English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (38 milliseconds)
English Persian
gamble شرط بندی کردن قمار
gambled شرط بندی کردن قمار
gambles شرط بندی کردن قمار
Search result with all words
stake شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
staked شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
stakes شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
Other Matches
gambing and betting قمار و شرط بندی
street betting جرم قمار و شرط بندی درمعابر عمومی
staked شرط بندی مسابقه با پول روی میزدر قمار
stake شرط بندی مسابقه با پول روی میزدر قمار
stakes شرط بندی مسابقه با پول روی میزدر قمار
gambled قمار کردن
gamble away قمار کردن
gambles قمار کردن
gamble قمار کردن
roulette رولت بارولت قمار کردن
rating طبقه بندی کردن درجه بندی
ratings طبقه بندی کردن درجه بندی
grades دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grades درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
groups دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grade درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
group دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grade دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
laggin اب بندی کردن اب بندی ناوها
downgrading کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrades کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgraded کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrade کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
gift wrap بسته بندی کردن در کاغذ بسته بندی روبان دارپیچیدن
declassification از طبقه بندی خارج کردن حذف طبقه بندی
gambled قمار
hazarded قمار
hazard قمار
gambling قمار
hazarding قمار
hazards قمار
gambles قمار
gamble قمار
gaming قمار بازی
gaming house قمار خانه
crap نوعی قمار
gambling house قمار خانه
gambler قمار باز
gamblers قمار باز
game of chance بازی قمار
crapped نوعی قمار
hazardously بطور قمار
gambling قمار بازی
die بخت قمار
gamester قمار باز
shell game قمار با گردو
crapping نوعی قمار
skin game قمار از روی تقلب
roulette اسباب قمار چرخان
satellitic وابسته به قمار سیارات
stakeholder نگهدارنده بانک در قمار
piker قمار بازکم جرات
cardsharp برگ زن قمار باز متقلب
tombola نوعی قمار شبیه لوتو
tombolas نوعی قمار شبیه لوتو
craps نوعی بازی قمار باطاس
faro نوعی بازی قمار شبیه بانک
gambled away <adj.> بوسیله قمار از دست داده [اصطلاح روزمره]
He has vowed not to gamble again. پشت دستش را داغ کرده که دیگه قمار نکند.
in and in مرتبا بطرف داخل یک نوع قمار چهار طاسی
evaluation rating درجه بندی اطلاعات یا طبقه بندی ان از نظر اعتبار وصحت و دقت
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
revamps دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamped دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
rigs نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
revamping دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
rig نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
revamp دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
rigged نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
gimmick اسبابی که در قمار بازی وسیله تقلب و بردن پول ازدیگران شود
gimmicks اسبابی که در قمار بازی وسیله تقلب و بردن پول ازدیگران شود
bumbles اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumbled اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
overpacking دوباره لفاف کردن یا بسته بندی کردن
bumble اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bollix سرهم بندی کردن قاطی پاتی کردن
To do something slapdash. کاری را سرهم بندی کردن ( سمبل کردن )
classification طبقه بندی کردن طبقه بندی
classifications طبقه بندی کردن طبقه بندی
word warp فرمت بندی مجدد پس از حذف ها و اصلاحات ویژگی که درصورت جانگرفتن یک کلمه درخط اصلی ان را به ابتدای خط بعدی می برد سطر بندی
carpet classification طبقه بندی [درجه بندی] فرش
caulk اب بندی کردن
to take a snack ته بندی کردن
underpin پی بندی کردن
seals اب بندی کردن
underpins پی بندی کردن
sealing اب بندی کردن
batten down اب بندی کردن
to nails up سر هم بندی کردن
lacevi بندی کردن
underpinned پی بندی کردن
seal اب بندی کردن
to mull a mull of سر هم بندی کردن
to make a muddle of سر هم بندی کردن
to make a mess of سر هم بندی کردن
to pin up بی بندی کردن
grades طبقه بندی کردن کلاسه کردن
portions تسهیم کردن سهم بندی کردن
resort جدا کردن طبقه بندی کردن
portion تسهیم کردن سهم بندی کردن
resorted جدا کردن طبقه بندی کردن
grade طبقه بندی کردن کلاسه کردن
resorts جدا کردن طبقه بندی کردن
gradate درجه بندی کردن مخلوط کردن
sorts دسته کردن طبقه بندی کردن
break down تجزیه کردن طبقه بندی کردن
typed ماشین کردن طبقه بندی کردن
types ماشین کردن طبقه بندی کردن
type ماشین کردن طبقه بندی کردن
sorted دسته کردن طبقه بندی کردن
to put on شرط بندی کردن تحمیل کردن
partitions جدا کردن جزء بندی کردن
sort دسته کردن طبقه بندی کردن
gaduate درجه بندی کردن تغلیظ کردن
partition جدا کردن جزء بندی کردن
vamp وصله کردن سرهم بندی کردن
segregation جدا کردن درجه بندی کردن
graduates تقسیم بندی کردن
formats قالب بندی کردن
packing بسته بندی کردن
compartmentalised فصل بندی کردن
rate درجه بندی کردن
compartmentalises فصل بندی کردن
compartmentalized بخش بندی کردن
rationing جیره بندی کردن
graduates درجه بندی کردن
bungling سرهم بندی کردن
graduating طبقه بندی کردن
compartmentalizes فصل بندی کردن
compartmentalising بخش بندی کردن
compartmentalized فصل بندی کردن
bungles سرهم بندی کردن
bungled سرهم بندی کردن
rating دسته بندی کردن
degree رتبه بندی کردن
degrees رتبه بندی کردن
rates درجه بندی کردن
bungle سرهم بندی کردن
slub سرهم بندی کردن
compartmentalize بخش بندی کردن
compartmentalizes بخش بندی کردن
ratings دسته بندی کردن
graduating درجه بندی کردن
graduating تقسیم بندی کردن
compartmentalised بخش بندی کردن
compartmentation تقسیم بندی کردن
triangulation مثلث بندی کردن
compartmentalizing بخش بندی کردن
compartmentalises بخش بندی کردن
partition جزء بندی کردن
compartmentalizing فصل بندی کردن
compartmentalising فصل بندی کردن
pigeonhole طبقه بندی کردن
compartmentalize فصل بندی کردن
regimentalation دسته بندی کردن
classifying رده بندی کردن
classify دسته بندی کردن
classify رده بندی کردن
classifies طبقه بندی کردن
classifies دسته بندی کردن
phrases کلمه بندی کردن
phrased کلمه بندی کردن
phrase کلمه بندی کردن
categorizing دسته بندی کردن
classifying دسته بندی کردن
classifying طبقه بندی کردن
refomulate از نو فرمول بندی کردن
echelonment رده بندی کردن
echelonment درجه بندی کردن
layers طبقه بندی کردن
layer طبقه بندی کردن
rank رتبه بندی کردن
ranked رتبه بندی کردن
ranks رتبه بندی کردن
take stock <idiom> جمع بندی کردن
flimflam سرهم بندی کردن
resorts دسته بندی کردن
resorted دسته بندی کردن
resort دسته بندی کردن
categorizing طبقه بندی کردن
categorizing رده بندی کردن
categorises رده بندی کردن
categorised دسته بندی کردن
categorised طبقه بندی کردن
categorised رده بندی کردن
boggle کارسرهم بندی کردن
partitioning قسمت بندی کردن
classify طبقه بندی کردن
group دسته بندی کردن
groups دسته بندی کردن
schedules زمان بندی کردن
scheduled زمان بندی کردن
graduate طبقه بندی کردن
graduate درجه بندی کردن
schedule زمان بندی کردن
graduate تقسیم بندی کردن
graduates طبقه بندی کردن
categorises طبقه بندی کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com