Dictiornary-Farsi | شروع به جلو رفتن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 205 (13 milliseconds)

English	Persian
gather headway	شروع به جلو رفتن


Search result with all words

gather sternway	شروع به عقب رفتن
to push off	شروع کردن بیرون رفتن
He is trying to run before he has learned do walk. <proverb>	او مى خواهد قبل از آنکه راه رفتن را یاد بگیرد شروع به دویدن کند.
to start [for]	شروع کردن رفتن [به]
Other Matches

set up	مدت زمان بین سیگنال شروع یک برنامه و شروع آن
start off	شروع کردن شروع شدن
launching area	منطقه شروع پرواز منطقه شروع عملیات اب خاکی
initiation	شروع کار شروع
pussyfoot	دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
goose step	رژه رفتن بدون زانو خم کردن قدم اهسته رفتن
you have no option but to go	چارهای جز رفتن ندارید کاری جز رفتن نمیتوانیدبکنید
mouch	راه رفتن دولادولاراه رفتن
trots	یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotted	یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotting	یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trot	یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
parading	سان رفتن رژه رفتن محل سان
parades	سان رفتن رژه رفتن محل سان
parade	سان رفتن رژه رفتن محل سان
paraded	سان رفتن رژه رفتن محل سان
kick off	شروع
kick-off <idiom>	شروع
inchoation	شروع
onset	شروع
opening	شروع
right of begin	حق شروع
get-go <idiom>	شروع
Redo it. Do it over again.	از سر شروع کن
incipience or ency	شروع
beginnings	شروع
inception	شروع
openings	شروع
open fire	شروع
beginning	شروع
beginning of message	شروع پیغام
start key	کلید شروع
attempting	شروع به جرم
rise and shine	شروع بیداری
initialing	نقط ه شروع
initialed	نقط ه شروع
start bit	بیت شروع
proceed with deliberations	شروع مذاکرات
outbreak	شروع حادثه
outbreaks	شروع حادثه
commencer	شروع کننده
cold start	شروع سرد
initialled	نقط ه شروع
restart	شروع دوباره
beginning of negotiations	شروع مذاکره
initialling	نقط ه شروع
put in hand	شروع کردن
initial	نقط ه شروع
come to <idiom>	شروع کاری
restart	شروع مجدد
initials	نقط ه شروع
get off on the wrong foot <idiom>	بد شروع کردن
get the ball rolling <idiom>	شروع چیزی
get one's feet wet <idiom>	شروع کردن
here goes nothing <idiom>	آماده شروع
commences	شروع کردن
commencing	شروع کردن
starter	شروع کننده
starters	شروع کننده
initial point	نقطه شروع
embark upon	شروع کردن
commenced	شروع کردن
commence	شروع کردن
zeroes	محل شروع
zeros	محل شروع
lis mota	شروع دعوی
line of departure	خط شروع حمله
launch an attack	شروع حمله
kick off	شروع حمله
jump off	شروع حمله
jump off	شروع بحمله
incipit	شروع و اغاز
headstart	امتیاز در شروع
shove off <idiom>	شروع ،ترک
germinate	شروع به رشدکردن
germinated	شروع به رشدکردن
germinates	شروع به رشدکردن
germinating	شروع به رشدکردن
firing line	خط شروع تیراندازی
set about <idiom>	شروع کردن
kick off <idiom>	شروع کردن
start in <idiom>	شروع کار
burgeons	شروع برشدکردن
touch off <idiom>	شروع کاری
take up <idiom>	شروع کردن
take up <idiom>	شروع یک سرگرمی
take on <idiom>	شروع به همکاری
hash mark	خط شروع مسابقه
burgeon	شروع برشدکردن
burgeoned	شروع برشدکردن
burgeoning	شروع برشدکردن
zero	محل شروع
scratch line	خط شروع مسابقه
start element	عنصر شروع
values	نقط ه شروع
streek	شروع کردن
attempt	شروع به جرم
origin	نقطه شروع
alphas	اغاز شروع
alpha	اغاز شروع
starting platform	سکوی شروع
sortie	شروع حرکت
starting gate	دروازه شروع
splash line	خط شروع غواصی
resumption	تجدید شروع
tee off	شروع کردن
embark	شروع کردن
embarked	شروع کردن
terminus a que	نقطه شروع
embarking	شروع کردن
embarks	شروع کردن
to strike into	شروع کردن
valuing	نقط ه شروع
start of heading	شروع عنوان
origins	نقطه شروع
sorties	شروع حرکت
dozy	شروع به فسادکرده
attempted theft	شروع به سرقت
start signal	علامت شروع
starting block	سکوی شروع
doziest	شروع به فسادکرده
trig	خط شروع مسابقه
set out	شروع بکارکردن
set in	شروع کردن
start of taxt	شروع متن
attempts	شروع به جرم
began	شروع کرده
value	نقط ه شروع
warm start	شروع گرم
beginning of message	شروع پیام
attempted	شروع به جرم
dozier	شروع به فسادکرده
initial point	نقطه شروع عملیات
start up <idiom>	بازی را شروع کردن
source	نقط ه اصلی یا شروع
gambits	شروع بازی شطرنج
post time	زمان شروع اسبدوانی
redoes	شروع مجدد از ابتدا
gambit	شروع بازی شطرنج
preflight	قبل از شروع پرواز
h hour	ساعت شروع عملیات
playtime	موقع شروع نمایش
postponemnet of inception	تعویق شروع کار
post position	محل اسب در شروع
gates	دروازه شروع اسکی
gate	دروازه شروع اسکی
blast off	شروع بپرواز کردن
launch an attack	اجرای حمله شروع تک
launching area	منطقه شروع حمله
line haul	کشیدن نخ در شروع ماهیگیری
start	آغاز [ابتدا] [شروع]
to go [fall] together by the ears [outdated] <idiom>	شروع به دعوی کردن
to start from the beginning [to start afresh]	از آغاز شروع کردن
to break into a run	شروع کردن به دویدن
to start	شروع کردن به دویدن
blast-off	شروع بپرواز کردن
pitch in	شروع به خوردن غذاکردن
set-tos	با اشتیاق شروع کردن
pipe up	شروع به نی زدن کردن
set-to	با اشتیاق شروع کردن
set to	با اشتیاق شروع کردن
thrust line	خط شروع حمله ناگهانی
to f. a laughing	شروع بخنده کردن
to gather way	شروع بحرکت کردن
to open fire	شروع به اتش کردن
kick off	شروع مسابقه فوتبال
open fire	شروع به تیراندازی کردن
start the ball rolling <idiom>	شروع انجام کار
attempter	شروع کننده به جرم
launch	شروع یا اجرای یک برنامه
staging area	منطقه شروع عملیات
launch	شروع کردن حمله
begun	شروع کرده یا شده
To start from scratch .	از هیچ شروع کردن
redid	شروع مجدد از ابتدا
come to blows <idiom>	شروع به جنگیدن کردن
dig in <idiom>	شروع به خوردن کردن
burst advertising	شروع تبلیغات شدید
get down to <idiom>	رسیدن به نقطه شروع
redo	شروع مجدد از ابتدا
get in on the ground floor <idiom>	ازابتدا شروع کردن
point	محل شروع چیزی
som	شروع پیام essage
attempting to steal	شروع کردن به سرقت
launching	شروع کردن حمله
self-starter	خودبخود شروع شونده
self-starters	خودبخود شروع شونده
attempted murder	شروع به قتل عمد
bomb out	شروع شیرجه از هواپیما
launches	شروع یا اجرای یک برنامه
launches	شروع کردن حمله
attempting to inflict injury	شروع به ایراد جرح
atemmpting the imposible	شروع به جرم محال
launched	شروع یا اجرای یک برنامه
launched	شروع کردن حمله
commencement of employment	زمان شروع اشتغال
get off the ground <idiom>	شروع خوب داشتن
redone	شروع مجدد از ابتدا
zero hour	ساعت شروع عملیات
warm up	شروع کردن به کار