Dictiornary-Farsi | شروع بیداری | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
rise and shine	شروع بیداری


Other Matches

turn out	بیداری
waking	بیداری
wakes	بیداری
reveille	بیداری
waked	بیداری
vigilantism	بیداری
wake	بیداری
heave out	بیداری
set up	مدت زمان بین سیگنال شروع یک برنامه و شروع آن
roused	میگساری بیداری
waking hours	ساعات بیداری
waken	بیداری کشیدن
wakened	بیداری کشیدن
wakens	بیداری کشیدن
wakening	بیداری کشیدن
turn out	شیپور بیداری
heave out	شیپور بیداری
syrint	شیپور بیداری
vigilance	بیداری و هشیاری
rouses	میگساری بیداری
rouse	میگساری بیداری
my wakeful night	شب بیخوابی یا بیداری من
awakening	بیداری نهفت
disillusion	بیداری از خواب وخیال
revivalism	اصول بیداری مذهبی
morning call book	دفتر بیداری ناو
disillusioning	بیداری از خواب وخیال
disillusions	بیداری از خواب وخیال
revivalist movement	جنبش اصول بیداری مذهبی
Hypnagogia	تجربه حالت انتقالی از بیداری تا خواب
keep regular hours	ساعات خواب و بیداری منظم داشتن
start off	شروع کردن شروع شدن
launching area	منطقه شروع پرواز منطقه شروع عملیات اب خاکی
initiation	شروع کار شروع
open fire	شروع
openings	شروع
inception	شروع
beginning	شروع
beginnings	شروع
inchoation	شروع
kick off	شروع
Redo it. Do it over again.	از سر شروع کن
opening	شروع
onset	شروع
get-go <idiom>	شروع
right of begin	حق شروع
incipience or ency	شروع
kick-off <idiom>	شروع
to strike into	شروع کردن
germinate	شروع به رشدکردن
zeros	محل شروع
burgeons	شروع برشدکردن
germinated	شروع به رشدکردن
germinates	شروع به رشدکردن
trig	خط شروع مسابقه
jump off	شروع حمله
kick off	شروع حمله
start of heading	شروع عنوان
warm start	شروع گرم
starter	شروع کننده
germinating	شروع به رشدکردن
launch an attack	شروع حمله
starters	شروع کننده
burgeoning	شروع برشدکردن
burgeoned	شروع برشدکردن
scratch line	خط شروع مسابقه
commencing	شروع کردن
restart	شروع مجدد
embark	شروع کردن
embarked	شروع کردن
embarking	شروع کردن
embarks	شروع کردن
restart	شروع دوباره
commences	شروع کردن
put in hand	شروع کردن
commenced	شروع کردن
proceed with deliberations	شروع مذاکرات
commence	شروع کردن
line of departure	خط شروع حمله
lis mota	شروع دعوی
set in	شروع کردن
set out	شروع بکارکردن
burgeon	شروع برشدکردن
terminus a que	نقطه شروع
tee off	شروع کردن
attempt	شروع به جرم
streek	شروع کردن
starting platform	سکوی شروع
starting block	سکوی شروع
start signal	علامت شروع
start of taxt	شروع متن
start key	کلید شروع
start element	عنصر شروع
start bit	بیت شروع
splash line	خط شروع غواصی
attempted	شروع به جرم
attempting	شروع به جرم
attempts	شروع به جرم
starting gate	دروازه شروع
zeroes	محل شروع
doziest	شروع به فسادکرده
cold start	شروع سرد
commencer	شروع کننده
sortie	شروع حرکت
embark upon	شروع کردن
resumption	تجدید شروع
alphas	اغاز شروع
alpha	اغاز شروع
origins	نقطه شروع
firing line	خط شروع تیراندازی
origin	نقطه شروع
sorties	شروع حرکت
began	شروع کرده
jump off	شروع بحمله
value	نقط ه شروع
dozier	شروع به فسادکرده
attempted theft	شروع به سرقت
dozy	شروع به فسادکرده
beginning of negotiations	شروع مذاکره
beginning of message	شروع پیام
beginning of message	شروع پیغام
valuing	نقط ه شروع
values	نقط ه شروع
hash mark	خط شروع مسابقه
outbreaks	شروع حادثه
take up <idiom>	شروع یک سرگرمی
start in <idiom>	شروع کار
initialing	نقط ه شروع
shove off <idiom>	شروع ،ترک
set about <idiom>	شروع کردن
incipit	شروع و اغاز
initial point	نقطه شروع
kick off <idiom>	شروع کردن
initial	نقط ه شروع
initials	نقط ه شروع
initialed	نقط ه شروع
get off on the wrong foot <idiom>	بد شروع کردن
initialling	نقط ه شروع
get the ball rolling <idiom>	شروع چیزی
initialled	نقط ه شروع
get one's feet wet <idiom>	شروع کردن
headstart	امتیاز در شروع
take on <idiom>	شروع به همکاری
outbreak	شروع حادثه
take up <idiom>	شروع کردن
here goes nothing <idiom>	آماده شروع
touch off <idiom>	شروع کاری
zero	محل شروع
come to <idiom>	شروع کاری
blast off	شروع بپرواز کردن
open fire	شروع به تیراندازی کردن
attempter	شروع کننده به جرم
blast-off	شروع بپرواز کردن
initial point	نقطه شروع عملیات
begun	شروع کرده یا شده
attempting to steal	شروع کردن به سرقت
gate	دروازه شروع اسکی
gates	دروازه شروع اسکی
kick off	شروع مسابقه فوتبال
atemmpting the imposible	شروع به جرم محال
attempting to inflict injury	شروع به ایراد جرح
attempted murder	شروع به قتل عمد
point	محل شروع چیزی
bomb out	شروع شیرجه از هواپیما
redone	شروع مجدد از ابتدا
redoing	شروع مجدد از ابتدا
redoes	شروع مجدد از ابتدا
redo	شروع مجدد از ابتدا
flying start	شروع مسابقه اتومبیلرانی
gather headway	شروع به جلو رفتن
gather sternway	شروع به عقب رفتن
launch an attack	اجرای حمله شروع تک
launching area	منطقه شروع حمله
line haul	کشیدن نخ در شروع ماهیگیری
do up	شروع بکار کردن
burst advertising	شروع تبلیغات شدید
redid	شروع مجدد از ابتدا
set to	با اشتیاق شروع کردن
set-to	با اشتیاق شروع کردن
d day	روز شروع عملیات
post position	محل اسب در شروع
set-tos	با اشتیاق شروع کردن
dday	روز شروع بکاری
h hour	ساعت شروع عملیات
get set <idiom>	آماده شروع شدن
start	آغاز [ابتدا] [شروع]
to start from the beginning [to start afresh]	از آغاز شروع کردن
knuckle down <idiom>	مشتاقانه شروع به کارکردن
start the ball rolling <idiom>	شروع انجام کار
start up <idiom>	بازی را شروع کردن
zero hour	ساعت شروع عملیات
to break into a run	شروع کردن به دویدن
commencement of employment	زمان شروع اشتغال
launch	شروع یا اجرای یک برنامه
launch	شروع کردن حمله
source	نقط ه اصلی یا شروع
launched	شروع یا اجرای یک برنامه
to go [fall] together by the ears [outdated] <idiom>	شروع به دعوی کردن
launching	شروع یا اجرای یک برنامه
to start	شروع کردن به دویدن