English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
English Persian
payment terms شرایط پرداخت
settlement terms شرایط پرداخت
terms of payment شرایط پرداخت
Other Matches
dynamic condition شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
synoptic situation شرایط جوی محلی موجود شرایط جوی اندازه گیری شده منطقهای
progress payment پرداخت مبالغ قرارداد طبق پیشرفت کار پرداخت مرحلهای
matte فلز یامس پرداخت نشده وناخالص تکمیل یا پرداخت مات وبی جلا
matt فلز یامس پرداخت نشده وناخالص تکمیل یا پرداخت مات وبی جلا
interim financing پرداخت اقساط به طور کوتاه مدت پرداخت بینابین
usance مهلت پرداخت پرداخت مدت دار
sets of bill نسخ ثانی و ثالث و ..... برات که در انها به اصل اشاره وذکر میشود که هریک تازمانی قابل پرداخت هستندکه دیگری پرداخت نشده باشد
second best theory نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
stop order دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
fate پرداخت یا عدم پرداخت چک سرنوشت چک
droppage کسری پرداخت کسر پرداخت
fates پرداخت یا عدم پرداخت چک سرنوشت چک
tax evasion عدم پرداخت مالیات بصورت غیر قانونی فرار از پرداخت مالیات
due bill در CL به این شکل تنظیم میشود : بدهی به اقای ..... مبلغ ..... است که عندالمطالبه پرداخت خواهد شد . تاریخ .... این سند بر خلاف برات و سفته به حواله کرد قابل پرداخت نیست
ransoms وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
ransom وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
carnet اسنادی که در حمل بین المللی بکار برده میشود وموقع عبور محموله توسط کامیون از مرزهای متعددمحموله را از پرداخت حقوق گمرکی بین راه معاف می داردومحموله درمقصد باز وحقوق گمرکی مربوطه پرداخت می گردد
claim for indemnification ادعای تضمین خسارت مطالبه پرداخت خسارت مطالبه پرداخت غرامت
ability to pay principle of taxation اصل توانائی پرداخت مالیات برپایه این اصل مالیات بایدمتناسب با توانائی پرداخت مالیات دهنده وضع شود
term شرایط
termed شرایط
the conditions شرایط ان
terming شرایط
conditions شرایط
terms شرایط
boundary conditions شرایط مرزی
standard conditions شرایط متعارفی
disadvantages شرایط نامساعد
disadvantage شرایط نامساعد
sufficient conditions شرایط کافی
standard condition شرایط استاندارد
qualification وضعیت شرایط
qualification واجد شرایط
standard temperature and pressure شرایط متعارفی
credit terms شرایط اعتبار
conference terms شرایط کنفرانس
conditions of purchase شرایط خرید
conditions of contract شرایط قرارداد
condition of readiness شرایط امادگی
second order conditions شرایط ثانوی
conditions of use شرایط کاربرد
settlement terms شرایط تسویه
shipping terms شرایط حمل
terms of shipment شرایط حمل
spring conditions شرایط بهاری
stability conditions شرایط ثبات
requirements of the credit شرایط اعتبار
boundary conditions شرایط حدی
bona fide واجد شرایط
ball games شرایط وضعیت
qualified واجد شرایط
fair play شرایط برابر
conditions شرایط اوضاع
adverse factors شرایط نامساعد
Russian roulette <idiom> شرایط پرخطر
tight spot <idiom> شرایط سخت
no bed of roses <idiom> شرایط سختوبد
eligible واجد شرایط
qualifies واجد شرایط
usual conditions شرایط معمول
ball game شرایط وضعیت
terms and conditions ضوابط و شرایط
terms of trade شرایط معامله
terms of trade شرایط مبادله
ballistic conditions شرایط بالیستیکی
average conditions شرایط متوسط
average conditions شرایط عادی
tropical condition شرایط گرمسیری
ambient conditions شرایط محیطی
admission requirements شرایط پذیرش
actude conditions شرایط شدید
actude conditions شرایط حاد
working conditions شرایط کار
suitable conditions شرایط مناسب
qualify واجد شرایط
plateaux شرایط پایا
implied terms شرایط تلویحی
initial condition شرایط اولیه
qulifications واجد شرایط
light conditions شرایط نور
existing circumstances شرایط موجود
liner terms شرایط خط کشتیرانی
competition conditions شرایط رقابت
competitive conditions شرایط رقابت
final cinditions شرایط پایانی
necessary conditions شرایط لازم
requirements شرایط لازم
implied terms شرایط ضمنی
given conditions شرایط معلوم
given conditions شرایط معینه
mutual terms شرایط متقابل
qualifications شرایط لازم
final cinditions شرایط فینال
emergency conditions شرایط اضطراری
normal temperature and pressure شرایط استاندارد
makings شرایط لازم
conditions of (the) competition شرایط رقابت
qalified واجد شرایط
standard temperature and pressure شرایط استاندارد
equilibrium conditions شرایط تعادل
delivery terms شرایط تحویل
marginal conditions شرایط نهائی
present conditions شرایط فعلی
normal temperature and pressure شرایط متعارفی
dis qualified فاقد شرایط
plateaus شرایط پایا
plateau شرایط پایا
bend شرایط خمیدگی زانویی
unqualified فاقد شرایط لازم
machining requirments شرایط براده برداری
other things being equal اگر شرایط دیگررابرابربگیریم
qualified واجد شرایط لازمه
volcanism شرایط و خصوصیات اتشفشانی
meets مطابق شرایط بودن
circumstance شرایط محیط اهمیت
second order conditions شرایط مرتبه دوم
it does not s. the condition واجدان شرایط نیست
investigation of foundation conditions تحقیق شرایط شالوده
conditions مقررات و شرایط اسبدوانی
meet مطابق شرایط بودن
ineligible فاقد شرایط لازم
qualified دارای شرایط لازم
ineligibility فقدان شرایط لازم
terms and conditions of the credit ضوابط و شرایط اعتبار
through the mill <idiom> تجربه شرایط مشکل
eligible واجد شرایط مطلوب
make a difference <idiom> شرایط را عوض کردن
turn the tables <idiom> عوض کردن شرایط
feudatory تابع شرایط تیول
qualify for واجد شرایط بودن
to impose conditions با شرایط سنگین بارکردن
entry group گروه واجد شرایط
support conditions شرایط تکیه گاهی
possessing the necessary qualifications واجد شرایط لازم
quantifying واجد شرایط شدن
qualificatory واجد شرایط کننده
quantify واجد شرایط شدن
tenders conditions شرایط عمومی مناقصه
conditions of sale شرایط اساسی معامله
quantifies واجد شرایط شدن
provisions of a contract شرایط قرار داد
quantified واجد شرایط شدن
tight squeeze <idiom> شرایط سخت تجاری
subscribes تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribe تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribed تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribing تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
loan conversion تجدید نظر در شرایط وام
disqualify فاقد شرایط لازم دانستن
restructured شرایط وام را عوض کردن
restructures شرایط وام را عوض کردن
size up <idiom> بسته به شرایط ،برانداز کردن
disqualifies فاقد شرایط لازم دانستن
disqualified فاقد شرایط لازم دانستن
debt rescheduling تجدید نظر در شرایط وام
entry group واجدین شرایط تخصصی شغلی
However difficult the circumstances [are] , ... هر قدر هم که شرایط دشوار هستند، ...
reasonableness of terms in contract معقول بودن شرایط قرارداد
disqualifying فاقد شرایط لازم دانستن
restructure شرایط وام را عوض کردن
fall back سیستم پشتیبان در شرایط اضطراری
ligting conditions شرایط روشنایی نسبتهای نور
climate for growth شرایط لازم برای رشد
desirability درجه تمایل شرایط مطلوب
ceteris paribus ثابت بودن سایر شرایط
time utility بهره گیری از شرایط زمانی
come into one's own <idiom> به خاطر شرایط خوب رفتارکردن
Are you prepared to accept my conditions? حاضر ید شرایط مرا بپذیرید؟
get in the swing of things <idiom> به شرایط جدید عادت کردن
reschedules در شرایط وام تجدید نظر کردن
play it by ear <idiom> تصمیم گیری درچیزی برطبق شرایط
put someone in the picture <idiom> شرایط را شرح دادن برای کسی
dead duck <idiom> در شرایط ناامید کننده قرار داشتن
qualify صلاحیت داشتن واجد شرایط شدن
make the best of <idiom> دربدترین شرایط بهترین را انجام دادن
eligible واجد شرایط برای انتخاب شدن
qualifies صلاحیت داشتن واجد شرایط شدن
rescheduled در شرایط وام تجدید نظر کردن
reschedule در شرایط وام تجدید نظر کردن
rescheduling در شرایط وام تجدید نظر کردن
to satisfy conditions شرایط را برآورده کردن [ریاضی] [فیزیک]
demand oriented pricing قیمت گذاری با توجه به شرایط تقاضا
condition book کتابچه حاوی شرایط ومقررات اسبدوانی
qualified person شخص واجد شرایط کارشناس متخصص
To preserve the status quo . وضع موجود ( شرایط فعلی ) را حفظ کردن
To stipulate. شرط کردن (بعنوان شرایط قرار دادن )
ineligibly بدون داشتن شرایط لازم برای انتخاب
differential effects اثرتغییر شرایط استاندارد روی سهمی گلوله
breeding grounds محل یا شرایط موجب تولید و گسترش چیزی
breeding ground محل یا شرایط موجب تولید و گسترش چیزی
let (something) ride <idiom> ادامه دادن بدون عوض شدن شرایط
It is for the Court to fix the terms. [ The terms are a matter for the Court to fix.] این مربوط به دادگاه می شود که شرایط را تعیین کند.
all weather fighter هواپیمایی که در هر گونه شرایط جوی قادر به عمل باشد
dividend warrant چک پرداخت سود سهام اجازه پرداخت سود سهام
to live like animals [in a place] در شرایط مسکنی خیلی بد زندگی کردن [اصطلاح تحقیر کننده ]
farraginous تلفیق کننده کلیه شرایط واخلاقهای متفاوت وجنسهای مخالف
demands of providing healthy living and working conditions خواسته هایی از فراهم نمودن شرایط زندگی و کار سالم
bargaining chips عامل کمک کننده به عقد قرارداد یا دستیابی به شرایط خوب
advantaged کسیکه در شرایط بهتری از لحاظ اجتماعی و یا مادی قرار دارد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com