Dictiornary-Farsi | شرایط خرید | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
conditions of purchase	شرایط خرید


Other Matches

close price	دز خرید وفروش سهام حالتی را گویندکه قیمت خرید و فروش به هم خیلی نزدیک باشد
purchase request	درخواست خرید جنس تقاضای عقد پیمان خرید
field buying	خرید کردن در صحرا خرید محلی
dynamic condition	شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
synoptic situation	شرایط جوی محلی موجود شرایط جوی اندازه گیری شده منطقهای
purchase price variance	سپرده اختلاف قیمت خرید سپرده تضمینی خرید
order	خرید سفارش خرید
second best theory	نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
central purchase	خرید اماد به طور تمرکزی خرید اماد به طور یکجا
terming	شرایط
terms	شرایط
term	شرایط
the conditions	شرایط ان
conditions	شرایط
termed	شرایط
disadvantages	شرایط نامساعد
disadvantage	شرایط نامساعد
existing circumstances	شرایط موجود
equilibrium conditions	شرایط تعادل
mutual terms	شرایط متقابل
condition of readiness	شرایط امادگی
final cinditions	شرایط پایانی
makings	شرایط لازم
liner terms	شرایط خط کشتیرانی
light conditions	شرایط نور
initial condition	شرایط اولیه
implied terms	شرایط تلویحی
implied terms	شرایط ضمنی
usual conditions	شرایط معمول
suitable conditions	شرایط مناسب
given conditions	شرایط معلوم
marginal conditions	شرایط نهائی
conditions of use	شرایط کاربرد
final cinditions	شرایط فینال
given conditions	شرایط معینه
emergency conditions	شرایط اضطراری
dis qualified	فاقد شرایط
bona fide	واجد شرایط
average conditions	شرایط متوسط
average conditions	شرایط عادی
ambient conditions	شرایط محیطی
adverse factors	شرایط نامساعد
admission requirements	شرایط پذیرش
actude conditions	شرایط شدید
fair play	شرایط برابر
eligible	واجد شرایط
conditions	شرایط اوضاع
qualifies	واجد شرایط
ballistic conditions	شرایط بالیستیکی
boundary conditions	شرایط حدی
delivery terms	شرایط تحویل
requirements of the credit	شرایط اعتبار
actude conditions	شرایط حاد
credit terms	شرایط اعتبار
conference terms	شرایط کنفرانس
qualified	واجد شرایط
conditions of contract	شرایط قرارداد
boundary conditions	شرایط مرزی
qualify	واجد شرایط
standard condition	شرایط استاندارد
stability conditions	شرایط ثبات
spring conditions	شرایط بهاری
terms of shipment	شرایط حمل
shipping terms	شرایط حمل
competitive conditions	شرایط رقابت
competition conditions	شرایط رقابت
settlement terms	شرایط پرداخت
Russian roulette <idiom>	شرایط پرخطر
second order conditions	شرایط ثانوی
settlement terms	شرایط تسویه
standard conditions	شرایط متعارفی
sufficient conditions	شرایط کافی
qulifications	واجد شرایط
ball games	شرایط وضعیت
ball game	شرایط وضعیت
working conditions	شرایط کار
conditions of (the) competition	شرایط رقابت
tropical condition	شرایط گرمسیری
terms of trade	شرایط مبادله
terms of trade	شرایط معامله
terms of payment	شرایط پرداخت
terms and conditions	ضوابط و شرایط
tight spot <idiom>	شرایط سخت
plateaux	شرایط پایا
plateaus	شرایط پایا
payment terms	شرایط پرداخت
qualifications	شرایط لازم
plateau	شرایط پایا
standard temperature and pressure	شرایط متعارفی
requirements	شرایط لازم
present conditions	شرایط فعلی
qualification	وضعیت شرایط
necessary conditions	شرایط لازم
normal temperature and pressure	شرایط استاندارد
normal temperature and pressure	شرایط متعارفی
standard temperature and pressure	شرایط استاندارد
qualification	واجد شرایط
qalified	واجد شرایط
no bed of roses <idiom>	شرایط سختوبد
quantifying	واجد شرایط شدن
it does not s. the condition	واجدان شرایط نیست
volcanism	شرایط و خصوصیات اتشفشانی
bend	شرایط خمیدگی زانویی
machining requirments	شرایط براده برداری
tight squeeze <idiom>	شرایط سخت تجاری
terms and conditions of the credit	ضوابط و شرایط اعتبار
ineligibility	فقدان شرایط لازم
tenders conditions	شرایط عمومی مناقصه
qualificatory	واجد شرایط کننده
make a difference <idiom>	شرایط را عوض کردن
entry group	گروه واجد شرایط
turn the tables <idiom>	عوض کردن شرایط
through the mill <idiom>	تجربه شرایط مشکل
provisions of a contract	شرایط قرار داد
second order conditions	شرایط مرتبه دوم
possessing the necessary qualifications	واجد شرایط لازم
conditions of sale	شرایط اساسی معامله
conditions	مقررات و شرایط اسبدوانی
investigation of foundation conditions	تحقیق شرایط شالوده
support conditions	شرایط تکیه گاهی
other things being equal	اگر شرایط دیگررابرابربگیریم
feudatory	تابع شرایط تیول
quantify	واجد شرایط شدن
quantifies	واجد شرایط شدن
meets	مطابق شرایط بودن
qualified	واجد شرایط لازمه
qualified	دارای شرایط لازم
quantified	واجد شرایط شدن
ineligible	فاقد شرایط لازم
circumstance	شرایط محیط اهمیت
qualify for	واجد شرایط بودن
eligible	واجد شرایط مطلوب
unqualified	فاقد شرایط لازم
to impose conditions	با شرایط سنگین بارکردن
meet	مطابق شرایط بودن
desirability	درجه تمایل شرایط مطلوب
disqualifying	فاقد شرایط لازم دانستن
disqualify	فاقد شرایط لازم دانستن
disqualifies	فاقد شرایط لازم دانستن
disqualified	فاقد شرایط لازم دانستن
get in the swing of things <idiom>	به شرایط جدید عادت کردن
climate for growth	شرایط لازم برای رشد
ceteris paribus	ثابت بودن سایر شرایط
size up <idiom>	بسته به شرایط ،برانداز کردن
reasonableness of terms in contract	معقول بودن شرایط قرارداد
loan conversion	تجدید نظر در شرایط وام
debt rescheduling	تجدید نظر در شرایط وام
ligting conditions	شرایط روشنایی نسبتهای نور
time utility	بهره گیری از شرایط زمانی
restructure	شرایط وام را عوض کردن
restructured	شرایط وام را عوض کردن
fall back	سیستم پشتیبان در شرایط اضطراری
restructures	شرایط وام را عوض کردن
However difficult the circumstances [are] , ...	هر قدر هم که شرایط دشوار هستند، ...
come into one's own <idiom>	به خاطر شرایط خوب رفتارکردن
Are you prepared to accept my conditions?	حاضر ید شرایط مرا بپذیرید؟
entry group	واجدین شرایط تخصصی شغلی
bondwoman	زن زر خرید
purchasing	خرید
procurement	خرید
shopping	خرید
bond servant	زر خرید
purchase	خرید
buying	خرید
purchases	خرید
underwritten	خرید
underwriting	خرید
underwrites	خرید
underwrite	خرید
underwrote	خرید
purchased	خرید
buys	خرید
buy	خرید
play it by ear <idiom>	تصمیم گیری درچیزی برطبق شرایط
dead duck <idiom>	در شرایط ناامید کننده قرار داشتن
qualify	صلاحیت داشتن واجد شرایط شدن
qualifies	صلاحیت داشتن واجد شرایط شدن
rescheduling	در شرایط وام تجدید نظر کردن
eligible	واجد شرایط برای انتخاب شدن
demand oriented pricing	قیمت گذاری با توجه به شرایط تقاضا
condition book	کتابچه حاوی شرایط ومقررات اسبدوانی
qualified person	شخص واجد شرایط کارشناس متخصص
make the best of <idiom>	دربدترین شرایط بهترین را انجام دادن
reschedules	در شرایط وام تجدید نظر کردن
put someone in the picture <idiom>	شرایط را شرح دادن برای کسی
to satisfy conditions	شرایط را برآورده کردن [ریاضی] [فیزیک]
rescheduled	در شرایط وام تجدید نظر کردن
reschedule	در شرایط وام تجدید نظر کردن
local procurement	خرید محلی
purchasing power	توان خرید
real estate	خرید زمین
lump sum purchase	خرید یکجا
local purchase	خرید از محل
lump sum purchase	خرید کلی
purchasing office	قسمت خرید
local purchase	خرید محلی
monopolist	انحصار خرید
monopsony	انحصار خرید
purchasing power	قدرت خرید
to make a purchase	خرید کردن