Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (18 milliseconds)
English
Persian
give
شرح دادن افکندن
gives
شرح دادن افکندن
giving
شرح دادن افکندن
Other Matches
drooping
افکندن
droop
افکندن
droops
افکندن
upends
افکندن
upended
افکندن
upend
افکندن
drooped
افکندن
upending
افکندن
project
پیش افکندن
projects
پیش افکندن
to hew down
بزمین افکندن
to go to the shades
سایه افکندن در
radiated
پرتو افکندن
radiated
شعاع افکندن
radiate
شعاع افکندن
radiate
پرتو افکندن
springe
دام افکندن
projected
پیش افکندن
to turn orclap by the heels
درزندان افکندن
radiates
پرتو افکندن
eradiate
پرتو افکندن
to commit to prison
درزندان افکندن
to give into custody
درزندان افکندن
radiating
شعاع افکندن
radiating
پرتو افکندن
imprisoning
بزندان افکندن
imprison
بزندان افکندن
radiates
شعاع افکندن
imprisons
بزندان افکندن
put in jail
در زندان افکندن
jettisons
بیرون افکندن
bulldogs
برزمین افکندن
illuminates
پرتو افکندن
illuminate
پرتو افکندن
overshadows
سایه افکندن بر
overshadowing
سایه افکندن بر
luminesce
پرتو افکندن
overshadowed
سایه افکندن بر
jettison
بیرون افکندن
overshadow
سایه افکندن بر
to put in to prison
بزندان افکندن
jettisoning
بیرون افکندن
illuminating
پرتو افکندن
cages
درزندان افکندن
traject
ورا افکندن
flings
افکندن پرتاب
flinging
افکندن پرتاب
to cage up
در زندان افکندن
jettisoned
بیرون افکندن
cage
درزندان افکندن
fling
افکندن پرتاب
bulldog
برزمین افکندن
obtenebrate
سایه افکندن بر
nets
اصلی بدام افکندن
screen
روی پرده افکندن
net
اصلی بدام افکندن
stomach throw
افکندن حریف از پشت
To puff with pride.
<proverb>
باد در کلاه افکندن.
shedding
انداختن افشاندن افکندن
sheds
انداختن افشاندن افکندن
throw
پرت کردن افکندن
throwing
پرت کردن افکندن
throws
پرت کردن افکندن
nett
اصلی بدام افکندن
adumbrate
سایه افکندن بر طرح
screening, screenings
روی پرده افکندن
screens
روی پرده افکندن
back sacrifice throw
افکندن حریف ازپشت
screened
روی پرده افکندن
abodes
رحل اقامت افکندن
abode
رحل اقامت افکندن
look to the future
باینده نظر افکندن
shafts
تیرانداختن پرتو افکندن
to pour rays
پرتو افکندن یا پاشیدن
shed
انداختن افشاندن افکندن
shaft
تیرانداختن پرتو افکندن
To cast a glance at something.
به چیزی چشم انداختن ( افکندن )
quads
زندانی کردن در زندان افکندن
quad
زندانی کردن در زندان افکندن
quoit
بازی میخ و حلقه افکندن
shadows
سایه افکندن بر رد پای کسی را گرفتن
shadowed
سایه افکندن بر رد پای کسی را گرفتن
shadow
سایه افکندن بر رد پای کسی را گرفتن
shadowing
سایه افکندن بر رد پای کسی را گرفتن
reducing
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
plump
صدای تلپ تلپ محکم افتادن یا افکندن
overcast
سایه افکندن ابر ابر دار کردن
plumpest
صدای تلپ تلپ محکم افتادن یا افکندن
shades
سایه دار کردن سایه افکندن
shadings
سایه دار کردن سایه افکندن
shade
سایه دار کردن سایه افکندن
din
طنین بلند طنین افکندن
consenting
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
project
پروژه پروژه افکندن
projected
پروژه پروژه افکندن
projects
پروژه پروژه افکندن
ferry
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
example is better than precept
نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
to sue for damages
عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
to put any one up to something
کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
defines
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
shifts
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conduct
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shifted
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
expands
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expanding
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expand
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
shift
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
televise
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
formation
سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
televising
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televised
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televises
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conducts
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
to picture
شرح دادن
[نمایش دادن]
[وصف کردن]
adjudging
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
shifting
حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
developments
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
outdoes
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoing
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
development
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
outdo
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
adjudges
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudged
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
organization of the ground
سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
square away
سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
organization
سازمان دادن ارایش دادن موضع
organisations
سازمان دادن ارایش دادن موضع
organizations
سازمان دادن ارایش دادن موضع
greaten
درشت نشان دادن اهمیت دادن
advances
ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
promulge
انتشار دادن بعموم اگهی دادن
allowances
جیره دادن فوق العاده دادن
allowance
جیره دادن فوق العاده دادن
indemnify
غرامت دادن به تامین مالی دادن به
drags
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dynamically
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
dynamic
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
mouses
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouse
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
triple option
بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
garnishing
زینت دادن لعاب دادن
promotes
ترفیع دادن ترویج دادن
promoting
ترفیع دادن ترویج دادن
instructing
دستور دادن اموزش دادن
circulated
انتشار دادن رواج دادن
order
سفارش دادن دستور دادن
circulate
انتشار دادن رواج دادن
assigned
نسبت دادن تخصیص دادن
illustrating
شرح دادن نشان دادن
assign
نسبت دادن تخصیص دادن
assigning
نسبت دادن تخصیص دادن
empowers
اختیار دادن وکالت دادن
promoting
ترفیع دادن درجه دادن
circulates
انتشار دادن رواج دادن
judge
حکم دادن تشخیص دادن
prefer
ترجیح دادن برتری دادن
preferring
ترجیح دادن برتری دادن
develops
بسط دادن پرورش دادن
prefers
ترجیح دادن برتری دادن
develop
بسط دادن پرورش دادن
insult
فحش دادن دشنام دادن
insulted
فحش دادن دشنام دادن
incises
چاک دادن شکاف دادن
incised
چاک دادن شکاف دادن
incise
چاک دادن شکاف دادن
illustrates
شرح دادن نشان دادن
pronounces
حکم دادن فتوی دادن
pronounce
حکم دادن فتوی دادن
illustrate
شرح دادن نشان دادن
mitigate
تخفیف دادن تسکین دادن
mitigated
تخفیف دادن تسکین دادن
mitigates
تخفیف دادن تسکین دادن
assigns
نسبت دادن تخصیص دادن
purging
غرامت دادن جریمه دادن
empowering
اختیار دادن وکالت دادن
relate
گزارش دادن شرح دادن
promote
ترفیع دادن درجه دادن
organizing
سازمان دادن ارایش دادن
to follow up
ادامه دادن قوت دادن
effectuate
انجام دادن صورت دادن
compensates
پاداش دادن عوض دادن
compensated
پاداش دادن عوض دادن
compensate
پاداش دادن عوض دادن
irritates
خراش دادن سوزش دادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com