Dictiornary-Farsi | شرح کامل محتویات | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
recital [of something]	شرح کامل محتویات [شرح مفصل ] چیزی


Other Matches

contents	محتویات
yoke	محتویات نطفه
paunch	محتویات شکم
contents directory	فهرست محتویات
yolks	محتویات نطفه
yolk	محتویات نطفه
paunches	محتویات شکم
recitals	شرح محتویات سند
recital	شرح محتویات سند
volume table of constants	جدول برچسب محتویات
full mobilization	تحرک کامل بحرکت دراوردن کامل
jorum	محتویات قدح مقدار زیاد
bin card	کارت مصرف محتویات فرف
flushes	خالی کردن قسمتی از حافظه و محتویات ان
vtoc	فهرست راهنما جدول برچسب محتویات
flushing	خالی کردن قسمتی از حافظه و محتویات ان
flush	خالی کردن قسمتی از حافظه و محتویات ان
full annealing	بازپخت کامل تاباندن کامل
full scale	باندازه کامل بمقیاس کامل
completed case	جعبه کامل خشاب کامل
inquiry processing	فرایند انتخاب یک رکورد از یک فایل و نمایش فوری محتویات ان
computer input microfilm	تکنولوژی که مستلزم بکارگیری یک دستگاه ورودی برای خواندن مستقیم محتویات میکروفیلم به درون کامپیوتر میباشد
cim	تکنولوژی که مستلزم بکارگیری یک دستگاه ورودی برای خواندن مستقیم محتویات میکروفیلم به داخل کامپیوتر میباشدicrofilmanufacturing
steeve	خفت کردن میلهای که نوک ان قلابی داردوبرای ازمایش محتویات عدل پنبه وامثال ان بکار میرود سیخک
imago	حشره کامل و بالغ اخرین مرحله دگردیسی حشره که بصورت کامل و بالغ در میاید
thorough	بطور کامل کامل
merge sorting algorithm	الگوریتمی که در ان محتویات دو ارایه مرتب برای ایجادارایه مرتب سوم ترکیب می شوند
peeked	فرمان پی بردن به محتویات مکان خاص حافظه دستورالعملی که به برنامه نویس اجازه میدهد تا به هر مکان حافظه کامپیوترنگاه کند
peeks	فرمان پی بردن به محتویات مکان خاص حافظه دستورالعملی که به برنامه نویس اجازه میدهد تا به هر مکان حافظه کامپیوترنگاه کند
peeking	فرمان پی بردن به محتویات مکان خاص حافظه دستورالعملی که به برنامه نویس اجازه میدهد تا به هر مکان حافظه کامپیوترنگاه کند
peek	فرمان پی بردن به محتویات مکان خاص حافظه دستورالعملی که به برنامه نویس اجازه میدهد تا به هر مکان حافظه کامپیوترنگاه کند
totalling	کامل
echaustive	کامل
searching	کامل
large	کامل
larger	کامل
largest	کامل
plenary	کامل
unqualified	کامل
main	کامل
plenaries	کامل
empennage	دم کامل
of ripe years	کامل
perfects	کامل
totals	کامل
perfecting	کامل
perfected	کامل
perfect	کامل
semibreves	نت کامل
semibreve	نت کامل
all-out	کامل
total	کامل
in a entireness of state	کامل
totaled	کامل
totaling	کامل
self-contained	کامل
totalled	کامل
full-fledged	کامل
absolute	کامل
fullest	کامل
completing	کامل
full fledged	کامل
completed	کامل
complete	کامل
unabridged	کامل
completes	کامل
absolutes	کامل
full	کامل
stark	کامل
starker	کامل
starkest	کامل
wall-to-wall	کامل
exacted	کامل
exacts	کامل
starkly	کامل
exact	کامل
unmitigated	کامل
entire	کامل
saturation	کامل
full annealing	بازپخت کامل
hot	امادگی کامل
full command	کنترل کامل
full bodied money	پول کامل
full blown	تمام کامل
elaborately	بطور کامل
integers	عدد کامل
flying colors	توفیق کامل
foud royant a	سکته کامل
full annealing	کامل گداختن
integer	عدد کامل
absolute	کامل قطعی
absolutes	کامل قطعی
fixed round	فشنگ کامل
hotter	امادگی کامل
blackbody	تابشگر کامل
hohlraum	تابشگر کامل
conversance	اشنایی کامل
complementary color	رنگ کامل
conversance	اگاهی کامل
complete ditch	گود کامل
complete ditch	گودبرداری کامل
complete graph	گراف کامل
comprehensive insurance	بیمه کامل
completeness check	تطبیق کامل
completely specified	با تعیین کامل
complete inventory	موجودی کامل
conversancy	اگاهی کامل
almightiness	قدرت کامل
hottest	امادگی کامل
complete sound	فشنگ کامل
fletcherism	وجویدن کامل ان
empery	سلطه کامل
clamp	بست کامل
clamped	بست کامل
clamping	بست کامل
dismounted defilade	اختفاء کامل
clamps	بست کامل
all in price	بهای کامل
amain	باسرعت کامل
conversancy	اشنایی کامل
complete substitution	جانشین کامل
prepotence	قدرت کامل
total porosity	تخلخل کامل
total score	نمره کامل
totalize	کامل کردن
uberrima fides	صراحت کامل
uncomplimentary	غیر کامل
unperfect	غیر کامل
utmost good faith	با صداقت کامل
willie waught	یک جرعه کامل
total function	تابع کامل
total charge	بارگذاری کامل
through rate	نرخ کامل
prepotency	قدرت کامل
prompt radiation	تشعشع کامل
pure competition	رقابت کامل
star program	برنامه کامل
strict profile	نیمرخ کامل
the fullness of time	زمان کامل
thoro	کامل تمام
changeover	دگرگونی کامل
changeovers	دگرگونی کامل
U-turn	دور کامل
in the minutest detail <idiom>	مو به مو [با جزییات کامل]
rounded <adj.>	کامل و متعادل
total costs	هزینه کامل
overall costs	هزینه کامل
U-turns	دور کامل
hale and hearty <idiom>	درسلامتی کامل
to the bone <idiom>	به طور کامل
to the hilt <idiom>	به طور کامل
inside and out <idiom>	به طور کامل
into thin air <idiom>	بطور کامل
plenarily	بطور کامل
full command	اداره کامل
full step	یک قدم کامل
full step	گام کامل
full word	کلمه کامل
hip and thigh	بطور کامل
hunky dory	بارضایت کامل
perfect liquid	نقدینه کامل
ideal dielectric	عایق کامل
ideal radiator	تابشگر کامل
full speed	سرعت کامل
full section	برش کامل
full production	تولید کامل
full employment	اشتغال کامل
full frame	قاب کامل
full justification	تطابق کامل
full load	بار کامل
full load	فرفیت کامل
full mobilization	بسیج کامل
low tide or water	جزر کامل
mature system	سیستم کامل
total system	سیستم کامل
perfect market	بازار کامل
perfect monopoly	انحصار کامل
perfect radiator	تابنده کامل
perfect score	امتیاز کامل
perfect tense	ماضی کامل
present perfect tense	ماضی کامل
perfecting bail competition	رقابت کامل
perquisition	جستجوی کامل
perfect information	اطلاعات کامل
perfect gas	گاز کامل
perfect fluid	سیال کامل
orbicular	مدور کامل
overall safety	ایمنی کامل
pappus	حقه کامل گل
partitur	قطعه کامل
partitura	قطعه کامل
payment in full	پرداخت کامل
perfect competition	رقابت کامل
pervestigation	جستجوی کامل
fuller	کامل تر تمام تر
finishes	کامل کردن
periods	جمله کامل
totalling	جمع کل کامل
accomplished	کامل شده
panoply	زره کامل