Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
availability
شخص مفید دسترسی
Other Matches
poaching
دسترسی به لیست ها که فایل یا برنامه ها به منظورجستجوی اطلاعاتی که استفاده کننده مستحق دسترسی به انها نیست
gateway
دسترسی
access
دسترسی
reaching
دسترسی
reaches
دسترسی
reached
دسترسی
access
دسترسی
accessing
دسترسی
accesses
دسترسی
reach
دسترسی
approachability
دسترسی
accession
دسترسی
range
دسترسی
ranged
دسترسی
ranges
دسترسی
accessed
دسترسی
accessibility
دسترسی
access code
کد دسترسی
handy
<adj.>
مفید
effect
مفید
effected
مفید
gainful
مفید
effecting
مفید
benefactress
مفید
fruitful
مفید
significance
مفید
well off
مفید
advantageous
<adj.>
مفید
useful
<adj.>
مفید
convenient
<adj.>
مفید
handy
[useful]
<adj.>
مفید
serviceable
<adj.>
مفید
utile
[archaic]
[useful]
<adj.>
مفید
proper
<adj.>
مفید
practical
<adj.>
مفید
functional
<adj.>
مفید
utilitarian
[useful]
<adj.>
مفید
valuable
<adj.>
مفید
helpful
<adj.>
مفید
appropriate
[for an occasion]
<adj.>
مفید
profitable
مفید
effective
مفید
practicable
<adj.>
مفید
applicatory
<adj.>
مفید
remedial
مفید
suitable
<adj.>
مفید
precise
مفید
purposive
<adj.>
مفید
purposeful
<adj.>
مفید
expedient
<adj.>
مفید
beneficial
<adj.>
مفید
purpose-built
<adj.>
مفید
inaccessibility
عدم دسترسی
outreach
دسترسی پیداکردن
inaccessibility
دسترسی ناپذیری
inaccessibility
غیرقابل دسترسی
access code
رمز دسترسی
access road
جاده دسترسی
access road
راه دسترسی
access arm
بازوی دسترسی
inapproachable
بدون دسترسی
non access
عدم دسترسی
direct access
دسترسی مستقیم
inaccessible
دسترسی ناپذیر
accessing
دسترسی راه
video disk
دسترسی مستقیم
availability
میزان دسترسی
access
دسترسی راه
accessed
دسترسی راه
access duct
مجرای دسترسی
accesses
دسترسی راه
active capacity
گنجایش مفید
active storage
گنجایش مفید
salubrity
مفید بودن
serviceably
<adv.>
بطور مفید
beneficially
<adv.>
بطور مفید
use
مقدار مفید
effective storage
گنجایش مفید
advantageaus
مفید باصرفه
utilizable discharge
بده مفید
useable storage
ذخیره مفید
useful capacity
فرفیت مفید
useful power
توان مفید
useful power
قدرت مفید
useful load
فرفیت مفید
useful life
عمر مفید
useful load
بار مفید
useful work
کار مفید
utility program
برنامه مفید
advantageously
بطور مفید
available magnification
بزرگنمایی مفید
brake horsepower
توان مفید
effective capacity
گنجایش مفید
effective depth
ارتفاع مفید
poniter
توصیه مفید
service load
بار مفید
utility function
تابع مفید
usefully
بطور مفید
constructive
مفید ساختمانی
lacanic
مختصر و مفید
payload
بار مفید
payloads
بار مفید
profitably
<adv.>
بطور مفید
stead
مفید بودن
advantage
مفید بودن
uses
مقدار مفید
syllabuses
خلاصه مفید
syllabus
خلاصه مفید
utility
مفید بودن
good
سودمند مفید
helpfully
بطور مفید
random access
دسترسی به اطلاعات به طورناموزون
disk access time
زمان دسترسی دیسک
direct access
دسترسی مستقیم به اطلاعات
multiple access network
شبکه با دسترسی چندگانه
accessing
دسترسی یا مجال مقاربت
accesses
دسترسی یا مجال مقاربت
accessed
دسترسی یا مجال مقاربت
access
دسترسی یا مجال مقاربت
availability principle
اصل دسترسی پذیری
come at able
قابل دسترسی کنارامدنی
rated pay load
بار مفید نامی
application years
عمر مفید یک دستگاه
come in handy
<idiom>
اثبات مفید بودن
availability
چیز مفید وسودمند
vail
بکارخوردن مفید بودن
efficiency
فعالیت مفید بازده
asset
چیز با ارزش و مفید
payload space
فضای بار مفید
instrumental
مفید قابل استفاده
informative
حاوی اطلاعات مفید
man friday
مستخدم یا یارخیلی مفید
useable reservoir storage
گنجایش مفید مخزن
briefly
<adv.>
بصورت مختصر و مفید
curtly
<adv.>
بصورت مختصر و مفید
abbreviate
مختصر یا مفید کردن
available storage capacity
گنجایش مفید مخزن
abbreviating
مختصر یا مفید کردن
compendiously
<adv.>
بصورت مختصر و مفید
average available discharge
بده متوسط مفید
abbreviates
مختصر یا مفید کردن
inaccessibly
بطور غیر قابل دسترسی
accessor
شخصی که به داده دسترسی دارد
multiaccess computer
کامپیوتر با دسترسی چند گانه
exclusion area
منطقه غیرمجاز از نظر دسترسی
multocular
مختصر و مفید کوتاه و سودمند
benefiting
احسان کردن مفید بودن
benefit
احسان کردن مفید بودن
pay load
فرفیت مفید وسیله نقلیه
benefited
احسان کردن مفید بودن
it is not pervious to reasonov
بدان دسترسی ندارد خردانرانمیتواند دریابد
access to classified material
دسترسی به مدارک طبقه بندی شده
accessible
آنچه قابل دستیابی و دسترسی است
to get to somebody
[something]
به کسی دسترسی پیدا کردن
[ به چیزی رسیدن]
to open something to
[the]
traffic
چیزی را برای
[دسترسی به]
ترافیک باز کردن
concentrator
گرهای که دسترسی را از یک یا چند ایستگاه به شبکه ممکن می سازد
resource
گرافیکی که مفید هستند یا توسط چیزی استفاده می شوند
nympholepsy
جنون و علاقه شدید برای دسترسی به چیزهای غیرقابل حصول
ambitus
[اختصاص دادن فضایی در اطراف قبر یا آرامگاه برای دسترسی به کلیسا]
inaccessibily
بطور غیر قابل دسترسی چنانکه نتوان به او نزدیک شدیا اورادید
mirror writing shadow reading
کامپیوتر میزبان با دو دیسک فیزیکی برای بالا بردن سرعت دسترسی
nympholept
کسیکه جنوی یافتن کمال مطلوب یا پی کردن چیز غیرقابل دسترسی را دارد
graphic
زبان برنامه نویس کامپیوتر با دستورات توکار و مفید حین نمایش گرافیک
bulletin board system
پایگاه داده اطلاعات و پیام که توسط مودم و اتصال کامپیوتری قابل دسترسی است
controlled thermonuclear reaction
جوش هستهای کنترل شده تحت شرایط ازمایشگاهی برای تولید توان مفید
library
تعدا دتوابع مفید و مستقل که وارد هر برنامهای میشود تا مانع نوشتن برنامه شود
language
زبان برنامه نویسی کامپیوتر با دستورات تو کار که برای نمایش گرافیک مفید هستند
libraries
تعدا دتوابع مفید و مستقل که وارد هر برنامهای میشود تا مانع نوشتن برنامه شود
languages
زبان برنامه نویسی کامپیوتر با دستورات تو کار که برای نمایش گرافیک مفید هستند
Internet
می را می سازد که اینترنت و اتصالات فروش را آماده میکند تا کاربران خصوصی به آنها دسترسی داشته باشند
half
مجموعه بیتتها که نیمی از کلمه استاندارد را می گیرند ولی به عنوان واحد مجزا قابل دسترسی اند
externals
حافظهای که خارج از سیستم کامپیوتر اصلی قراد دراد ولی توسط CPU قابل دسترسی است
external
حافظهای که خارج از سیستم کامپیوتر اصلی قراد دراد ولی توسط CPU قابل دسترسی است
cell
محل تک حافظهای قادر به ذخیره سازی یک کلمه داده که توسط یک آدرس مشخص قابل دسترسی است
cells
محل تک حافظهای قادر به ذخیره سازی یک کلمه داده که توسط یک آدرس مشخص قابل دسترسی است
Delphi
مین کننده online تجاری اطلاعات که حاوی بخشهایی است که به پایگاه داده خود اینترنت دسترسی دارند
aliens
وسیله جانبی که به کامپیوتر اجازه میدهد به داده روی دیسک از کامپیوترها یا سیستمهای دیگر دسترسی داشته باشد
alien
وسیله جانبی که به کامپیوتر اجازه میدهد به داده روی دیسک از کامپیوترها یا سیستمهای دیگر دسترسی داشته باشد
array
ساختار مرتب دارای عناصر قابل دسترسی توسط اعداد برای ذخیره سازی جدول ها یا مجموعهای از دادههای مربوطه
logo
یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که فرض میکند استفاده کننده به انواعی ازترمینالهای گرافیکی دسترسی دارد لوگو
externals
رسانه ذخیره سازی که خارج از سیستم کامپیوتر اصلی قرار دارد ولی از طرف CPU قابل دسترسی است
extensions
فضای ذخیره سازی که خارج ازسیستم کامپیوتر اصلی قرار دارد ولی توسط CPU قابل دسترسی است
extension
فضای ذخیره سازی که خارج ازسیستم کامپیوتر اصلی قرار دارد ولی توسط CPU قابل دسترسی است
arrays
ساختار مرتب دارای عناصر قابل دسترسی توسط اعداد برای ذخیره سازی جدول ها یا مجموعهای از دادههای مربوطه
external
رسانه ذخیره سازی که خارج از سیستم کامپیوتر اصلی قرار دارد ولی از طرف CPU قابل دسترسی است
isolating
فضای ذخیره سازی که مستقیما از طرف برنامه کاربر قابل دسترسی نیست و آنرا از حذف ناگهانی در امان نگه می دارد
isolates
فضای ذخیره سازی که مستقیما از طرف برنامه کاربر قابل دسترسی نیست و آنرا از حذف ناگهانی در امان نگه می دارد
SMB
که به کاربر امکان دسترسی به فایل ها و وسایل جانبی کامپیوتر دیگر روی شبکه را میدهد به طوری که مانند منابع محلی باشد
isolate
فضای ذخیره سازی که مستقیما از طرف برنامه کاربر قابل دسترسی نیست و آنرا از حذف ناگهانی در امان نگه می دارد
average
متوسط زمان لازم که کاربر باید صبر کند تا به خط ارتباطی دسترسی پیدا کند
averaging
متوسط زمان لازم که کاربر باید صبر کند تا به خط ارتباطی دسترسی پیدا کند
averaged
متوسط زمان لازم که کاربر باید صبر کند تا به خط ارتباطی دسترسی پیدا کند
averages
متوسط زمان لازم که کاربر باید صبر کند تا به خط ارتباطی دسترسی پیدا کند
lifetimes
مدت زمانی که وسیلهای مفید است یا قدیمی نشده است
lifetime
مدت زمانی که وسیلهای مفید است یا قدیمی نشده است
helped
تابعی در برنامه یا سیستم که حاوی اطلاعات مفید درباره برنامه استفاده شده است
stops
لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند
stopping
لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند
help
تابعی در برنامه یا سیستم که حاوی اطلاعات مفید درباره برنامه استفاده شده است
stopped
لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com