Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 211 (11 milliseconds)
English
Persian
restart
شروع دوباره
Search result with all words
reopen
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopened
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopening
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopens
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
auto restart
شروع دوباره به صورت خودکار
restart
بازاغازی دوباره شروع کردن
There you go again !
باز که دوباره شروع کردی !
off the wagon
<idiom>
دوباره شروع به خوردن الکل کردن
pick up
<idiom>
ادامه دادن ،دوباره شروع کردن
Back to the drawing board
<idiom>
[زمانی که کاری با شکست روبرو میشود و دوباره باید از اول شروع کرد]
Other Matches
set up
مدت زمان بین سیگنال شروع یک برنامه و شروع آن
revive
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revives
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revived
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
reeducate
دوباره تربیت و هدایت کردن دوباره اموزش دادن
reship
دوباره در کشتی گذاشتن دوباره حمل کردن
unregenerate
دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
unregenerated
دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
regain
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regained
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regaining
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regains
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
start off
شروع کردن شروع شدن
looped
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
loop
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
loops
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
launching area
منطقه شروع پرواز منطقه شروع عملیات اب خاکی
initiation
شروع کار شروع
redintegrate
دوباره درست کردن دوباره بر قرار کردن
kick-off
<idiom>
شروع
get-go
<idiom>
شروع
Redo it. Do it over again.
از سر شروع کن
inception
شروع
openings
شروع
opening
شروع
beginning
شروع
open fire
شروع
kick off
شروع
incipience or ency
شروع
right of begin
حق شروع
onset
شروع
beginnings
شروع
inchoation
شروع
anew
دوباره
de novo
دوباره
again
دوباره
revet
دوباره
continually
دوباره و دوباره
bis
دوباره
on more
دوباره
afresh
دوباره
burgeoning
شروع برشدکردن
splash line
خط شروع غواصی
set out
شروع بکارکردن
set in
شروع کردن
burgeons
شروع برشدکردن
zero
محل شروع
zeroes
محل شروع
zeros
محل شروع
scratch line
خط شروع مسابقه
burgeon
شروع برشدکردن
burgeoned
شروع برشدکردن
rise and shine
شروع بیداری
embark upon
شروع کردن
attempted theft
شروع به سرقت
start bit
بیت شروع
start element
عنصر شروع
to strike into
شروع کردن
values
نقط ه شروع
valuing
نقط ه شروع
dozier
شروع به فسادکرده
doziest
شروع به فسادکرده
dozy
شروع به فسادکرده
terminus a que
نقطه شروع
tee off
شروع کردن
streek
شروع کردن
starting platform
سکوی شروع
starting gate
دروازه شروع
starting block
سکوی شروع
start signal
علامت شروع
start of taxt
شروع متن
start of heading
شروع عنوان
start key
کلید شروع
value
نقط ه شروع
commencer
شروع کننده
embarks
شروع کردن
jump off
شروع بحمله
jump off
شروع حمله
attempts
شروع به جرم
put in hand
شروع کردن
attempting
شروع به جرم
beginning of negotiations
شروع مذاکره
kick off
شروع حمله
proceed with deliberations
شروع مذاکرات
attempt
شروع به جرم
launch an attack
شروع حمله
line of departure
خط شروع حمله
lis mota
شروع دعوی
initial point
نقطه شروع
incipit
شروع و اغاز
starter
شروع کننده
starters
شروع کننده
restart
شروع مجدد
embarking
شروع کردن
embarked
شروع کردن
embark
شروع کردن
firing line
خط شروع تیراندازی
hash mark
خط شروع مسابقه
headstart
امتیاز در شروع
beginning of message
شروع پیغام
beginning of message
شروع پیام
cold start
شروع سرد
sorties
شروع حرکت
get off on the wrong foot
<idiom>
بد شروع کردن
initialing
نقط ه شروع
origin
نقطه شروع
origins
نقطه شروع
kick off
<idiom>
شروع کردن
alpha
اغاز شروع
alphas
اغاز شروع
set about
<idiom>
شروع کردن
shove off
<idiom>
شروع ،ترک
start in
<idiom>
شروع کار
commenced
شروع کردن
commences
شروع کردن
initialling
نقط ه شروع
outbreaks
شروع حادثه
outbreak
شروع حادثه
get one's feet wet
<idiom>
شروع کردن
initials
نقط ه شروع
initialled
نقط ه شروع
began
شروع کرده
come to
<idiom>
شروع کاری
get the ball rolling
<idiom>
شروع چیزی
here goes nothing
<idiom>
آماده شروع
commencing
شروع کردن
initialed
نقط ه شروع
germinate
شروع به رشدکردن
attempted
شروع به جرم
take on
<idiom>
شروع به همکاری
germinating
شروع به رشدکردن
germinated
شروع به رشدکردن
take up
<idiom>
شروع کردن
warm start
شروع گرم
resumption
تجدید شروع
touch off
<idiom>
شروع کاری
commence
شروع کردن
trig
خط شروع مسابقه
germinates
شروع به رشدکردن
take up
<idiom>
شروع یک سرگرمی
initial
نقط ه شروع
sortie
شروع حرکت
rallies
دوباره بکارانداختن
fox message
پیام دوباره
refilled
دوباره پرکردن
refloat
دوباره به اب انداختن
refloated
دوباره به اب انداختن
refill
دوباره پرکردن
rewrite
دوباره نویسی
rally
دوباره بکارانداختن
rewrite
دوباره نوشتن
refill
دوباره پر کردن
rewriting
دوباره نوشتن
refills
دوباره پر کردن
readjust
دوباره تعدیل
reelect
دوباره گزیدن
rewrote
دوباره نویسی
rewrites
دوباره نویسی
refills
دوباره پرکردن
refilling
دوباره پر کردن
rewrites
دوباره نوشتن
readjusts
دوباره تعدیل
refilling
دوباره پرکردن
refilled
دوباره پر کردن
readjusting
دوباره تعدیل
rallied
دوباره بکارانداختن
readjusted
دوباره تعدیل
rejoins
دوباره پیوستن به
reinstated
دوباره گماشتن
recurring
دوباره فاهرشونده
reproduces
دوباره تولیدکردن
reissued
دوباره منتشرکردن
reissue
دوباره منتشرکردن
reinstates
دوباره گماشتن
reproduced
دوباره تولیدکردن
reinstating
دوباره گماشتن
reproducing
دوباره تولیدکردن
reinstate
دوباره گماشتن
reissues
دوباره منتشرکردن
rejoining
دوباره پیوستن به
rejoined
دوباره پیوستن به
rejoin
دوباره پیوستن به
recapturing
دوباره تسخیرکردن
reissuing
دوباره منتشرکردن
recaptures
دوباره تسخیرکردن
recaptured
دوباره تسخیرکردن
recapture
دوباره تسخیرکردن
reproduce
دوباره تولیدکردن
rebirth
تولد دوباره
rewritten
دوباره نویسی
refreshes
دوباره پر کردن
refreshed
دوباره پر کردن
rewritten
دوباره نوشتن
refresh
دوباره پر کردن
rewriting
دوباره نویسی
digamy
عروسی دوباره
refloats
دوباره به اب انداختن
replenish
دوباره پر کردن
replenished
دوباره پر کردن
rewrote
دوباره نوشتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com