Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
implied terms
شرایط تلویحی
Other Matches
figurative
تلویحی
implied
تلویحی
implicit
تلویحی
figurative constant
ثابت تلویحی
dynamic condition
شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
synoptic situation
شرایط جوی محلی موجود شرایط جوی اندازه گیری شده منطقهای
second best theory
نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
the conditions
شرایط ان
term
شرایط
termed
شرایط
terming
شرایط
terms
شرایط
conditions
شرایط
conditions of purchase
شرایط خرید
boundary conditions
شرایط حدی
ballistic conditions
شرایط بالیستیکی
emergency conditions
شرایط اضطراری
equilibrium conditions
شرایط تعادل
existing circumstances
شرایط موجود
Russian roulette
<idiom>
شرایط پرخطر
qulifications
واجد شرایط
ball games
شرایط وضعیت
average conditions
شرایط متوسط
average conditions
شرایط عادی
dis qualified
فاقد شرایط
boundary conditions
شرایط مرزی
conditions of contract
شرایط قرارداد
condition of readiness
شرایط امادگی
conference terms
شرایط کنفرانس
no bed of roses
<idiom>
شرایط سختوبد
tight spot
<idiom>
شرایط سخت
credit terms
شرایط اعتبار
requirements of the credit
شرایط اعتبار
delivery terms
شرایط تحویل
final cinditions
شرایط پایانی
final cinditions
شرایط فینال
ball game
شرایط وضعیت
standard temperature and pressure
شرایط متعارفی
terms of trade
شرایط معامله
payment terms
شرایط پرداخت
present conditions
شرایط فعلی
qalified
واجد شرایط
terms and conditions
ضوابط و شرایط
sufficient conditions
شرایط کافی
second order conditions
شرایط ثانوی
settlement terms
شرایط پرداخت
settlement terms
شرایط تسویه
shipping terms
شرایط حمل
terms of shipment
شرایط حمل
spring conditions
شرایط بهاری
stability conditions
شرایط ثبات
terms of trade
شرایط مبادله
standard temperature and pressure
شرایط استاندارد
normal temperature and pressure
شرایط متعارفی
given conditions
شرایط معینه
given conditions
شرایط معلوم
implied terms
شرایط ضمنی
working conditions
شرایط کار
initial condition
شرایط اولیه
standard conditions
شرایط متعارفی
light conditions
شرایط نور
tropical condition
شرایط گرمسیری
makings
شرایط لازم
marginal conditions
شرایط نهائی
mutual terms
شرایط متقابل
necessary conditions
شرایط لازم
normal temperature and pressure
شرایط استاندارد
standard condition
شرایط استاندارد
ambient conditions
شرایط محیطی
qualified
واجد شرایط
suitable conditions
شرایط مناسب
eligible
واجد شرایط
usual conditions
شرایط معمول
qualifies
واجد شرایط
qualifications
شرایط لازم
conditions of use
شرایط کاربرد
liner terms
شرایط خط کشتیرانی
disadvantages
شرایط نامساعد
disadvantage
شرایط نامساعد
terms of payment
شرایط پرداخت
qualification
واجد شرایط
qualification
وضعیت شرایط
plateaux
شرایط پایا
plateaus
شرایط پایا
plateau
شرایط پایا
qualify
واجد شرایط
fair play
شرایط برابر
actude conditions
شرایط حاد
actude conditions
شرایط شدید
conditions of (the) competition
شرایط رقابت
admission requirements
شرایط پذیرش
competition conditions
شرایط رقابت
conditions
شرایط اوضاع
adverse factors
شرایط نامساعد
requirements
شرایط لازم
competitive conditions
شرایط رقابت
bona fide
واجد شرایط
meet
مطابق شرایط بودن
circumstance
شرایط محیط اهمیت
machining requirments
شرایط براده برداری
terms and conditions of the credit
ضوابط و شرایط اعتبار
meets
مطابق شرایط بودن
qualificatory
واجد شرایط کننده
qualify for
واجد شرایط بودن
provisions of a contract
شرایط قرار داد
second order conditions
شرایط مرتبه دوم
to impose conditions
با شرایط سنگین بارکردن
possessing the necessary qualifications
واجد شرایط لازم
tenders conditions
شرایط عمومی مناقصه
volcanism
شرایط و خصوصیات اتشفشانی
support conditions
شرایط تکیه گاهی
ineligible
فاقد شرایط لازم
qualified
دارای شرایط لازم
turn the tables
<idiom>
عوض کردن شرایط
through the mill
<idiom>
تجربه شرایط مشکل
quantified
واجد شرایط شدن
quantifies
واجد شرایط شدن
quantify
واجد شرایط شدن
quantifying
واجد شرایط شدن
conditions of sale
شرایط اساسی معامله
conditions
مقررات و شرایط اسبدوانی
bend
شرایط خمیدگی زانویی
tight squeeze
<idiom>
شرایط سخت تجاری
other things being equal
اگر شرایط دیگررابرابربگیریم
make a difference
<idiom>
شرایط را عوض کردن
entry group
گروه واجد شرایط
unqualified
فاقد شرایط لازم
eligible
واجد شرایط مطلوب
ineligibility
فقدان شرایط لازم
feudatory
تابع شرایط تیول
qualified
واجد شرایط لازمه
investigation of foundation conditions
تحقیق شرایط شالوده
it does not s. the condition
واجدان شرایط نیست
restructure
شرایط وام را عوض کردن
time utility
بهره گیری از شرایط زمانی
restructured
شرایط وام را عوض کردن
loan conversion
تجدید نظر در شرایط وام
restructures
شرایط وام را عوض کردن
Are you prepared to accept my conditions?
حاضر ید شرایط مرا بپذیرید؟
get in the swing of things
<idiom>
به شرایط جدید عادت کردن
size up
<idiom>
بسته به شرایط ،برانداز کردن
However difficult the circumstances
[are]
, ...
هر قدر هم که شرایط دشوار هستند، ...
debt rescheduling
تجدید نظر در شرایط وام
come into one's own
<idiom>
به خاطر شرایط خوب رفتارکردن
ligting conditions
شرایط روشنایی نسبتهای نور
entry group
واجدین شرایط تخصصی شغلی
fall back
سیستم پشتیبان در شرایط اضطراری
climate for growth
شرایط لازم برای رشد
ceteris paribus
ثابت بودن سایر شرایط
desirability
درجه تمایل شرایط مطلوب
disqualifying
فاقد شرایط لازم دانستن
disqualifies
فاقد شرایط لازم دانستن
reasonableness of terms in contract
معقول بودن شرایط قرارداد
disqualify
فاقد شرایط لازم دانستن
disqualified
فاقد شرایط لازم دانستن
condition book
کتابچه حاوی شرایط ومقررات اسبدوانی
demand oriented pricing
قیمت گذاری با توجه به شرایط تقاضا
reschedule
در شرایط وام تجدید نظر کردن
rescheduled
در شرایط وام تجدید نظر کردن
reschedules
در شرایط وام تجدید نظر کردن
rescheduling
در شرایط وام تجدید نظر کردن
put someone in the picture
<idiom>
شرایط را شرح دادن برای کسی
play it by ear
<idiom>
تصمیم گیری درچیزی برطبق شرایط
dead duck
<idiom>
در شرایط ناامید کننده قرار داشتن
qualified person
شخص واجد شرایط کارشناس متخصص
to satisfy conditions
شرایط را برآورده کردن
[ریاضی]
[فیزیک]
qualify
صلاحیت داشتن واجد شرایط شدن
eligible
واجد شرایط برای انتخاب شدن
make the best of
<idiom>
دربدترین شرایط بهترین را انجام دادن
qualifies
صلاحیت داشتن واجد شرایط شدن
let (something) ride
<idiom>
ادامه دادن بدون عوض شدن شرایط
breeding grounds
محل یا شرایط موجب تولید و گسترش چیزی
differential effects
اثرتغییر شرایط استاندارد روی سهمی گلوله
To preserve the status quo .
وضع موجود ( شرایط فعلی ) را حفظ کردن
breeding ground
محل یا شرایط موجب تولید و گسترش چیزی
ineligibly
بدون داشتن شرایط لازم برای انتخاب
To stipulate.
شرط کردن (بعنوان شرایط قرار دادن )
all weather fighter
هواپیمایی که در هر گونه شرایط جوی قادر به عمل باشد
It is for the Court to fix the terms.
[ The terms are a matter for the Court to fix.]
این مربوط به دادگاه می شود که شرایط را تعیین کند.
to live like animals
[in a place]
در شرایط مسکنی خیلی بد زندگی کردن
[اصطلاح تحقیر کننده ]
farraginous
تلفیق کننده کلیه شرایط واخلاقهای متفاوت وجنسهای مخالف
bargaining chip
عامل کمک کننده به عقد قرارداد یا دستیابی به شرایط خوب
advantaged
کسیکه در شرایط بهتری از لحاظ اجتماعی و یا مادی قرار دارد
bargaining chips
عامل کمک کننده به عقد قرارداد یا دستیابی به شرایط خوب
demands of providing healthy living and working conditions
خواسته هایی از فراهم نمودن شرایط زندگی و کار سالم
adverse yaw
شرایط پروازی که در ان دماغه هواپیما در خلاف جهت مطلوب منحرف میشود
special contracts
منظور عقودی هستند که نام و صیغه خاص و شرایط ویژه دارند
circuit
وسیلهای که عناصر را با قط ع برق در صورت بروز شرایط غیر عادی محافظت میکند
circuits
وسیلهای که عناصر را با قط ع برق در صورت بروز شرایط غیر عادی محافظت میکند
action oriented management report
گزارشی که شرایط غیرعادی رابا توجه ویژهای که نیازدارد به مدیریت هشدار میدهد
weakest maintained
ضعیف ترین مخلوط سوخت که تحت شرایط معین میتواندتوان را بیشینه نگهدارد
The prisoners of the terrorist militia were detained under inhumane conditions.
زندانیان گروه شبه نظامی تروریستی در شرایط غیرانسانی بازداشت شده بودند.
decisions
جدولی که رابط ه بین متغیرهای مشخص و اعمالی که در شرایط مختلف رخ میدهند نشان میدهد
controlled thermonuclear reaction
جوش هستهای کنترل شده تحت شرایط ازمایشگاهی برای تولید توان مفید
decision
جدولی که رابط ه بین متغیرهای مشخص و اعمالی که در شرایط مختلف رخ میدهند نشان میدهد
It must be left to the future to repeat the study under better controlled conditions
این را باید به آینده باقی گذاشت که پژوهش را در شرایط کنترل شده بهتر تکرار کرد.
forward chaining
روش استدلال مبتنی بر وقایع که از شرایط شناخته شده به هدف مطلوب می رسد زنجیره پیشرو
logic
بخشی از کد که توابع نامناسب مثل آسیب سیستم انجام میدهد وقتی شرایط ی برقرار باشند
unconditional
دستوری که کنترل را از یک بخش برنامه به دیگری منتقل میکند , بدون بستگی داشتن به وقوع شرایط ی .
escrow
موافقت نامه بین دونفرکه بامانت نزدشخص ثالثی سپرده شودوتاحصول شرایط بخصوص بدون اعتبارباشد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com