Dictiornary-Farsi | شرایط تسویه | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
settlement terms	شرایط تسویه


Other Matches

dynamic condition	شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
synoptic situation	شرایط جوی محلی موجود شرایط جوی اندازه گیری شده منطقهای
second best theory	نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
settlements	تسویه
liquidation	تسویه
adjustments	تسویه
clearings	تسویه
clearing	تسویه
settles	تسویه
adjustment	تسویه
settlement	تسویه
settle	تسویه
defray	تسویه کردن
settlements	تسویه پرداخت
liquidating	تسویه کردن
liquidates	تسویه کردن
liquidize	تسویه کردن
liquidising	تسویه کردن
liquidized	تسویه کردن
amicable settlement	تسویه دوستانه
liquidises	تسویه کردن
liquidised	تسویه کردن
liquidated	تسویه کردن
liquidate	تسویه کردن
solution	تادیه تسویه
defrayed	تسویه کردن
defraying	تسویه کردن
defrays	تسویه کردن
checking out	تسویه حساب
adjust	تسویه نمودن
compromising	تسویه کردن
compromises	تسویه کردن
solutions	تادیه تسویه
compromise	تسویه کردن
liquidizing	تسویه کردن
settlement	تسویه پرداخت
liquidizes	تسویه کردن
offset	تسویه کردن
realization account	حساب تسویه
offsetting	تسویه کردن
clearing	تسویه تسطیح
settlement day	روز تسویه
settlement of credit	تسویه اعتبار
automatic treatment	تسویه خودکار
biological treatment	تسویه زیستی
arrangement	حل و فصل تسویه
arrangements	حل و فصل تسویه
settlement of disputes	تسویه منازعات
liquidity	تسویه پذیری
effective treatment	تسویه کارا
effective treatment	تسویه موثر
judicial settlement	تسویه قضایی
clearings	تسویه تسطیح
pay off	تسویه کردن پرداخت
offscouring	چیز تسویه شده
liquidator	سرپرست تسویه حساب
date of change of acountability	تاریخ تسویه حساب
clearing house	دفتر تسویه حساب
clearing houses	دفتر تسویه حساب
full and final settlement	تسویه تمام و کمال
retiring a bill	براتی را تسویه کردن
liquidators	سرپرست تسویه حساب
chemotrophic treatment	تسویه خوراک ساخت شیمیایی
pay up	حسابهای معوقه را تسویه کردن
poney	ریز تسویه حساب کردن
ponies	ریز تسویه حساب کردن
pony	ریز تسویه حساب کردن
wind up <idiom>	به پایان رساندن ،تسویه کردن
adjusting	تسویه نمودن مطابق کردن
adjusts	تسویه نمودن مطابق کردن
settlement by abandonment	تسویه در نتیجه صرفنظر شدن از مطالبات
We will be checking out around noon.	ما حدود ظهر تسویه حساب میکنیم.
Bank for International Settlements [BIS]	بانک تسویه پرداخت بین المللی
pacific settlement	تسویه نزاع یا مسئلهای به صورت مسالمت امیز
the conditions	شرایط ان
terming	شرایط
conditions	شرایط
termed	شرایط
term	شرایط
terms	شرایط
condition of readiness	شرایط امادگی
shipping terms	شرایط حمل
sufficient conditions	شرایط کافی
equilibrium conditions	شرایط تعادل
settlement terms	شرایط پرداخت
qualifications	شرایط لازم
existing circumstances	شرایط موجود
emergency conditions	شرایط اضطراری
conditions of contract	شرایط قرارداد
conditions of purchase	شرایط خرید
credit terms	شرایط اعتبار
requirements of the credit	شرایط اعتبار
plateaux	شرایط پایا
delivery terms	شرایط تحویل
standard conditions	شرایط متعارفی
plateaus	شرایط پایا
dis qualified	فاقد شرایط
stability conditions	شرایط ثبات
conference terms	شرایط کنفرانس
requirements	شرایط لازم
terms of shipment	شرایط حمل
plateau	شرایط پایا
final cinditions	شرایط پایانی
final cinditions	شرایط فینال
makings	شرایط لازم
marginal conditions	شرایط نهائی
mutual terms	شرایط متقابل
necessary conditions	شرایط لازم
normal temperature and pressure	شرایط استاندارد
normal temperature and pressure	شرایط متعارفی
standard temperature and pressure	شرایط استاندارد
competition conditions	شرایط رقابت
standard temperature and pressure	شرایط متعارفی
payment terms	شرایط پرداخت
competitive conditions	شرایط رقابت
present conditions	شرایط فعلی
liner terms	شرایط خط کشتیرانی
standard condition	شرایط استاندارد
given conditions	شرایط معینه
given conditions	شرایط معلوم
second order conditions	شرایط ثانوی
implied terms	شرایط ضمنی
implied terms	شرایط تلویحی
initial condition	شرایط اولیه
qalified	واجد شرایط
light conditions	شرایط نور
conditions of (the) competition	شرایط رقابت
qualification	وضعیت شرایط
qulifications	واجد شرایط
ball games	شرایط وضعیت
bona fide	واجد شرایط
disadvantages	شرایط نامساعد
conditions	شرایط اوضاع
ball game	شرایط وضعیت
Russian roulette <idiom>	شرایط پرخطر
fair play	شرایط برابر
working conditions	شرایط کار
tight spot <idiom>	شرایط سخت
qualifies	واجد شرایط
usual conditions	شرایط معمول
no bed of roses <idiom>	شرایط سختوبد
qualified	واجد شرایط
suitable conditions	شرایط مناسب
eligible	واجد شرایط
tropical condition	شرایط گرمسیری
actude conditions	شرایط حاد
ballistic conditions	شرایط بالیستیکی
terms of payment	شرایط پرداخت
conditions of use	شرایط کاربرد
boundary conditions	شرایط حدی
boundary conditions	شرایط مرزی
terms and conditions	ضوابط و شرایط
qualification	واجد شرایط
spring conditions	شرایط بهاری
average conditions	شرایط متوسط
average conditions	شرایط عادی
terms of trade	شرایط مبادله
adverse factors	شرایط نامساعد
ambient conditions	شرایط محیطی
qualify	واجد شرایط
actude conditions	شرایط شدید
terms of trade	شرایط معامله
admission requirements	شرایط پذیرش
disadvantage	شرایط نامساعد
make a difference <idiom>	شرایط را عوض کردن
volcanism	شرایط و خصوصیات اتشفشانی
qualify for	واجد شرایط بودن
turn the tables <idiom>	عوض کردن شرایط
to impose conditions	با شرایط سنگین بارکردن
support conditions	شرایط تکیه گاهی
possessing the necessary qualifications	واجد شرایط لازم
tenders conditions	شرایط عمومی مناقصه
terms and conditions of the credit	ضوابط و شرایط اعتبار
provisions of a contract	شرایط قرار داد
tight squeeze <idiom>	شرایط سخت تجاری
qualificatory	واجد شرایط کننده
through the mill <idiom>	تجربه شرایط مشکل
second order conditions	شرایط مرتبه دوم
other things being equal	اگر شرایط دیگررابرابربگیریم
quantifying	واجد شرایط شدن
quantifies	واجد شرایط شدن
conditions	مقررات و شرایط اسبدوانی
bend	شرایط خمیدگی زانویی
circumstance	شرایط محیط اهمیت
ineligible	فاقد شرایط لازم
entry group	گروه واجد شرایط
quantified	واجد شرایط شدن
qualified	دارای شرایط لازم
qualified	واجد شرایط لازمه
unqualified	فاقد شرایط لازم
conditions of sale	شرایط اساسی معامله
ineligibility	فقدان شرایط لازم
meet	مطابق شرایط بودن
meets	مطابق شرایط بودن
machining requirments	شرایط براده برداری
it does not s. the condition	واجدان شرایط نیست
investigation of foundation conditions	تحقیق شرایط شالوده
feudatory	تابع شرایط تیول
quantify	واجد شرایط شدن
eligible	واجد شرایط مطلوب