Dictiornary-Farsi | شروع به رشدکردن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 204 (10 milliseconds)

English	Persian
germinate	شروع به رشدکردن
germinated	شروع به رشدکردن
germinates	شروع به رشدکردن
germinating	شروع به رشدکردن


Other Matches

flourished	رشدکردن
flourishes	رشدکردن
flourish	رشدکردن
accrete	تواما رشدکردن
to run up	زود رشدکردن بالارفتن
set up	مدت زمان بین سیگنال شروع یک برنامه و شروع آن
start off	شروع کردن شروع شدن
launching area	منطقه شروع پرواز منطقه شروع عملیات اب خاکی
initiation	شروع کار شروع
onset	شروع
beginnings	شروع
beginning	شروع
Redo it. Do it over again.	از سر شروع کن
open fire	شروع
get-go <idiom>	شروع
kick-off <idiom>	شروع
kick off	شروع
right of begin	حق شروع
openings	شروع
opening	شروع
inchoation	شروع
inception	شروع
incipience or ency	شروع
initial	نقط ه شروع
starters	شروع کننده
starter	شروع کننده
initialed	نقط ه شروع
kick off <idiom>	شروع کردن
here goes nothing <idiom>	آماده شروع
initialled	نقط ه شروع
initialing	نقط ه شروع
splash line	خط شروع غواصی
initials	نقط ه شروع
rise and shine	شروع بیداری
outbreaks	شروع حادثه
touch off <idiom>	شروع کاری
take up <idiom>	شروع کردن
take up <idiom>	شروع یک سرگرمی
take on <idiom>	شروع به همکاری
outbreak	شروع حادثه
scratch line	خط شروع مسابقه
start in <idiom>	شروع کار
shove off <idiom>	شروع ،ترک
set about <idiom>	شروع کردن
set in	شروع کردن
zero	محل شروع
zeroes	محل شروع
zeros	محل شروع
set out	شروع بکارکردن
began	شروع کرده
start bit	بیت شروع
start element	عنصر شروع
attempted	شروع به جرم
commencing	شروع کردن
warm start	شروع گرم
commences	شروع کردن
attempts	شروع به جرم
commenced	شروع کردن
commence	شروع کردن
trig	خط شروع مسابقه
tee off	شروع کردن
terminus a que	نقطه شروع
to strike into	شروع کردن
embark	شروع کردن
embarked	شروع کردن
embarking	شروع کردن
attempt	شروع به جرم
streek	شروع کردن
get the ball rolling <idiom>	شروع چیزی
start key	کلید شروع
start of heading	شروع عنوان
start of taxt	شروع متن
get one's feet wet <idiom>	شروع کردن
get off on the wrong foot <idiom>	بد شروع کردن
starting block	سکوی شروع
starting gate	دروازه شروع
starting platform	سکوی شروع
burgeons	شروع برشدکردن
burgeoning	شروع برشدکردن
burgeoned	شروع برشدکردن
come to <idiom>	شروع کاری
burgeon	شروع برشدکردن
embarks	شروع کردن
firing line	خط شروع تیراندازی
attempting	شروع به جرم
jump off	شروع حمله
kick off	شروع حمله
launch an attack	شروع حمله
dozy	شروع به فسادکرده
doziest	شروع به فسادکرده
embark upon	شروع کردن
dozier	شروع به فسادکرده
beginning of message	شروع پیام
line of departure	خط شروع حمله
beginning of message	شروع پیغام
jump off	شروع بحمله
commencer	شروع کننده
cold start	شروع سرد
hash mark	خط شروع مسابقه
headstart	امتیاز در شروع
incipit	شروع و اغاز
initial point	نقطه شروع
beginning of negotiations	شروع مذاکره
attempted theft	شروع به سرقت
lis mota	شروع دعوی
origins	نقطه شروع
start signal	علامت شروع
sortie	شروع حرکت
proceed with deliberations	شروع مذاکرات
origin	نقطه شروع
put in hand	شروع کردن
value	نقط ه شروع
values	نقط ه شروع
initialling	نقط ه شروع
restart	شروع مجدد
alpha	اغاز شروع
alphas	اغاز شروع
resumption	تجدید شروع
restart	شروع دوباره
valuing	نقط ه شروع
sorties	شروع حرکت
bomb out	شروع شیرجه از هواپیما
set to	با اشتیاق شروع کردن
burst advertising	شروع تبلیغات شدید
redone	شروع مجدد از ابتدا
redo	شروع مجدد از ابتدا
redoing	شروع مجدد از ابتدا
redoes	شروع مجدد از ابتدا
to open fire	شروع به اتش کردن
to gather way	شروع بحرکت کردن
to f. a laughing	شروع بخنده کردن
thrust line	خط شروع حمله ناگهانی
dday	روز شروع بکاری
flying start	شروع مسابقه اتومبیلرانی
d day	روز شروع عملیات
gather headway	شروع به جلو رفتن
gather sternway	شروع به عقب رفتن
blast off	شروع بپرواز کردن
blast-off	شروع بپرواز کردن
redid	شروع مجدد از ابتدا
h hour	ساعت شروع عملیات
set-to	با اشتیاق شروع کردن
set-tos	با اشتیاق شروع کردن
attempting to steal	شروع کردن به سرقت
begun	شروع کرده یا شده
post position	محل اسب در شروع
point	محل شروع چیزی
pitch in	شروع به خوردن غذاکردن
launch an attack	اجرای حمله شروع تک
line haul	کشیدن نخ در شروع ماهیگیری
gate	دروازه شروع اسکی
staging area	منطقه شروع عملیات
gates	دروازه شروع اسکی
som	شروع پیام essage
pipe up	شروع به نی زدن کردن
do up	شروع بکار کردن
post time	زمان شروع اسبدوانی
attempting to inflict injury	شروع به ایراد جرح
attempter	شروع کننده به جرم
launching area	منطقه شروع حمله
proem	مقدمه سخنرانی شروع
attempted murder	شروع به قتل عمد
atemmpting the imposible	شروع به جرم محال
preflight	قبل از شروع پرواز
postponemnet of inception	تعویق شروع کار
kick off	شروع مسابقه فوتبال
initial point	نقطه شروع عملیات
open fire	شروع به تیراندازی کردن
playtime	موقع شروع نمایش
start	آغاز [ابتدا] [شروع]
zero hour	ساعت شروع عملیات
gambits	شروع بازی شطرنج
gambit	شروع بازی شطرنج
knuckle down <idiom>	مشتاقانه شروع به کارکردن
start the ball rolling <idiom>	شروع انجام کار
start up <idiom>	بازی را شروع کردن
launches	شروع کردن حمله
to start from the beginning [to start afresh]	از آغاز شروع کردن
to break into a run	شروع کردن به دویدن
launches	شروع یا اجرای یک برنامه
launched	شروع یا اجرای یک برنامه
launched	شروع کردن حمله
launch	شروع یا اجرای یک برنامه
launch	شروع کردن حمله
source	نقط ه اصلی یا شروع
commencement of employment	زمان شروع اشتغال
to go [fall] together by the ears [outdated] <idiom>	شروع به دعوی کردن
to start	شروع کردن به دویدن
to start [for]	شروع کردن رفتن [به]
launching	شروع یا اجرای یک برنامه
launching	شروع کردن حمله
self-starters	خودبخود شروع شونده
get in on the ground floor <idiom>	ازابتدا شروع کردن
warm up	شروع کردن به کار
get down to <idiom>	رسیدن به نقطه شروع
track production	شروع تعقیب هدف
dig in <idiom>	شروع به خوردن کردن
come to blows <idiom>	شروع به جنگیدن کردن
tune up	شروع باواز کردن
To start from scratch .	از هیچ شروع کردن