Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8 milliseconds)
English
Persian
put someone in the picture
<idiom>
شرایط را شرح دادن برای کسی
Other Matches
second best theory
نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
climate for growth
شرایط لازم برای رشد
eligible
واجد شرایط برای انتخاب شدن
ineligibly
بدون داشتن شرایط لازم برای انتخاب
make the best of
<idiom>
دربدترین شرایط بهترین را انجام دادن
To stipulate.
شرط کردن (بعنوان شرایط قرار دادن )
let (something) ride
<idiom>
ادامه دادن بدون عوض شدن شرایط
controlled thermonuclear reaction
جوش هستهای کنترل شده تحت شرایط ازمایشگاهی برای تولید توان مفید
reserve factor
نسبت استحکام واقعی یک سازه به کمترین استحکام لازم برای شرایط موردنظر
dynamic condition
شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
synoptic situation
شرایط جوی محلی موجود شرایط جوی اندازه گیری شده منطقهای
anti blush tinner
ماده رقیق کننده ایکه به کندی خشک میشود و در شرایط رطوبت زیاد برای جلوگیری از التهاب لعاب روی سطح بکار میرود
feedback
اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
invitations
عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
invitation
عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
conferencing
اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
to sue for damages
عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
skimming
محصولی را با قیمت بالاعرضه کردن برای اطمینان ازمقاومت ان و متعاقبا" تخفیف تدریجی دادن برای توسعه فروش
c
استفاده از سیستم کامپیوتری برای اجازه دادن به کاربران برای ارسال و دریافت پیام از سایر کاربران
scratch one's back
<idiom>
کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
uberstreichen
لگام را برای چند گام رهاکردن برای نشان دادن گام مرتب اسب
drags
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
realises
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realizing the palette
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realizes
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realised
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realized
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realize
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realizing
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realising
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
lawn sprinkler
برای چمن اب دادن
microsoft
واسط کاربر چند کاره گرافیکی که برای استفاده ساده طراحی شده است . ویندوز از نشانه ها برای نمایش دادن فایل و قط عات استفاده میکند با mouse قابل کنترل است بر عکس DOS-MS که نیاز به دستورات تایپی دارد
times
وقت قرار دادن برای
smoothing or smoothed varnish
لاک برای جلا دادن
time
وقت قرار دادن برای
sancify
برای امرمقدسی تخصیص دادن
to atone for something
کفاره دادن برای چیزی
to make amends for something
کفاره دادن برای چیزی
readiness to report
امادگی برای پاسخ دادن
timed
وقت قرار دادن برای
phew
برای نشان دادن بی تابی
phew
برای نشان دادن بیزاری
authorising
اجازه دادن برای انجام کاری
irresponsiveness
عدم امادگی برای پاسخ دادن
to have done
برای کسی
[دیگر]
انجام دادن
I have nothing to declare.
چیزی برای گمرک دادن ندارم.
to empower somebody to do something
اختیار دادن به کسی برای کاری
benchrest
سکو برای تکیه دادن تیرانداز
microcycle
برای دادن زمان اجرای دستورات
garden engine
اب پاش تلمبهای برای اب دادن باغ
authorizes
اجازه دادن برای انجام کاری
authorizing
اجازه دادن برای انجام کاری
authorize
اجازه دادن برای انجام کاری
authorises
اجازه دادن برای انجام کاری
put to the question
برای گرفتن اعتراف زجر دادن
to bleed for one's country
برای میهن خود خون دادن
cross voting
رای دادن دوطرف مخالف برای همدیگر
turboshaft
توربین گاز برای دادن قدرت به شفت
interrupt
تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
check side
پیچ دادن به گوی برای برگشت به عقب
authorising
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
process
انجام دادن کارهایی برای تولید نتیجه
authorises
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
bobble
برای لحظهای توازن رااز دست دادن
bobbles
برای لحظهای توازن رااز دست دادن
interrupting
تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
interrupts
تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
processes
انجام دادن کارهایی برای تولید نتیجه
burn in
حرارت دادن واکس برای مالیدن به کف اسکی
authorizing
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorizes
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
Baa!
بع!
[صدای گوسفند دادن برای جلب توجه]
foliage plant
گیاهی که برای برگش پرورش دادن شود
authorize
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
incorporation
جا دادن ایجاد شخصیت حقوقی برای شرکت
repertoire
فهرست نمایشهای اماده برای نمایش دادن
waff
اهتزاز پرچم یا هر چیزدیگری برای علامت دادن
to try hard to do something
تقلا کردن برای انجام دادن کاری
to make an effort to do something
تلاش کردن برای انجام دادن کاری
development aid worker
دستیار داوطلب
[برای توسعه دادن کشوری]
development aid volunteer
دستیار داوطلب
[برای توسعه دادن کشوری]
aid worker
دستیار داوطلب
[برای توسعه دادن کشوری]
to wave one's handkerchief
دستمال جیب خود را
[برای کسی]
تکان دادن
customize
بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
aid worker
دستیار مدد کار
[برای توسعه دادن کشوری]
development aid worker
دستیار مدد کار
[برای توسعه دادن کشوری]
customizing
بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
to off an agreement
قصد خود را برای الغای قراردادی اگاهی دادن
customises
بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
formed
دستوری به چاپگر برای قرار دادن صفحه بعدی
attack
فشار برای پایان دادن به عمل یک بازیگر کریکت
attacked
فشار برای پایان دادن به عمل یک بازیگر کریکت
attacks
فشار برای پایان دادن به عمل یک بازیگر کریکت
customizes
بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
customized
بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
development aid volunteer
دستیار مدد کار
[برای توسعه دادن کشوری]
to give somebody an ultimatum
به کسی آخرین مدت را دادن
[برای اجرای قراردادی]
loose ends
<idiom>
بدون کار معلوم وروشنی برای انجام دادن
customised
بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
permanently
انجام دادن به طریقی که برای همیشه باقی بماند
forms
دستوری به چاپگر برای قرار دادن صفحه بعدی
customising
بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
packs
قرار دادن چیزها در جعبه برای فروش یا ارسال
form
دستوری به چاپگر برای قرار دادن صفحه بعدی
pack
قرار دادن چیزها در جعبه برای فروش یا ارسال
steel wool
براده فولاد برای صیقل دادن یاپاک کردن فروف
adds
قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر
adding
قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر
add
قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر
thrusting
فشار دادن به اسکیت برای سرخوردن راست کردن بازو
ground
تماس دادن چوب به زمین پشت گوی برای امادگی
thrusts
فشار دادن به اسکیت برای سرخوردن راست کردن بازو
thrust
فشار دادن به اسکیت برای سرخوردن راست کردن بازو
experimental free handicap
دادن وزن اضافی ازمایشی به اسبها برای مسابقه اینده
To do something prefunctorily.
برای رفع تکلیف ( از سر باز کردن ) کاری راانجام دادن
to vote somebody on the board of directors
رای دادن به کسی برای عضو هیئت مدیره شدن
intestable
وصیت کردن ناشایسته برای گواه بودن یاگواهی دادن
increment
افزودن یک به یک عدد در یک ثبات اغلب برای ادامه دادن کار
clocks
ساعتی که برای نشان دادن زمان از اعداد استفاده میکند
click
صدای کوتاه مدت برای بیان فشار دادن یک کلید
clock
ساعتی که برای نشان دادن زمان از اعداد استفاده میکند
clicked
صدای کوتاه مدت برای بیان فشار دادن یک کلید
PRN
نشانهای در Dos-Ms برای نشان دادن پورت چاپگر استاندارد
clicks
صدای کوتاه مدت برای بیان فشار دادن یک کلید
hyphens
علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
nil pointer
نشانه گر برای نشان دادن انتهای لیست زنجیره موضوعات
hyphen
علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
numeric
حرفی که در برخی حالت برای نشان دادن یک عدد است .
increments
افزودن یک به یک عدد در یک ثبات اغلب برای ادامه دادن کار
digit
عدد اضافی درمتن ارسالی برای نشان دادن و تصحیح خطاها
gluteus
یکی از سه عضله سرینی که برای حرکت دادن ران بکار میرود
ablegate
مامور مخصوص پاپ درکشورهای بیگانه برای دادن نشان و خلعت
stopped
بیت ارسالی در اتباطات اسنکرون برای نشان دادن انتهای یک حرف
indicator
نوری که برای اخطار دادن یا بیان وضعیت یک قطعه به کار می رود
xylotomy
برش دادن چوب بصورت ورقه نازکی برای ازمایش میکروسکپی
stop
بیت ارسالی در اتباطات اسنکرون برای نشان دادن انتهای یک حرف
constitute
تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
constituted
تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
constitutes
تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
stopping
بیت ارسالی در اتباطات اسنکرون برای نشان دادن انتهای یک حرف
orbital injection
دادن سرعت لازم برای چرخش دور یک مدار به سفینه فضایی
stops
بیت ارسالی در اتباطات اسنکرون برای نشان دادن انتهای یک حرف
Good grief!
<idiom>
این کلمه برای نشان دادن تعجب (چه خوب چه بد)استفاده میشود
constituting
تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
colour
صفحه نمایشی که امکانی برای نشان دادن اطلاعات رنگی دارد
cartoon design
نقشه شطرنجی فرش برای نشان دادن محل گره زدن
digits
عدد اضافی درمتن ارسالی برای نشان دادن و تصحیح خطاها
pit board
تخته برای دادن اطلاعات لازم به راننده معین در گروه کمکی
mock-ups
مدل محصول جدید برای آزمایش یا نشان دادن به مشتریان موجود
check
رقم اضافی در متن ارسالی برای نشان دادن و تصحیح خطاها
alerts
تابلوی اخطار روی صفحه نمایش برای آگاهی دادن به کاربر
checked
رقم اضافی در متن ارسالی برای نشان دادن و تصحیح خطاها
ambitus
[اختصاص دادن فضایی در اطراف قبر یا آرامگاه برای دسترسی به کلیسا]
colours
صفحه نمایشی که امکانی برای نشان دادن اطلاعات رنگی دارد
checks
رقم اضافی در متن ارسالی برای نشان دادن و تصحیح خطاها
alerted
تابلوی اخطار روی صفحه نمایش برای آگاهی دادن به کاربر
accuracy
کل تعداد بیتهایی که برای نشان دادن یک عدد در کامپیوتر به کار می رود
alert
تابلوی اخطار روی صفحه نمایش برای آگاهی دادن به کاربر
mock-up
مدل محصول جدید برای آزمایش یا نشان دادن به مشتریان موجود
sight window
بریدگی بالای کمان برای جاگرفتن تیر و دادن دید بهتر
sector
سوراخ در لبه دیسک برای نشان دادن محل اولین شیار
blip
علامت کوچک روی نوار یا فیلم برای نشان دادن موقعیت
graceful degradation
اجازه دادن به بخشهایی از سیستم برای کار کردن پس از خرابی یک بخش
blips
علامت کوچک روی نوار یا فیلم برای نشان دادن موقعیت
sectors
سوراخ در لبه دیسک برای نشان دادن محل اولین شیار
packing
عمل قرار دادن کالاها در جعبه و بسته بندی آنها برای مغازه ها
paged
2-نشانه گر در پردازش کلمه برای نشان دادن محل شروع صفحه جدید
page
2-نشانه گر در پردازش کلمه برای نشان دادن محل شروع صفحه جدید
slush fund
بودجه یا پولیکه برای رشوه دادن یا تطمیع و غیره کنار گذاشته میشود
goal light
چراغ قرمز پشت دروازه لاکراس برای نشان دادن امتیاز در هر بار
winds
سمت وزش باد فرصت دادن به اسب برای تازه کردن نفس
slush funds
بودجه یا پولیکه برای رشوه دادن یا تطمیع و غیره کنار گذاشته میشود
fanning
1-مکانیزم جریان دادن هوا برای خنک کردن . 2-گستردهای ازوسایل و داده ها
key signature
گامهای کوتاه و بلندی که پس ازکلیدموسیقی برای نشان دادن نوع ک لیدنوشته میشود
wind
سمت وزش باد فرصت دادن به اسب برای تازه کردن نفس
pages
2-نشانه گر در پردازش کلمه برای نشان دادن محل شروع صفحه جدید
privacy
حق یک شخص برای کسترش دادن یا محدود کردن دستیابی به داده مربوط به خودش
identifier
مجموعه حروف برای اختلف دادن بین بلاکهای داده مختلف یا فایل ها
crunching
متراکم کردن برنامه برای جای دادن تعداد زیاددستورالعملها در فضایی کوچک
forecaddie
باربر وسط مسیر برای نشان دادن محل فرود گوی گلف
bind
چسباندن صفحات کاغذ بهم برای شکل دادن به آنها به صورت کتاب
end
کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود
ended
کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود
ends
کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود
to sweat coins
مسکوکات رادرکیسه ریختن وتکان دادن برای اینکه ذراتی ازانهاساییده شود
binds
چسباندن صفحات کاغذ بهم برای شکل دادن به آنها به صورت کتاب
fans
1-مکانیزم جریان دادن هوا برای خنک کردن . 2-گستردهای ازوسایل و داده ها
insertion point
نشانگری که برای نشان دادن محل تایپ متن در یک نوشته استفاده میشود
bubble help
خط ی روی صفحه نمایش برای نشان دادن آنچه شما به آن اشاره می کنید
fanned
1-مکانیزم جریان دادن هوا برای خنک کردن . 2-گستردهای ازوسایل و داده ها
fan
1-مکانیزم جریان دادن هوا برای خنک کردن . 2-گستردهای ازوسایل و داده ها
the conditions
شرایط ان
conditions
شرایط
terming
شرایط
termed
شرایط
term
شرایط
terms
شرایط
paced
شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com