Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (40 milliseconds)
English
Persian
heighten
شدید کردن بسط دادن
heightened
شدید کردن بسط دادن
heightening
شدید کردن بسط دادن
heightens
شدید کردن بسط دادن
Other Matches
embattle
حاضر بجنگ شدن تحت فشار شدید قرار دادن
fervor
حرارت شدید اشتیاق شدید
fervour
حرارت شدید اشتیاق شدید
nosedives
نزول شدید کردن
nosediving
نزول شدید کردن
escalated
شدید کردن یا شدن
escalating
شدید کردن یا شدن
nosedive
نزول شدید کردن
escalates
شدید کردن یا شدن
nosedived
نزول شدید کردن
escalate
شدید کردن یا شدن
disciplining
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplines
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
discipline
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
to depict somebody or something
[as something]
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
conducting
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
to picture
شرح دادن
[نمایش دادن]
[وصف کردن]
sopping
شدید
raging
شدید
rugged
شدید
diametric
شدید
keenest
شدید
drastically
شدید
diametrical
شدید
drastic
شدید
grievous
شدید
tough
شدید
inclement
شدید
draconic
شدید
towering
شدید
strenuous
شدید
rigorous
شدید
stalwart
شدید
stalwarts
شدید
vigorous
شدید
keen
شدید
severe
شدید
vehemently
شدید
two fisted
شدید
vehement
شدید
incontrollable
شدید
intensive
شدید
acute
شدید
hyperpyrexia
تب شدید
high wrought
شدید
forcible
شدید
boisterous
شدید
severest
شدید
violent
شدید
intense
شدید
severer
شدید
toughest
شدید
tougher
شدید
extensive
شدید
slashing
شدید
sweltering
شدید
climacteric
<adj.>
شدید
hardest
مشکل شدید
passion
تعصب شدید
harder
مشکل شدید
heavy
شدید پرزور
slat
ضربه شدید
slats
ضربه شدید
hard
مشکل شدید
revulsion
تنفر شدید
heavier
شدید پرزور
heavies
شدید پرزور
heaviest
شدید پرزور
high explosive
سوختار شدید
violent wind
باد شدید
boom
رونق شدید
boomed
رونق شدید
booming
رونق شدید
vehemence
غضب شدید
hyperinflation
تورم شدید
exquisite
شدید سخت
high rate discharge
تخلیه شدید
high order detonation
انفجار شدید
bedlam
اشتباه شدید
hypersensitivity
حساسیت شدید
galloping inflation
تورم شدید
chronic
شدید گرانرو
booms
رونق شدید
pash
باران شدید
impetuous
تند و شدید
clavus
سردرد شدید
penchant
میل شدید
workouts
کار شدید
rain cats and dogs
<idiom>
باران شدید
workouts
ورزش شدید
workout
تمرین شدید
workout
کار شدید
rush
حرکت شدید
workout
ورزش شدید
rushed
حرکت شدید
rushing
حرکت شدید
schwarmerei
احساسات شدید
sthenic
شدید نیرومند
salvo
افهاراحساسات شدید
salvoes
افهاراحساسات شدید
an intensive particle
ادات شدید
gird
ضربه شدید
rain shower
باران شدید
aggravator
شدید کننده
advertising blitz
تبلیغات شدید
actude conditions
شرایط شدید
workouts
تمرین شدید
rumbustious
سخت شدید
burst advertising
شروع تبلیغات شدید
nosediving
نزول شدید یا ناگهانی
high explosive
ماده منفجره شدید
sternest
سخت و محکم شدید
hunger for data
میل شدید به داده ها
nosedives
نزول شدید یا ناگهانی
hyperdeflation
انقباض پولی شدید
severely retarded
عقب مانده شدید
strong jump
جهش ابی شدید
high explosive shell
گلوله محترقه شدید
sterns
سخت و محکم شدید
sterner
سخت و محکم شدید
stern
سخت و محکم شدید
zing
جیغ شدید وتند
nymphomania
میل شدید زن بجماع
mass casualties
تلفات و ضایعات شدید
hyperirritable
دارای حساسیت شدید
die
پارو زدن شدید
violent pain
درد سخت یا شدید
pathetic
دارای احساسات شدید
paroxysmal
طغیانی سخت شدید
did you hurt your self a
ایاهیچ اذیت شدید
yerk
حرکت سریع و شدید
yen
تمایل رغبت شدید
impacts
اصابت اثر شدید
impact
اصابت اثر شدید
fanatical
دارای احساسات شدید
maelstrom
طوفان یا گرداب شدید
hardball
رقابت شدید و بیرحمانه
groundswell
طغیان شدید دریا
fanatics
دارای احساسات شدید
fanatic
دارای احساسات شدید
goings-over
عیب جویی شدید
nosedive
نزول شدید یا ناگهانی
hunger for power
[craving for power]
میل شدید به قدرت
nosedived
نزول شدید یا ناگهانی
going-over
عیب جویی شدید
hyperesthesia
حساسیت شدید در یک ناحیه بدن
hyperaesthesia
حخساسیت شدید در یک ناحیه بدن
jar
اعمال شوک شدید به یک وسیله
jarred
اعمال شوک شدید به یک وسیله
heady
عجول شدید مست کننده
basophil
میل ترکیبی شدید با موادقلیایی
anasarca
ورم تقریبا شدید پشام
torrent
جریان شدید سیل وار
hysteric
دارای هیجان شدید یاهیستری
torrents
جریان شدید سیل وار
ammonal
نوعی ماده منفجره شدید
upthrow
بطرف بالاانداختن تحول شدید
earnest
سنگین علاقه شدید به چیزی
high explosive antitank
گلوله سوختار شدید ضد تانک
high explosive plastic
گلوله پلاستیکی سوختار شدید
snifter
طوفان شدید وزش سخت
hobby-horse
کار مورد علاقهی شدید
candescent
دارای تشعشع یاگرمای شدید
fury
هیجان شدید وتند خشم
jars
اعمال شوک شدید به یک وسیله
ground swell
طغیان شدید و وسیع اب اقیانوس
big push theory of development
نظریه فشار شدید توسعه
hobby-horses
کار مورد علاقهی شدید
give someone a good run for her money
<idiom>
رقابت شدید به وجود آوردن
reducing
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
jetting
خروج شدید گاز فواره هواپیمای جت
jetted
خروج شدید گاز فواره هواپیمای جت
surged
تموج سریع برق نوسان شدید
surges
تموج سریع برق نوسان شدید
jets
خروج شدید گاز فواره هواپیمای جت
jet
خروج شدید گاز فواره هواپیمای جت
surge
تموج سریع برق نوسان شدید
(the) creeps
<idiom>
احساس تنفر ویا ترس شدید
backlash
عکس العمل سیاسی واکنش شدید
electric
حرکت شدید بار الکتریکی در یک هادی
A sharp note(reply).
نامه (جواب ) تند ( شدید اللحن )
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
passion
اشتیاق وعلاقه شدید احساسات تند وشدید
I had a very bad headache, a fever, and my whole body was shaking.
من سردرد شدید و تب داشتم و تمام بدنم می لرزید.
fortis
دارای تلفظ شدید همراه بابازدم قوی
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
tantalus
تانتالوس که مورد شکنجه شدید زاوش قرار گرفت
thermal shock
تنش مکانیکی شدید ناشی ازافزایش ناگهانی دما
blown out
رانده شدن تخته موج سواری با باد شدید
alley shot
ضربه شدید کم ارتفاع به دیوار مقابل که بعد به دیوارکناری می خورد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com