English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
spring chicken <idiom> شخص جوان (بصورت منفی)
Other Matches
decelerete بصورت منفی شتاب دادن
younker نجیب زاده جوان جوان سلحشور
yonker نجیب زاده جوان جوان سلحشور
princock جوان ژیگولو جوان جلف
princox جوان ژیگولو جوان جلف
picker دلال و واسطه فرش [بصورت جزئی از خانه ها و حراجی ها فرش را خریداری کرده و بصورت عمده می فروشد.]
terrtorialize محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
saddle bag خورجین [اینگونه قالیچه ها بصورت قرینه بافته می شوند.گاه مجزا بوده و سپس به یکدیگر متصل می شوند و یا بصورت یک تکه که در وسط ساده است بافته می شوند.]
variable stroke پمپ مایعی با پیستونهایی بصورت محوری یا خطی که بصورت محوری یا خطی نوسان میکند
peach design نقش هلو [این نقش هم بصورت شکوفه درخت هلو به نشانه بهار و هم بصورت میوه به نشانه طول عمر در فرش های چین بکار می رود.]
frying جوان
fry جوان
fries جوان
adolescent جوان
callant جوان
adolescents جوان
dell زن جوان
callan جوان
beardless جوان
juvenescent نو جوان
yoth جوان
young persons جوان
lasses زن جوان
younger جوان
moll زن جوان
young جوان
dells زن جوان
molls زن جوان
lass زن جوان
youths جوان
youth جوان
vitrify بصورت شیشه در اوردن بصورت شیشه درامدن
yong lion شیر جوان
immature soil خاک جوان
rejuvenation جوان سازی
juvenescent تازه جوان
juvenescent جوان شونده
youngish نسبتا جوان
ephebophilia جوان خواهی
youthful جوان باطراوت
swain جوان روستایی
punk جوان ولگرد
trull دختر جوان
snot جوان گستاخ
floozy زن جوان بوالهوس
insenescible همیشه جوان
punks جوان ولگرد
boyo پسربچه جوان
puss دخترک زن جوان
nag اسب جوان
nags اسب جوان
playboys جوان دخترباز
playboys جوان عیاش
gigolos جوان جلف
lionet شیر جوان
playboy جوان عیاش
youngish جوان وار
gigolo جوان جلف
peachick جوان خودفروش
young smith اسمیت جوان
playboy جوان دخترباز
nagged اسب جوان
young and old پیر و جوان
beau جوان شیک
to die young جوان مردن
young population جمعیت جوان
monofilament الیاف تک رشته بلند [این نوع از لیف که دارای طول بسیار بلندی است بصورت طبیعی فقط در الیاف ابریشم وجود داشته ولی الیاف مصنوعی یا شیمیایی می توانند بصورت الیاف بلند یا کوتاه تهیه شوند.]
rejuvenation دوباره جوان سازی
rejuveoize دوباره جوان شدن
rejuvenesce دوباره جوان شدن
hooligan جوان اوباش صفت
sows ماده خوک جوان
hooligans جوان اوباش صفت
juvenescence حالت جوان شدن
sow ماده خوک جوان
sowed ماده خوک جوان
rejuvenate دوباره جوان کردن
rejuvenated دوباره جوان کردن
rejuvenates دوباره جوان کردن
rejuveoize دوباره جوان کردن
yoth شخص جوان جوانمرد
agerasia پیر جوان نما
young turk افسر جوان افراطی
[be] no chicken دیگر جوان نبودن
youth شباب شخص جوان
youths شباب شخص جوان
fillies دختر شوخ و جوان
filly دختر شوخ و جوان
cora [سر ستونی در شکل زن جوان]
skipjack جوان ژیگولووخود نما
to wear one's years well خوب ماندن جوان
rejuvenating دوباره جوان کردن
malthusian law of population نظریه جمعیتی مالتوس براساس این نظریه جمعیت بصورت تصاعد هندسی افزایش میابد در حالیکه وسایل معیشت و مواد غذائی بصورت تصاعد عددی افزایش میابد
star design طرح ستاره ای شکل [این طرح به گونه های مختلف در فرش های مناطق مختلف مورد استفاده قرار می گیرد. گاه بصورت ترنج و گاه بصورت تزئین در متن.]
She doesnt like that young man. از آن جوان خوشش نمی آید
junker جوان نجیب زاده المانی
kitties دختر جوان زن سبک و جلف
kitty دختر جوان زن سبک و جلف
maids دوشیزه یا زن جوان پیشخدمت مونث
chaperon همراه دختران جوان رفتن
You are 5 years younger than me. شما ۵ سال جوان تر از من هستید.
cocotte زن جوان بد اخلاق وجلف هرزه
chaperon نگهبان یاملازم خانمهای جوان
johnny جوان ژیگولو و خوشگذران پاسبان
sylphid زن جوان وزیبا وباریک اندام
sweetbread تیموس حیوانات جوان دنبلان
gill flirt زن جوان سبک وهرزه دخترول
yuppie جوان تحصیل کرده و پر - درآمد
yuppies جوان تحصیل کرده و پر - درآمد
maid دوشیزه یا زن جوان پیشخدمت مونث
chaperons همراه دختران جوان رفتن
chaperone نگهبان یاملازم خانمهای جوان
chaperones نگهبان یاملازم خانمهای جوان
chaperones همراه دختران جوان رفتن
macaroni ماکارونی جوان خارج رفته
He is not young anymore. او [مرد] دیگر جوان ن [یست] .
chaperone همراه دختران جوان رفتن
chaperons نگهبان یاملازم خانمهای جوان
narcissus جوان رعنایی که عاشق تصویرخودشد
chaperone شخصی که همراه خانمهای جوان میرود
chaperones شخصی که همراه خانمهای جوان میرود
have an old head on young shoulders <idiom> جوان ولی عقل بزرگترها را داشتن
fuzz ریش تازه جوان کرکی شدن
greensick مبتلا به بیماری کم خونی زنان جوان
YWCAs مخفف باشگاه زنان جوان مسیحی
YWCA مخفف باشگاه زنان جوان مسیحی
an unlicked cub جوان زمخت- ادم نتراشیده ونخراشیده
chaperon شخصی که همراه خانمهای جوان میرود
You cannot put old heads on young shoulders . <proverb> سر پیر نتوان بر شانه جوان بگذاشت .
adonic جوان زیبایی که معشوق ونوس بود
oaks مسابقه مادیانهای اصیل جوان در انگلستان
chaperons شخصی که همراه خانمهای جوان میرود
hidden momentum of population growth به دلیل این که یک جمعیت وسیع جوان
passanger شاهین وحشی جوان را هنگام مهاجرت گرفتن
adonis جوان زیبایی که مورد علاقه افرودیت بود
hope chest جعبهای که زن جوان جهیزیه والبسه خود را در ان میگذارد
interplant کاشتن درختهای جوان بین درختان دیگر
duenna زن سالمندی که مراقب دختران وزنان جوان است
minus signs منفی
double negative دو منفی
negatory منفی
null منفی
double negatives دو منفی
positive/negative junction منفی
minus sign منفی
negatives منفی
negative منفی
negation منفی
pomegrenate design طرح گل اناری [این طرح در گل های شاه عباسی فرش ایران، در فرش های چینی بصورت درخت انار و در فرش های ترکستان و قفقاز بصورت میوه انار به همراه شاخ و برگ استفاده می شود.]
reformatory schools کانون اصلاح وتربیت مدارس تهذیب مجرمین جوان
peacock طرح طاووس [این طرح در فرش های ایرانی، چینی، مغولی، قفقازی و ترکیه بصورت های متفاوت بکار می رود. در فرش چین گاه در کل متن و گاه در فرش ایران و قفقاز بصورت نمادی کوچک در گوشه و کنار فرش بافت می شود.]
negative pole قطب منفی
cathodes قطب منفی
ground قطب منفی
negative plate صفحه منفی
ground اتصال منفی
did not ماضی منفی do
negative relation رابطه منفی
negative potential پتانسیل منفی
negative practice تمرین منفی
ground سیم منفی
negate منفی کردن
negates منفی کردن
cathode قطب منفی
negating منفی کردن
negated منفی کردن
negative reinforcement تقویت منفی
negative reward پاداش منفی
negative saving پس انداز منفی
negative منفی کردن
nay رای منفی
negativism منفی بافی
negativism منفی کاری
negatively بطور منفی
negativist منفی گوی
negativist منفی باف
degeneration واخوراند منفی
minus کم شد با علامت منفی
retardation شتاب منفی
deceleration شتاب منفی
negatively skewed چوله منفی
negatives منفی کردن
negative side بخش منفی
negative signe علامت منفی
adverse balance مانده منفی
adverse balance موازنه منفی
negative skewness چولگی منفی
negative slope شیب منفی
non-violence مبارزهی منفی
negative stability پایداری منفی
no منفی مخالف
negative terminal پایانه منفی
negative transfer انتقال منفی
negative transmission پخش منفی
negativeness منفی بودن
negativism منفی گرایی
negation منفی کردن
nope جواب منفی
not حرف منفی
grey propaganda تبلیغات منفی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com