کردن
nail دستگیر کردن
run-in دستگیر کردن
captive دستگیر کردن
pick up <idiom> دستگیر کردن شخص
captures دستگیر کردن دستگیری
capture دستگیر کردن دستگیری
capturing دستگیر کردن دستگیری
to take somebody in custody کسی را دستگیر کردن
letter of marque پروانه دستگیر کردن کشتی بازرگانی دشمن و غارت کردن اتباع ایشان
seized اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
seize اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
seizes اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
run (someone) in <idiom> به زندان بردن ،دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
evade فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
evaded فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
evades فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
evading فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
detain بازداشت کردن دستگیر کردن
detains بازداشت کردن دستگیر کردن
detaining بازداشت کردن دستگیر کردن
detained بازداشت کردن دستگیر کردن
glide path مسیر حرکت ازاد یا پرواز ازاد هواپیما یاموشک
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
sedentary نشسته
aground به گل نشسته
sejant نشسته
sitting نشسته
sittings نشسته
sedimentary ته نشسته
soapless نشسته
sedent نشسته
vega کرکس نشسته
crouch start استارت نشسته
fretty چرک نشسته
aground به خشکی نشسته
sprint start استارت نشسته
superannuated باز نشسته
sitting position وضعیت نشسته
stranded بگل نشسته
aground بگل نشسته
herculis بر زانو نشسته راقص
zazen پایان استراحت نشسته
hercules بر زانو نشسته راقص
He was sitting on my left (left side) طرف چپ من نشسته بود
Zen استراحت بحالت نشسته
unwraps ازاد کردن
enfranchise ازاد کردن
extrication ازاد کردن
discharge ازاد کردن
releases ازاد کردن
liberation ازاد کردن
released ازاد کردن
to let ship ازاد کردن
uncage ازاد کردن
enfranchize ازاد کردن
enfranchises ازاد کردن
enfranchising ازاد کردن
to set at liberty ازاد کردن
unwrapping ازاد کردن
enfranchised ازاد کردن
unwrapped ازاد کردن
let go ازاد کردن
unwrap ازاد کردن
let loose ازاد کردن
set at large ازاد کردن
set free ازاد کردن
to let loose ازاد کردن
affranchize ازاد کردن
liberate ازاد کردن
let slip ازاد کردن
release ازاد کردن
discharges ازاد کردن
unloose ازاد کردن
liberating ازاد کردن
deallocate ازاد کردن
emancipating ازاد کردن
emancipates ازاد کردن
to set at large ازاد کردن
unstring ازاد کردن
emancipated ازاد کردن
emancipate ازاد کردن
liberalization ازاد کردن
unfix ازاد کردن
cast loose ازاد کردن
liberates ازاد کردن
captives دستگیر
captive دستگیر
charitable دستگیر
valdez پرت بالانس از حالت نشسته
ambush سربازانی که درکمین نشسته اند
Dust has accumulated [settled] on the chairs. روی صندلی ها خاک نشسته
jackson haines spin چرخیدن روی یک پا در حالت نشسته
ambushing سربازانی که درکمین نشسته اند
saddlefast محکم روی زین نشسته
ambushed سربازانی که درکمین نشسته اند
ambushes سربازانی که درکمین نشسته اند
She was sitting on my right. سمت راست من نشسته بود
She was sitting in the corner of the room . گوشه اتاق نشسته بود
manumission ازاد کردن برده
disentanglement از بند ازاد کردن
disencumber ازقید ازاد کردن
freewheel ازاد زندگی کردن
emancipation ازاد کردن برده
untuck از بند ازاد کردن
unshackle از زنجیر ازاد کردن
freewheels ازاد زندگی کردن
manumit بنده را ازاد کردن
setting free ازاد کردن برده
freewheeled ازاد زندگی کردن
to discharge a guarantee ضمانتی را ازاد کردن
adjutor دستگیر مد دکار
fallen دستگیر شده
manrope دستگیر طنابی
caitiff دستگیر ترسو
my neighbour at dinner کسیکه سر ناهار پهلوی من نشسته است
You are a back seat drive.You are on the sidelines. کنا رگود نشسته یی ومی گی لنگش کن
trips ازاد کردن یاشکل کردن طناب
tripped ازاد کردن یاشکل کردن طناب
trip ازاد کردن یاشکل کردن طناب
released برگ مرخصی ازاد کردن
extricates خلاصی بخشیدن ازاد کردن
unyoke از زیر یوغ ازاد کردن
to release for a ransom با گرفتن فدیه ازاد کردن
releases برگ مرخصی ازاد کردن
release on bail به قید کفیل ازاد کردن
to purify from sin از قید گناه ازاد کردن
bail out به قید کفیل ازاد کردن
bail بقید کفیل ازاد کردن
extricating خلاصی بخشیدن ازاد کردن
release برگ مرخصی ازاد کردن
back off ازاد بریدن قطع کردن
extricate خلاصی بخشیدن ازاد کردن
extricated خلاصی بخشیدن ازاد کردن
split lean پا باز نشسته و تماس سینه ژیمناست با زمین
kieselguhr سنگ چخماق ته نشسته درساختن دینامیت بکارمیرود
played بازی کردن حرکت ازاد داشتن
playing بازی کردن حرکت ازاد داشتن
play بازی کردن حرکت ازاد داشتن
plays بازی کردن حرکت ازاد داشتن
hang out the laundry ازاد کردن چتر عقب پس ازعبور از خط پایان
space heater بخاری مخصوص گرم کردن فضای ازاد
free gyroscope نیروی ژیروسکوپی ازاد نیروی جاذبه مغناطیسی ازاد
He was arrested in the very act . حین عمل ( ارتکاب جرم ) دستگیر شد
he stroked درعقب کرجی نشسته پارومیزدبدان سام که پاروزنان دیگر .....میزدند
pick up واگذار کردن مسئولیت مهاریک بازیگر ازاد به کسی
assert حمایت کردن ازاد کردن
asserted حمایت کردن ازاد کردن
asserting حمایت کردن ازاد کردن
asserts حمایت کردن ازاد کردن
unbrace رها یا ازاد کردن شل کردن
bail out به قید کفیل ازاد کردن و شدن با پاراشوت از هواپیما پریدن
high sea دریای ازاد دریای ازاد خارج از مرزکشور
time is the great healer <proverb> سعدی به روزگاران مهری نشسته بر دل بیرون نمی توان کرد الا به روزگاران
free enterprise اقتصاد ازاد اقتصاد بازار ازاد
wool in the grease پشم نشسته پشم تازه چیده
The place was fully packed . گوش تا گوش آدم نشسته بود
captured تصرف شده اغتنامی دستگیر شده
looser ول ازاد
self service ازاد
stand at ease ازاد
free ازاد
disengaged ازاد
freed ازاد
absolute ازاد
self-service ازاد
freemen ازاد
loosest ول ازاد
absolutes ازاد
free play ازاد
immundity ازاد
unrestrained ازاد
slack water اب ازاد
unihibit ازاد
immune ازاد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com