English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
to pile up or on the agony شرح اندوه یا سختی ای رازیادترکردن
Other Matches
tempered درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
temper درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
tempers درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
heartache اندوه
grief اندوه
pining غم و اندوه
pines غم و اندوه
pined غم و اندوه
pine غم و اندوه
distresses اندوه
heartaches اندوه
chagrin اندوه
distress اندوه
painfully با اندوه
sorrowfully با اندوه
dolor اندوه
sorrowfulness اندوه
dole اندوه
teen اندوه خشم
heartbreak اندوه بسیار
buried in grief غرق اندوه
heartbreaking اندوه اور
heart ache غصه اندوه
grievous اندوه اورد
heart break اندوه بسیار
heart breaking اندوه اور
anguish غم و اندوه دلتنگ کردن
woe علامت اندوه و غم غصه
unload خالی کردن اندوه
woes علامت اندوه و غم غصه
duress سختی
intenseness سختی
buckram سختی
strictness سختی
adamancy سر سختی
terribleness سختی
astingency سختی
arduousness سختی
aggravation سختی
adamancy سختی
stiffness سختی
intractability سختی
intolerableness سختی
intension سختی
sternness سختی
inexpiableness سختی
rigorism سختی
hard lines سختی
implacability سختی
rigor سختی
grievousness سختی
roughing سختی
oppressiveness سختی
hardness of water سختی اب
hardiness سختی
flintiness سختی
rigorousness سختی
steeliness سختی
induration سختی
inclemency سختی
inexorability سختی
impenetrableness سختی
soreness سختی
long suffering سختی کش
odburacy سختی
hardily به سختی
severity سختی
difficulties سختی
difficulty سختی
inflexibility سختی
hardship سختی
austerity سختی
violence سختی
privation سختی
privations سختی
intensity سختی
rigors سختی
rigour سختی
rigours سختی
seriously به سختی
heavily به سختی
hardness سختی
tenacity سختی
rigidity سختی
hardships سختی
toughness سختی
I hardly ate من تو را سختی خوردم
thermosetting سختی پذیر
hardly any به سختی هیچ [هر]
irreconcilability سختی در عقیده
narrow circumstances تنگی سختی
irreconcilableness سختی در عقیده
to suffer hardship سختی کشیدن
painfulness زحمت سختی
strain hardness سختی کشی
softener کاهنده سختی اب
sclerometer سختی سنج
life of privation زندگی در سختی
water hardness درجه سختی آب
temporary hardness سختی موقت
refractorily باسر سختی
rebound hardness سختی جهشی
permanent hardness of water سختی دایم اب
tenacity coefficient ضریب سختی
permanent hardness سختی دائمی
strain hardness سختی درجه
imperviousness سختی بی اعتنائی
graveness عبوسی سختی
soften سختی را گرفتن
gameness جان سختی
asperity سختی ترشی
granite سختی استحکام
eburnation عاجی سختی
acataposis سختی بلع
addle سختی گرفتاری
resistance سختی مخالفت
durometer سختی سنج
depth of hardening zone عمق سختی
duration سختی بقاء
softened سختی را گرفتن
hardenability قابلیت سختی
hardness test ازمایش سختی
depth of case عمق سختی
solidity استواری سختی
stubbornness سر سختی لجاجت
stubbornly از روی سر سختی
impact hardness سختی برخورد
softens سختی را گرفتن
go for broke <idiom> به سختی تلاش کردن
stresses سختی پریشان کردن
come down hard on <idiom> به سختی تنبه کردن
It was raining hard. باران سختی می با رید
brinell hardness number ضریب سختی برینل
the violence of a wind سختی یاتندی باد
eke out <idiom> به سختی بدست آوردن
thermoplastics پلاستیک سختی ناپذیر
thermoset پلاستیک سختی ناپذیر
thrust hardness درجه سختی فشاری
vickers hardness test ازمایش سختی ویکرز
to start with difficulty به سختی روشن شدن
to rub through or along با سختی بسر بردن
nip and tuck <idiom> به سختی تمام کردن
to escape with life and limb سختی رهایی جستن
scleroscope hardness دستگاه سختی سنج
rebound hardness test ازمایش سختی جهشی
red hardness سختی گرم سرخ
hardness testing machine دستگاه ازمایش سختی
heavy fighting is in progress جنگ سختی جریان
hardly a child anymore دیگر به سختی بچه ای
rockwell hardness test ازمایش سختی راک ول
stress سختی پریشان کردن
scratch hardness درجه سختی خراش
scratch hardness tester ازمایشگر سختی خراش
quenching ترساندن درجه سختی
stressing سختی پریشان کردن
drop hardness test ازمایش سختی سقوطی
pressed for time <idiom> با اشکال وبه سختی وقت
let (someone) have it <idiom> شخصی را به سختی صدمه زدن
joming test ازمایش تعیین سختی فلزات
hardness tester ازمایش کننده یا تستر سختی
to plow [one's way] through something [American English] با سختی در کاری جلو رفتن
dark horse <idiom> کاندیدی که به سختی مردم بشناسندش
lift is full of troubles زندگی را سراسر سختی است
pull through در سختی بکسی کمک کردن
thermoplast پلاستیک سختی ناپذیر ترموپلاست
serverance allowance حق پوشاک برای سختی هوا
to get off lightly بدون سختی رها یافتن
charley horse سختی وگرفتگی دردناک ماهیچه
to get off cheaply بدون سختی رها یافتن
violence شدت و تندی و سختی خشونت
water softener [کاهش دهنده درجه سختی آب]
footed سر تیر ماده سختی راقراردادن
Difficult times lie ahead. دوران سختی درپیش است
English is not a hard language . انگلیسی زبان سختی نیست
to get off easy بدون سختی رها یافتن
to talk like a Dutch uncle to somebody [American E] <idiom> کسی را به سختی راملامت کردن [اصطلاح]
vicker's diamond hardness tester دستگاه ازمایش تعیین سختی فلزات
irresistibleness غیر قابل مقاومت بودن سختی
dutch uncle کسی که به سختی دیگری راملامت کند
brinell hardness test طریقه اندازه گیری سختی برینل
He is hard nut to crack . آدم سختی (سخت گیری )است
dimension stock چوب سختی که به ابعاد معینی تبدیل شده
impenitence سر سختی زیاد در گناهکاری پشیمان نشدن از گناه
implacably از روی سختی یا سنگدلی چنانکه ارامش نپذیرد
give (someone) a hard time <idiom> لحظات سختی برای کسی فراهم کردن
I have got into a jam . Iam in a tight corner . I am in a bad fix. بد طوری گیر کرده ام ( دروضع سختی قرار دارم )
durometer اسبابی که بوسیله ان سختی وسفتی اجسام را معین میکنند
accolade سختی مراسم اعطای منصب شوالیه یا سلحشوری و یاشهسواری
accolades سختی مراسم اعطای منصب شوالیه یا سلحشوری و یاشهسواری
high test امتحان سختی را گذرانده دارای قوه فراره زیاد
to take the bull by the horns دلیرانه با سختی روبرو شدن با شاخ گاوی درافتادن
carbonet hardness درجه سختی آب و عاملی جهت تعیین رنگرزی بهتر
to stand the racket ازعهده ازمایش برامدن تحمل سختی وامتحان کردن بردباری
lignum vi tae یکجور درخت گرمسیری صمغ دار درامریکاکه چوب سختی دارد
parkinsonism اختلال مزمن عصبی که با سختی عضلات بدن ولرزش مشخص میشود
cold rolling عملیاتی که برای افزایش سختی و استکام فولاد روی ان صورت میگیرد
It's pretty hard to be in a bad mood around a fivemonth old baby. ناراحت بودن در کنار یک نوزاد پنج ماهه کار سختی است.
final setting time مدت زمانی که بتن بدان درجه از سختی برسد که بتواندفشار معین را تحمل کند
nerd شخصی که صرفا کامپیوتری شده است و به سختی درباره چیزی که مربوط به فناوری نباشد حرف می زند یا فکر میکند
nerds شخصی که صرفا کامپیوتری شده است و به سختی درباره چیزی که مربوط به فناوری نباشد حرف می زند یا فکر میکند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com