Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 187 (9 milliseconds)
English
Persian
cross conditioning
شرطی شدن ضمنی
Other Matches
conditioning
شرطی کردن شرطی سازی
apodosis
مکمل جملهء شرطی نتیجه جملهء شرطی
circumstantial
ضمنی
occasional
ضمنی
episodical
ضمنی
episodic
ضمنی
incidents
ضمنی
incident
ضمنی
tacit
ضمنی
implied
ضمنی
implicit
ضمنی
incidents
حادثه ضمنی
implied terms
شرایط ضمنی
implicit costs
هزینههای ضمنی
incident
حادثه ضمنی
implied
رضایت ضمنی
circumstantial event
واقعه ضمنی
implied
مفهوم ضمنی
tacit collusion
تبانی ضمنی
acceptation tacite
قبول ضمنی
connotations
معنای ضمنی
connotations
دلالت ضمنی
connotation
معنای ضمنی
connotation
دلالت ضمنی
sufferance
رضایت ضمنی
by-products
محصول ضمنی
by-product
محصول ضمنی
episode
حادثه ضمنی
episodes
حادثه ضمنی
incidental
جزئی ضمنی
cognizance
تصدیق ضمنی
limplied warranty
ضمانت ضمنی
paraleipsis
افهام ضمنی
paralipsis
افهام ضمنی
subaudition
فهم ضمنی
subaudition
ادراک ضمنی
sufference
رضایت ضمنی
tacit consent
رضای ضمنی
xor
یای ضمنی
accidental
ضمنی عارضی
implications
معنای ضمنی
implication
معنای ضمنی
incidentals time
زمان ضمنی
accident
تصادفی ضمنی
accidents
تصادفی ضمنی
contextual definition
تعریف ضمنی
imputed income
درامد ضمنی
implicit agreement
موافقت ضمنی
implicitness
دلالت ضمنی
implied acceptance
قبول ضمنی
implied assumpist
تعهد ضمنی
connivance
اجازه ضمنی
impliedly
به طور ضمنی
implied term
شرط ضمنی
tacitly
بطور ضمنی
obiter dictum
بیان ضمنی و تصادفی
xor gate
دریچه یای ضمنی
connote
اشاره ضمنی کردن
connote
دلالت ضمنی کردن بر
connotative
اشاره ضمنی کننده
imply
دلالت ضمنی کردن بر
implying
دلالت ضمنی کردن بر
insinuate
بطور ضمنی فهماندن
insinuated
بطور ضمنی فهماندن
insinuates
بطور ضمنی فهماندن
implies
دلالت ضمنی کردن بر
inexplicit
بطور ضمنی بدون توضیح
tenant by sufference
متصرف با رضایت ضمنی مالک
a word with a pejorative connotation
واژه ای با معنای ضمنی منفی
read between the lines
<idiom>
پیدا کردن مفهوم ضمنی
conditional
شرطی
eventual
شرطی
provisional
شرطی
provisory
شرطی
conditioned
شرطی
protatic
شرطی
sidelight
اطلاعات ضمنی وفرعی روشنایی غیر مستقیم
sidelights
اطلاعات ضمنی وفرعی روشنایی غیر مستقیم
the subjunctive mood
وجه شرطی
conditioned response
پاسخ شرطی
soft hyphen
خط تیره شرطی
conditioned stimulus
محرک شرطی
unconditioned
غیر شرطی
provisional
شرطی مشروط
conditioned response
واکنش شرطی
unconditioning
شرطی زدایی
conditioned suppression
منع شرطی
on no condition
به هیچ شرطی
conditioned reflex
بازتاب شرطی
conditioned inhibition
بازداری شرطی
conditional operator
عملگر شرطی
condeitional branch
انشعاب شرطی
provisos
جمله شرطی
conditioning
شرطی شدن
proviso
جمله شرطی
subjunctive
وجه شرطی
conditonal branching
انشعاب شرطی
conditional branch
انشعاب شرطی
case branch
انشعاب شرطی
conditional instruction
دستورالعمل شرطی
conditional jump
جهش شرطی
conditionality
صورت شرطی
conditional transfer
انتقال شرطی
conditional statement
دستور شرطی
conditional statement
حکم شرطی
unconditional
غیر شرطی بی شرط
eventual
موکول بانجام شرطی
unconditional jump
جهش غیر شرطی
type s conditioning
شرطی شدن نوع اس
operant conditioning
شرطی شدن عامل
operant conditioning
شرطی شدن کنش گر
unconditional transfer
انتقال غیر شرطی
avoidance conditioning
شرطی کردن اجتنابی
pavlovian conditioning
شرطی شدن پاولفی
preconditioning
پیش شرطی کردن
subjunctive
وابسته بوجه شرطی
condition
عارضه شرطی کردن
ucr
پاسخ غیر شرطی
unconditioned response
پاسخ غیر شرطی
ucs
محرک غیر شرطی
unconditioned stimulus
محرک غیر شرطی
unconditional branch
انشعاب غیر شرطی
trace conditioning
شرطی کردن ردی
type r conditioning
شرطی شدن نوع ار
provisorily
بطور شرطی یا موقت
modal auxiliary
فعل معین شرطی
unconditioned inhibition
بازداری غیر شرطی
conditioned avoidance response
پاسخ اجتنابی شرطی
conditionability
قابلیت شرطی شدن
conditional breakpoint
نقطه انفصال شرطی
delayed conditioning
شرطی سازی درنگیده
conditional jump instruction
دستورالعمل پرش شرطی
counterconditioning
شرطی سازی تقابلی
conditioned escape response
پاسخ گریز شرطی
classical conditioning
شرطی سازی کلاسیک
reconditioning
شرطی کردن مجدد
conditioned emotional response
پاسخ هیجانی شرطی
unconditioned reflex
بازتاب غیر شرطی
backward conditioning
شرطی کردن وارونه
vicarious conditioning
شرطی شدن جانشینی
instrumental conditioning
شرطی شدن وسیلهای
vicarious conditioning
شرطی شدن مشاهدهای
cer
پاسخ هیجانی شرطی
To win (lose ) a bet .
شرطی رابردن (باختن )
differential conditioning
شرطی سازی افتراقی
To purchase on approval .
بشرط امتحان ( شرطی )خریدن
higher order conditioning
شرطی سازی سطح بالا
eyelid conditioning
شرطی کردن پلک چشم
policies
سند معلق به انجام شرطی
policy
سند معلق به انجام شرطی
deferred dividened
سودی که پرداخت ان مشروط به شرطی باشد
unconditional
آنچه به هیچ شرطی بستگی ندارد
iterative process
فرآیندی که تکرار میشود تا به شرطی برسد
She will only date you if you ...
او
[زن]
فقط به شرطی با تو میرود بیرون اگر تو...
esorow
سندرسمی که اجرای ان موکول به تحقق شرطی باشد
estate in fee
مالکیت مطلق و غیر شرطی نسبت به زمین
Gezellig
<adj.>
دنج دلپذیر راحت. اشاره ضمنی به زمانی که با عزیزان بعد از چند وقت دوری میگذرانید.
branch
یک یا چند مسیر که می توانند پس از یک عبارت شرطی انجام شوند
zeros
پرش شرطی در صورتی که پرچم یا ثباتی صفر باشد
jump instruction
پرسش شرطی در صورتی که پرچم یا ثبات صفر باشند
zero
پرش شرطی در صورتی که پرچم یا ثباتی صفر باشد
zeroes
پرش شرطی در صورتی که پرچم یا ثباتی صفر باشد
branches
یک یا چند مسیر که می توانند پس از یک عبارت شرطی انجام شوند
This must not happen in future at any cost.
در آینده این موضوع به هیچ شرطی نباید پیش بیاید.
jump instruction
دستوری که کنترل را از یک نقط ه برنامه به دیگری منتقل میکند بدون هیچ شرطی
while loop
دستورات برنامه شرطی که در صورت درست بودن یک شرط, یک قطعه را اجرا میکند
universal legacy
وصیتی که دران موصی جهت تسلیم موردوصیت به ورثه شرطی قائل نشده باشد
novatio non presumiter
تبدیل تعهد یا تبدیل مدیون نمیتواند مفروض یا ضمنی باشد
enewal of contract by tacit agreement
تجدید توافق بر اساس توافق ضمنی
decision
دستوربرنامه نویسی شرطی که کنترل را با به همراه داشتن آدرس دستور بعدی که در صورت شرایط ی اجرا میشود مستقیماگ انجام میدهد
decisions
دستوربرنامه نویسی شرطی که کنترل را با به همراه داشتن آدرس دستور بعدی که در صورت شرایط ی اجرا میشود مستقیماگ انجام میدهد
conditional
دستور برنامه سازی که جهش به بخشی از برنامه میکند در صورت برقراری شرطی
covenant real
شرطی در یک سند که وراث مشروط علیه را در مقابل مشروطه یا خریدار متعهدمیکند شرط قابل تسری به وراث
shadow price
شبه قیمت قیمت ضمنی
escrow
سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
discrimination instruction
دستور برنامه نویسی شرطی که با همراه داشتن محل دستور بعدی که باید اجرا شود و کنترل مستقیم اعمال میکند.
covenant runing with land
شرط منضم به مالکیت زمین تعهد یا شرطی است مربوط به زمین که جزء لازم ولایتجزای ان محسوب میشودو بنابراین به تنهائی قابل انتقال نیست
conditionality
شرطی بودن مشروط بودن
material implication
شرطی منطقی
[ریاضی]
[منطقی]
material conditional
شرطی منطقی
[ریاضی]
[منطقی]
conditional
شرطی منطقی
[ریاضی]
[منطقی]
implies
شرطی منطقی
[ریاضی]
[منطقی]
implication
شرطی منطقی
[ریاضی]
[منطقی]
material consequence
شرطی منطقی
[ریاضی]
[منطقی]
branch
دستور برنامه شرطی که محل دستور بعدی در برنامه را مسخص میکند
branches
دستور برنامه شرطی که محل دستور بعدی در برنامه را مسخص میکند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com