English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 160 (8 milliseconds)
English Persian
set one's heart on <idiom> شدیدا خواستن
Other Matches
to cry out for help فریادزدن ویاری خواستن بافریاداستمدادکردن فریادرس خواستن
violently شدیدا"
viorously شدیدا"
vigorously شدیدا`
strongly شدیدا
strongly- شدیدا
grievously شدیدا"
severely شدیدا"
tan someone's hide <idiom> شدیدا زدن
critically wounded شدیدا مجروح
scarify شدیدا انتقادکردن
castigating شدیدا~ انتقادکردن
castigates شدیدا~ انتقادکردن
castigate شدیدا~ انتقادکردن
castigated شدیدا~ انتقادکردن
amain باتمام فشار شدیدا
tar and feather <idiom> شدیدا تنببیه کردن
cry out for <idiom> شدیدا به چیزی احتیاج داشتن
throw the book at <idiom> شدیدا مواخذه کردنبخاطر شکستن قانون
to call up خواستن
like دل خواستن
wish [would like] خواستن
to beg leave خواستن
to call in خواستن
to call for خواستن
desiderate خواستن
likes دل خواستن
liked دل خواستن
wills خواستن
willed خواستن
will خواستن
desiring خواستن
desires خواستن
desire خواستن
wishes خواستن
intending خواستن
intend خواستن
wished خواستن
wish خواستن
crave خواستن از ته دل
aspire خواستن از ته دل
solicits خواستن
soliciting خواستن
solicited خواستن
solicit خواستن
intends خواستن
yearn خواستن از ته دل
asking خواستن
asked خواستن
asks خواستن
ask خواستن
to seek a position نظر خواستن
to permit oneself اجازه خواستن
appeal to the supreme court فرجام خواستن
to call in evidence گواهی خواستن از
to ask for quarter امان خواستن
apologise معذرت خواستن
to offer an apology پوزش خواستن
to excuse oneself معذرت خواستن
to excuse oneself پوزش خواستن
call in evidence گواهی خواستن از
to a oneself for help یاری خواستن
flagitate باسماجت خواستن
flagitate مصرانه خواستن
to ask permission اجازه خواستن
excuses معذرت خواستن
to pray in aid of یاری خواستن از
to seek or ask lagal a نظرقضائی خواستن
to seek advice نظر خواستن
call to witness گواهی خواستن از
asking for a respite مهلت خواستن
apologised معذرت خواستن
cried بزازی خواستن
choosing خواستن پسندیدن
chooses خواستن پسندیدن
choose خواستن پسندیدن
apologizing معذرت خواستن
apologizing پوزش خواستن
apologizes معذرت خواستن
apologizes پوزش خواستن
apologized معذرت خواستن
apologized پوزش خواستن
apologize معذرت خواستن
apologize پوزش خواستن
apologised پوزش خواستن
apologising معذرت خواستن
apologising پوزش خواستن
apologises معذرت خواستن
apologises پوزش خواستن
alibis عذر خواستن
demurred مهلت خواستن
alibi عذر خواستن
demurring مهلت خواستن
demurs مهلت خواستن
importuning مصرانه خواستن
importunes مصرانه خواستن
importuned مصرانه خواستن
importune مصرانه خواستن
call to account حساب خواستن از
demur مهلت خواستن
excusing معذرت خواستن
excused معذرت خواستن
excuse معذرت خواستن
pardoning بخشیدن معذرت خواستن
to send one to the right about عذر کسی را خواستن
begs خواستن گدایی کردن
begged خواستن گدایی کردن
want خواستن لازم داشتن
To demand ones right. To get ones due. حق کسی را خواستن ( گرفتن )
beg خواستن گدایی کردن
pardons بخشیدن معذرت خواستن
show someone the door <idiom> خواستن از کسی که برود
wanted خواستن لازم داشتن
pardon بخشیدن معذرت خواستن
To apologize to someone. از کسی عذر خواستن
pardoned بخشیدن معذرت خواستن
When there is a wI'll, there is a way. خواستن توانستن است
requires خواستن مستلزم بودن
requiring خواستن مستلزم بودن
ask for days grace دو روز مهلت خواستن
boned خواستن درخواست کردن
will با وصیت واگذارکردن خواستن
willed با وصیت واگذارکردن خواستن
wills با وصیت واگذارکردن خواستن
consults پیشنهاد خواستن از یک خبره
consulted پیشنهاد خواستن از یک خبره
consult پیشنهاد خواستن از یک خبره
required خواستن مستلزم بودن
require خواستن مستلزم بودن
to call any one in testimony از کسی گواهی خواستن
to make a gesture of apology با اشاره معذرت خواستن
bone خواستن درخواست کردن
bones خواستن درخواست کردن
to ask somebody's advice از کسی نظر خواستن
to request the company of: حضور کسی را خواستن
boning خواستن درخواست کردن
invocate خواستن استمداد کردن از
to crv for mercy خواستن امان اوردن
wanted [for] [کسی را قانونی] خواستن [بخاطر]
to ring up کسیرا پشت تلفن خواستن
to offer an excuse پوزش خواستن عذرخواهی کردن
have one's heart set on something <idiom> چیزی را خیلی زیاد خواستن
invoking طلب کردن بالتماس خواستن
adduse احضار کردن بگواهی خواستن
invokes طلب کردن بالتماس خواستن
invoked طلب کردن بالتماس خواستن
invoke طلب کردن بالتماس خواستن
to press for an answer با صرار یا فشار پاسخ خواستن
in the market for <idiom> خواستن یا آماده خرید چیزی شدن
to i. acalamity upon any one بلایی بدی را برای کسی خواستن
to call to account بازخواست یامواخذه کردن از حساب خواستن از
Want is the mother of industry. <proverb> خواستن ,مادر صنعت و سازندگى است .
to ask پرسیدن [جویا شدن] [طلبیدن] [خواستن ]
to eat humble pie پوزش خواستن چنانکه انسانرا پست نماید
to wish for something ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
consults مشورت کردن مشورت خواستن از
consulted مشورت کردن مشورت خواستن از
consult مشورت کردن مشورت خواستن از
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com