English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
English Persian
exponent شرح دهنده نماینده
exponents شرح دهنده نماینده
Search result with all words
liberal gift بخششی که نماینده رادی ونظری بلندی دهنده باشد بخشش کافی
Other Matches
commision agent نماینده حق العمل کار نماینده یا عاملی که بصورت درصد به او پرداخت میشود
surrogates نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
surrogate نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
visiting correspondent نماینده بازدید کننده مجاز نماینده مجاز رسانههای گروهی برای بازدید از صحنه عملیات یا قسمتهای ارتشی
trimmer زینت دهنده تغییر عقیده دهنده بنابمصالح روز
conglutinative التیام دهنده جوش دهنده
exhibiter نمایش دهنده ارائه دهنده
extender توسعه دهنده ادامه دهنده
catalyst تشکیلات دهنده سازمان دهنده
bailer امانت دهنده کفیل دهنده
bailor امانت دهنده کفیل دهنده
catalysts تشکیلات دهنده سازمان دهنده
exhibitor نمایش دهنده ارائه دهنده
exhibitors نمایش دهنده ارائه دهنده
agency نماینده
delegated نماینده
indicant نماینده
indicator نماینده
agencies نماینده
delegates نماینده
representatives نماینده ها
delegates نماینده ها
delegating نماینده
indicatory نماینده
factor نماینده
agents نماینده
factors نماینده
mercantile agent نماینده
proxy نماینده
dept نماینده
depts نماینده
attorney نماینده
attorneys نماینده
agent نماینده
representatives نماینده
deligate نماینده
commissioners نماینده
nominee نماینده
nominees نماینده
deputy نماینده
deputies نماینده
doers نماینده
doer نماینده
proctor نماینده
commissioner نماینده
representative نماینده
delegate نماینده
representative elements عناصر نماینده
manufacturer's agent نماینده سازنده
manufacturers' agent نماینده سازنده
deputy وکیل نماینده
manufacturers' agent نماینده تولیدکننده
marker ship کشتی نماینده
stack indicator نماینده پشته
deputies وکیل نماینده
Member of Parliament نماینده مجلس
Members of Parliament نماینده مجلس
opostolic delegate نماینده پاپ
overseas agent نماینده خارجی
pathognomic نماینده ناخوشی
pathognomomical نماینده ناخوشی
envoys مامور نماینده
envoy مامور نماینده
sole agent نماینده انحصاری
permanent deligate نماینده دایمی
sales representative نماینده فروش
sales agent نماینده فروش
legate نماینده پاپ
deputation نماینده نمایندگی
legates نماینده پاپ
priority indicator نماینده اولویت
manufacturer's agent نماینده تولیدکننده
election انتخاب نماینده
walking delegate نماینده سیار
law agent نماینده قضایی
envoi مامور نماینده
jack and gill دونامه نماینده ........
expessive حاکی نماینده
internunico نماینده پاپ
insurance agent نماینده بیمه
law agent نماینده حقوقی
check indicator نماینده مقابله
parliamentarian نماینده مبرز
assignee نماینده مامور
by depty بوسیله نماینده
consular agent نماینده کنسولی
representation تمثال نماینده
representations تمثال نماینده
represent نماینده بودن
parliamentarians نماینده مبرز
represented نماینده بودن
represents نماینده بودن
customs agent نماینده گمرکی
deputations نماینده نمایندگی
guidon پرچم نماینده واحد
polyphonous نماینده چندین صدا
forwarding agent نماینده حمل و نقل
polyphonic نماینده چندین صدا
to act for somebody نماینده کسی بودن
full length نماینده تمام قدانسان
regent نماینده پادشاه رئیس
phraseogram خط یا خطوط نماینده عبارات
senator نماینده مجلس سنا
envoy extraordiinary نماینده فوق العاده
delegacy نماینده هیئت نمایندگان
debt collecting agency نماینده وصول مطالبات
senators نماینده مجلس سنا
shipping agent نماینده شرکت کشتیرانی
overseas agent نماینده درکشور بیگانه
sole agent نماینده منحصر بفرد
factors حق العمل کار نماینده
factor حق العمل کار نماینده
regents نماینده پادشاه رئیس
ho stands for water نماینده اب است O2H
legates نماینده پاپ حاکم
legate نماینده پاپ حاکم
officially represented دارای نماینده رسمی
sole representative نماینده منحصر بفرد
home service agent نماینده فروش داخلی
special agent وکیل یا نماینده مقیدالوکاله
lord lieutenant نماینده پادشاه در ایالات
syndic نماینده یا وکیل یک شرکت یادانشگاه
symptomatic مطابق نشانه بیماری نماینده
genotype نوع معرف و نماینده یک جنس
marker ship ناو نماینده یاجلودار ستون
legate ایلچی نماینده تام الاختیار
unseats محروم کردن نماینده از کرسی
legates ایلچی نماینده تام الاختیار
impersonify ادم ساختن نماینده بودن از
agent نماینده عامل شیمیایی خرج
agents نماینده عامل شیمیایی خرج
typifying نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
unseat محروم کردن نماینده از کرسی
delegations اعزام نماینده هیات نمایندگی
typifies نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
unseated محروم کردن نماینده از کرسی
delegation اعزام نماینده هیات نمایندگی
unseating محروم کردن نماینده از کرسی
ship's husband مباشر و مالک نماینده کشتی
typify نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
g man نماینده مخصوص دایره بازرسی
typified نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
lexigraphy یکجور خط که هر حرف ان نماینده واژه ایست
subagent عامل دست دوم نماینده فرعی
resident نماینده سیاسی دولت استعمارگر در کشورمستعمره
High Commissioners نماینده عالیرتبه کشوری درکشور دیگر
High Commissioner نماینده عالیرتبه کشوری درکشور دیگر
laboriously ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
to act [as somebody] عمل کردن [به عنوان نماینده کسی]
he voted by proxy بوسیله وکیل یا نماینده رای داد
residents نماینده سیاسی دولت استعمارگر در کشورمستعمره
coloury دارای رنگی که نماینده خوبی کالایی است
persona grata نماینده سیاسی مورد قبول کشور دیگر
program music موزیکی که نماینده یک رشته رویدادهاو منظره ها باشد
residency محل اقامت نماینده دولت استعمارگر در کشورمستعمره
lagate a latere نماینده پاپ که دارای اختیارات کامل باشد
to speak on behalf of [as representative] از طرف [کسی] صحبت کردن [به عنوان نماینده]
state attorney نماینده دولت در دادگاه مدعی العموم استان یاکشور
phonotypy چاپ با حروفی که هرکدام نماینده یک صدای معینی است
state's attorney نماینده دولت در دادگاه مدعی العموم استان یاکشور
proxy نماینده صاحب سهم در مجمع عمومی صاحبان سهام وکیل
jeap &gill دو نام نماینده برای پسران ودختران که درحکایات یامثل هابگویند
indicator نشان دهنده دستگاه نشان دهنده
noting نامهای که به وسیله نماینده سیاسی به حکومت خارجی تسلیم میشودaide-memoire
note نامهای که به وسیله نماینده سیاسی به حکومت خارجی تسلیم میشودaide-memoire
notes نامهای که به وسیله نماینده سیاسی به حکومت خارجی تسلیم میشودaide-memoire
embassies سفارت کبری نماینده ویژهای که نزد دولت خارجی فرستاده شود
embassy سفارت کبری نماینده ویژهای که نزد دولت خارجی فرستاده شود
phonetic system of spelling اصول املایی بموجب ان هرحرف نماینده همیشگی یک صدای معین میباشد
roundhead نماینده پارلمان انگلیس دردوره شارل اول و عضو فرقه مسیحیان کویکر
minister plenipotentiary نماینده سیاسی که زیر دست سفیرکبیر است ولی قدرت تمام دارد
sheriff نماینده رسمی دولت در یک ناحیه که ماموراجرای قوانین و انجام امورقضایی و نظارت بر انتخابات است
sheriffs نماینده رسمی دولت در یک ناحیه که ماموراجرای قوانین و انجام امورقضایی و نظارت بر انتخابات است
altitude azimuth عقربه نشان دهنده ارتفاع هواپیما دستگاه نشان دهنده ارتفاع هواپیما
full power اختیاری است که دولتی به نماینده خود به طور موقتی میدهد تا درمورد بخصوصی مذاکره و اخذتصمیم کند
ABC سه حرف اول الفبای انگلیسی که نماینده حروف الفبا است الفبا
spelling group حرف رمزی که نماینده یک گروه رمز یا کلمات رمز است
supercargo نماینده مالک محمولات کشتی که با کشتی به سفر می رود
parlementaire نماینده یا ایلچی قوای شورشی ایلچی رسمی دشمن
internunico فرستاده پاپ قائم مقام نماینده پاپ
donar دهنده
pusher هل دهنده
trimestr رخ دهنده
donors دهنده
shover هل دهنده
donor دهنده
pushers هل دهنده
joggers هل دهنده
giver دهنده
jogger هل دهنده
irriguous اب دهنده
transferor دهنده
decreer حکم دهنده
drawer of a bill of exchange برات دهنده
deliverer تحویل دهنده
delegant حواله دهنده
deluder فریب دهنده
lurer فریب دهنده
demulcent ت سکین دهنده
deponont شهادت دهنده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com