English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
jumping off place شروع بکاری نقطه عزیمت
Other Matches
dday روز شروع بکاری
departures نقطه عزیمت
departure نقطه عزیمت
stepping off place نقطه یامحل عزیمت
ti;me to go زمان حرکت هواپیمای رهگیراز نقطه شروع هدایت زمینی تا نقطه رهگیری
approach فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
approached فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
approaches فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
roll in point نقطه ورود به شاخه تک به وسیله هواپیما نقطه شروع حرکت تک هواپیما
to set about شروع کردن مبادرت کردن بکاری
terminus a que نقطه شروع
initial point نقطه شروع
origins نقطه شروع
origin نقطه شروع
get down to <idiom> رسیدن به نقطه شروع
trailhead نقطه شروع مسیر
initial point نقطه شروع عملیات
entry نقطه شروع پرش یا چرخش
landing threshold نقطه شروع عملیات اب خاکی
offset مبدا نقطه شروع مسابقه
offsetting مبدا نقطه شروع مسابقه
center ice spot نقطه شروع در مرکز دایره میانی
origins نقطه شروع سرچشمه دهانه لوله
tee shot ضربه از نقطه شروع بازی گلف
center face off spot نقطه شروع در مرکز دایره میانی
origin نقطه شروع سرچشمه دهانه لوله
thresholds نقطه شروع محوطه دویدن هواپیما حد نهایی
departure end نقطه شروع کنده شدن هواپیما از زمین
holed نقطه شروع مسابقه قایقهای موتوری سوراخ
hole نقطه شروع مسابقه قایقهای موتوری سوراخ
firing area نقطه شروع انفجار مین میدان تیر
holes نقطه شروع مسابقه قایقهای موتوری سوراخ
threshholds نقطه شروع محوطه دویدن هواپیما حد نهایی
threshold نقطه شروع محوطه دویدن هواپیما حد نهایی
holing نقطه شروع مسابقه قایقهای موتوری سوراخ
head spot نقطهای بین نقطه وسط وکناره شروع بیلیارد
beginning of tape marker علامتی که نقطه شروع ضبط اطلاعات را بر روی نوارنشان میدهد
staging area فاصله بین منطقه اماده کردن اتومبیل و نقطه شروع
end انداختن گوی جک وسایر گویها از نقطه شروع به انطرف چمن
ended انداختن گوی جک وسایر گویها از نقطه شروع به انطرف چمن
ends انداختن گوی جک وسایر گویها از نقطه شروع به انطرف چمن
fairways قسمت چمن کاملا" کوتاه شده بین نقطه شروع و پایان گلف
fairway قسمت چمن کاملا" کوتاه شده بین نقطه شروع و پایان گلف
recycling برگشتن به نقطه شروع برنامه داده پرداز الکترونیک بدون وارد شدن دادههای جدید
recycles برگشتن به نقطه شروع برنامه داده پرداز الکترونیک بدون وارد شدن دادههای جدید
recycle برگشتن به نقطه شروع برنامه داده پرداز الکترونیک بدون وارد شدن دادههای جدید
means ends analysis نوعی روش استدلال که در یک کوشش برای کاهش تفاوتهااز نقطه شروع تا هدف به عقب و جلو نظر می اندازد
approach end نقطه شروع تقرب هواپیما ابتدای محوطه دویدن هواپیما
junctions محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
junction محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
reference point نقطه برگشت نقطه نشانی نقطه مبدا دهانه بندر
control point نقطه کنترل اماد و حرکات نقطه کنترل ناوبری هوایی ودریایی نقطه کنترل عبور ومرور
wickedness نا بکاری
set up مدت زمان بین سیگنال شروع یک برنامه و شروع آن
To get on with a job. بکاری پرداختن
to turn to دست بکاری گرفتن
to put ones hand to anything بکاری مبادرت کردن
to youse to a تحریک بکاری کردن
to set one's hand to a task دست بکاری زدن
fall to بکاری مبادرت کردن
to put ones hand to anything دست بکاری زدن
to start out to do something اقدام بکاری کردن
to start doing something دست بکاری زدن
incilnable to do something مایل کردن بکاری
to set one's hand to a task بکاری مبادرت کردن
to persuade in to an act وادار بکاری کردن
bide بکاری ادامه دادن
enterprise مبادرت بکاری کردن
enterprises مبادرت بکاری کردن
to offer at any thing دست بکاری زدن
to offer at any thing بکاری مبادرت ورزیدن
dragoon بزور شکنجه بکاری واداشتن
dragoons بزور شکنجه بکاری واداشتن
swear in بامراسم تحلیف بکاری گماشتن
to a an under taking باجرات بکاری مبادرت کردن
coddling بادقت زیاد بکاری دست زدن
coddle بادقت زیاد بکاری دست زدن
sail in با جدیت و اطمینان بکاری مبادرت کردن
to set about دست بکاری زدن آماده کاری
tasks زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
coddled بادقت زیاد بکاری دست زدن
task زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
coddles بادقت زیاد بکاری دست زدن
exit عزیمت
going عزیمت
line of departure خط عزیمت
departures عزیمت
exits عزیمت
departure line خط عزیمت
partings عزیمت
departure عزیمت
parting عزیمت
pull up point نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
triple point نقطه تقاطع امواج سه گانه ترکش اتمی نقطه برخوردامواج صوتی
foot spot نقطه ای بین نقطه مرکزی و وسط جداره عقبی میز بیلیارد
picture point نقطه نشانی یا نقطه بازرسی موجود در روی عکس هوایی
bearing موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر جهت قطب نما
pointillism شیوه نقاشی با نقطه رنگ نقطه چین کاری
line of vision خط مستقیمی که نقطه زردچشم را به نقطه ثابتی وصل نماید
port of embarkation بندر عزیمت
get around <idiom> عزیمت کردن
embarcation عزیمت باکشتی
go عزیمت کردن
flight عزیمت گریز
begone خارج شو عزیمت کن
outgo هزینه عزیمت
goes عزیمت کردن
vamoose عزیمت کردن
pike عزیمت کردن
departure air field فرودگاه عزیمت
start off شروع کردن شروع شدن
switching مرکز مخابرات مرکزتلفن خودکار حرکت دادن خودروها از یک نقطه به نقطه دیگر برای بارگیری یاتخلیه
free drop برداشتن و انداختن گوی گلف با دست از نقطه ناممکن برای ضربه زدن به نقطه مناسب نزدیک ان
zeroes پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zero پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zeros پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
despatched عزیمت فرستادن پیام
an abrupt departure عزیمت بدون تشریفات
estimated time of departure زمان تقریبی عزیمت
despatches عزیمت فرستادن پیام
dispatches عزیمت فرستادن پیام
despatching عزیمت فرستادن پیام
dispatch عزیمت فرستادن پیام
routing تعیین مسیرعبور عزیمت
dispatched عزیمت فرستادن پیام
time table جدول زمانی ورود و عزیمت
routing عزیمت کردن راه افتادن
Date of departure . Departure date. تاریخ عزیمت (روز حرکت )
marks هدف نقطه اغاز نقطه فرود
mark هدف نقطه اغاز نقطه فرود
load point نقطه بارگذاری نقطه بار کردن
azimuth موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر
pyramid spot نقطه روی میز اسنوکر یابیلیارد انگلیسی میان فاصله نقطه مرکزی و وسط لبه بالایی میز
flash point نقطه الوگیری نقطه افروزش
crossing points نقطه تقاطع نقطه تلاقی
crossing point نقطه تقاطع نقطه تلاقی
launching area منطقه شروع پرواز منطقه شروع عملیات اب خاکی
holding point نقطه تثبیت ردیابی هواپیما نقطه انتظار هواپیما روی صفحه رادار
initiation شروع کار شروع
litter relay point نقطه تعویض برانکاردکشها نقطه تعویض حمل مجروحین
punctuation mark علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
punctuation marks علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
point-to-point connection اتصال نقطه به نقطه
pointillism نقاشی نقطه نقطه
point to point network شبکه نقطه به نقطه
parting salute سلام نظامی با توپ و غیره برای عزیمت اشخاص سلام بدرقه
break up point نقطه رهایی هلی کوپتر نقطه رهایی
departure report گزارش پایان تعمیرات گزارش عزیمت ناو گزارش حرکت
lies زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lie زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lied زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
leadoff عزیمت کردن رهبری کردن
get off حرکت کردن عزیمت کردن
speckle نقطه نقطه یا خال خال کردن
polkadot طرح نقطه نقطه خال خال
right of begin حق شروع
get-go <idiom> شروع
beginning شروع
Redo it. Do it over again. از سر شروع کن
kick-off <idiom> شروع
beginnings شروع
onset شروع
open fire شروع
kick off شروع
openings شروع
opening شروع
inception شروع
inchoation شروع
incipience or ency شروع
come to <idiom> شروع کاری
embark upon شروع کردن
start of heading شروع عنوان
start key کلید شروع
start element عنصر شروع
start bit بیت شروع
incipit شروع و اغاز
beginning of message شروع پیغام
splash line خط شروع غواصی
valuing نقط ه شروع
values نقط ه شروع
here goes nothing <idiom> آماده شروع
embarked شروع کردن
sortie شروع حرکت
embark شروع کردن
get one's feet wet <idiom> شروع کردن
sorties شروع حرکت
get off on the wrong foot <idiom> بد شروع کردن
embarking شروع کردن
value نقط ه شروع
firing line خط شروع تیراندازی
kick off <idiom> شروع کردن
start of taxt شروع متن
beginning of message شروع پیام
dozy شروع به فسادکرده
tee off شروع کردن
warm start شروع گرم
jump off شروع بحمله
jump off شروع حمله
kick off شروع حمله
trig خط شروع مسابقه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com