Dictiornary-Farsi | شروع به همکاری | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
take on <idiom>	شروع به همکاری


Other Matches

set up	مدت زمان بین سیگنال شروع یک برنامه و شروع آن
start off	شروع کردن شروع شدن
synergism	همکاری
cooperation	همکاری
competitions	همکاری
co-operate	همکاری
competition	همکاری
collaboration	همکاری
cahoots	همکاری
synergy	همکاری یاری
noncooperation	عدم همکاری
synergistic	همکاری کننده
teamwork	روح همکاری
logrolling	همکاری متقابل
assists	یاور همکاری
assisted	یاور همکاری
close controlled	همکاری نزدیک
close coordination	همکاری نزدیک
pull together	همکاری کردن
coact	همکاری کردن
synergistic	مربوط به همکاری
cooperator	همکاری کننده
disaffiliate	همکاری نکردن
disaffiliation	عدم همکاری
antagonistic cooperation	همکاری ناساز
assist	یاور همکاری
mutualism	اصول همکاری
disassociate	همکاری نکردن
logroll	همکاری کردن
co-operation	همکاری مشترک
assisting	یاور همکاری
collaboration	همکاری مشترک
incoordination	عدم همکاری
solidarity	همکاری همبستگی
cooperation	همکاری مشترک
disassociates	همکاری نکردن
disassociating	همکاری نکردن
incoordinate	فاقد حس همکاری
disassociated	همکاری نکردن
cooperative work	همکاری مشترک
launching area	منطقه شروع پرواز منطقه شروع عملیات اب خاکی
disassociation	عدم یا فسخ همکاری
keep someone on <idiom>	اجازه همکاری دادن
contribution	هم بخشی همکاری وکمک
contributions	هم بخشی همکاری وکمک
cooperation	همکاری تشریک مساعی
gung-ho	آمادهی همکاری و عمل
dissociate	قطع همکاری وشرکت
dissociates	قطع همکاری وشرکت
dissociating	قطع همکاری وشرکت
handle with kid gloves <idiom>	باکسی همکاری دقیق داشتن
to distance [dissociate] oneself from	دوری [قطع همکاری] کردن از
abasia	عدم همکاری عضلات محرکه
take turns <idiom>	انجام کاری با همکاری یکدیگر
organization for economic co opration	سازمان توسعه و همکاری اقتصادی
disaffiliate	به همکاری یا شراکت خاتمه دادن
organization for european economic coopr	سازمان همکاری اقتصادی اروپا
initiation	شروع کار شروع
synergetic	دارای اشتراک مساعی همکاری کننده
consolidation psychological operation	عملیات روانی برای جلب همکاری مردم
to dissociate [disassociate] oneself from somebody [something]	از کسی [چیزی] دوری [قطع همکاری] کردن
to opt in [something]	تصمیم گرفتن که کاری را انجام بدهند یا همکاری بکنند
bank giro	همکاری بانک و اداره پست جهت انتقال پول
to opt out [of something]	تصمیم گرفتن که کاری را انجام ندهند یا همکاری نکنند
community relations	روابط همکاری بین سازمانهای نظامی وقشرهای اجتماعی
The answer to terrorism must be better intelligence and improved international cooperation.	پاسخ به تروریسم باید اطلاعات بهتر سازمان مخفی و بهبودی همکاری های بین المللی باشد.
backstabber	خیانتکار [همکاری یا دوستی که قابل اعتماد در نظر گرفته شود اما پشت سر آدم حمله می کند ]
internationalism	روش فکری مبنی بر لزوم همکاری وهمبستگی نزدیک بین ملتهای جهان به حدی که به تشکیل یک حکومت جهانی منجر شود
interoperability	قابلیت همکاری با قسمتها یایکانهای دیگر قابلیت تعمیم کار یک یکان
contributes	شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
contributing	شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
contributed	شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
contribute	شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
pan american union	سازمان دولتهای قاره امریکا که به سال 0981 در واشنگتن تاسیس شد و هدف ان گسترش همکاری و همبستگی در شقوق و شئون مختلفه بین کشورهای قاره امریکااست
beginnings	شروع
open fire	شروع
inchoation	شروع
Redo it. Do it over again.	از سر شروع کن
inception	شروع
beginning	شروع
kick-off <idiom>	شروع
get-go <idiom>	شروع
right of begin	حق شروع
incipience or ency	شروع
onset	شروع
opening	شروع
openings	شروع
kick off	شروع
jump off	شروع حمله
jump off	شروع بحمله
come to <idiom>	شروع کاری
incipit	شروع و اغاز
kick off	شروع حمله
get one's feet wet <idiom>	شروع کردن
initial	نقط ه شروع
initialed	نقط ه شروع
initialing	نقط ه شروع
get the ball rolling <idiom>	شروع چیزی
initialled	نقط ه شروع
initial point	نقطه شروع
commence	شروع کردن
commences	شروع کردن
commencing	شروع کردن
burgeon	شروع برشدکردن
burgeoned	شروع برشدکردن
burgeoning	شروع برشدکردن
burgeons	شروع برشدکردن
germinate	شروع به رشدکردن
germinated	شروع به رشدکردن
launch an attack	شروع حمله
germinates	شروع به رشدکردن
get off on the wrong foot <idiom>	بد شروع کردن
germinating	شروع به رشدکردن
commenced	شروع کردن
initialling	نقط ه شروع
initials	نقط ه شروع
restart	شروع مجدد
start element	عنصر شروع
start key	کلید شروع
start of heading	شروع عنوان
firing line	خط شروع تیراندازی
start of taxt	شروع متن
dozy	شروع به فسادکرده
doziest	شروع به فسادکرده
dozier	شروع به فسادکرده
start signal	علامت شروع
starting block	سکوی شروع
start bit	بیت شروع
splash line	خط شروع غواصی
restart	شروع دوباره
rise and shine	شروع بیداری
cold start	شروع سرد
scratch line	خط شروع مسابقه
proceed with deliberations	شروع مذاکرات
commencer	شروع کننده
set in	شروع کردن
set out	شروع بکارکردن
attempted theft	شروع به سرقت
starting gate	دروازه شروع
starting platform	سکوی شروع
streek	شروع کردن
alpha	اغاز شروع
line of departure	خط شروع حمله
put in hand	شروع کردن
origins	نقطه شروع
origin	نقطه شروع
to strike into	شروع کردن
began	شروع کرده
outbreaks	شروع حادثه
outbreak	شروع حادثه
trig	خط شروع مسابقه
alphas	اغاز شروع
resumption	تجدید شروع
hash mark	خط شروع مسابقه
headstart	امتیاز در شروع
valuing	نقط ه شروع
lis mota	شروع دعوی
values	نقط ه شروع
value	نقط ه شروع
tee off	شروع کردن
terminus a que	نقطه شروع
sorties	شروع حرکت
sortie	شروع حرکت
warm start	شروع گرم
shove off <idiom>	شروع ،ترک
zero	محل شروع
beginning of message	شروع پیغام
set about <idiom>	شروع کردن
attempts	شروع به جرم
beginning of message	شروع پیام
embarked	شروع کردن
attempted	شروع به جرم
touch off <idiom>	شروع کاری
take up <idiom>	شروع کردن
take up <idiom>	شروع یک سرگرمی
attempt	شروع به جرم
start in <idiom>	شروع کار
beginning of negotiations	شروع مذاکره
zeroes	محل شروع
kick off <idiom>	شروع کردن
attempting	شروع به جرم
embark upon	شروع کردن
zeros	محل شروع
embarks	شروع کردن
embarking	شروع کردن
embark	شروع کردن
starters	شروع کننده
starter	شروع کننده
here goes nothing <idiom>	آماده شروع
european monetary agreement	موافقتنامه پولی اروپا موافقتنامه تنظیمی بین کشورهای عضو سازمان همکاری اقتصادی اروپا به منظور تسهیل و تنظیم روابط پولی متعاقدین
bomb out	شروع شیرجه از هواپیما
attempted murder	شروع به قتل عمد
attempting to inflict injury	شروع به ایراد جرح
attempting to steal	شروع کردن به سرقت
attempter	شروع کننده به جرم
zero hour	ساعت شروع عملیات
to start	شروع کردن به دویدن
som	شروع پیام essage
atemmpting the imposible	شروع به جرم محال
start	آغاز [ابتدا] [شروع]