Dictiornary-Farsi | شروع مذاکرات | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
proceed with deliberations	شروع مذاکرات


Other Matches

collective bargaining	مذاکرات دسته جمعی مذاکرات بین موسسات متشکل از کارگران و کارفرمایان برای بهبود کار
set up	مدت زمان بین سیگنال شروع یک برنامه و شروع آن
start off	شروع کردن شروع شدن
dealings	مذاکرات
pourparlers	مذاکرات
goings-on	مذاکرات
minute	خلاصه مذاکرات
process of negotiations	روند مذاکرات
negotiations	معاوضه مذاکرات
round of negotiations	دور مذاکرات
negotiation round	دور مذاکرات
leader of the negotiations	سرپرست مذاکرات
chief negotiator	سرپرست مذاکرات
negotiator	سرپرست مذاکرات
break down of negotiation	تفکیک مذاکرات
cloture	کفایت مذاکرات
proceedings	شرح مذاکرات
preliminary negotiations	مذاکرات مقدماتی
peace negotiations	مذاکرات صلح
peace negotiation	مذاکرات صلح
proceedings of the parliament	مذاکرات مجلس
hansard	مذاکرات رسمی
record	صورت مذاکرات
failure of negotiations	شکست مذاکرات
transaction	خلاصه مذاکرات
transactions	شرح مذاکرات
negotiation outcome	پی آمد مذاکرات
negotiation result	پی آمد مذاکرات
progress of negotiations	پیشرفت مذاکرات
negotiation	معاوضه مذاکرات
negotiation outcome	عاقبت مذاکرات
minutes	خلاصه مذاکرات
result of the negotiations	پی آمد مذاکرات
negotiation result	عاقبت مذاکرات
result of the negotiations	نتیجه مذاکرات
negotiation outcome	نتیجه مذاکرات
negotiation result	نتیجه مذاکرات
result of the negotiations	حاصل مذاکرات
negotiation outcome	حاصل مذاکرات
negotiation result	حاصل مذاکرات
result of the negotiations	عاقبت مذاکرات
debating	مذاکرات پارلمانی منازعه
debates	مذاکرات پارلمانی منازعه
debated	مذاکرات پارلمانی منازعه
In the course of the discussions.	درطی مذاکرات ومباحثات
closures	رای کفایت مذاکرات
debate	مذاکرات پارلمانی منازعه
proceeding	پیشرفت خلاصه مذاکرات
parliamentary discussions	گفتگوها یا مذاکرات مجلس
closure	رای کفایت مذاکرات
course of dealing	دوره مذاکرات خرید
opening of negotiations	افتتاح مذاکرات [معاملات]
launching area	منطقه شروع پرواز منطقه شروع عملیات اب خاکی
The negotiations were successful ( inconclusive ) .	مذاکرات به نتیجه رسید ( نرسید )
cloture	رای به کفایت مذاکرات دادن
quorum	اکثریت لازم برای مذاکرات
initiation	شروع کار شروع
tamper	مذاکرات پنهانی وزیر جلی داشتن
put the question	مذاکرات را کافی دانستن ورای گرفتن
collective bargaining	مذاکرات دسته جمعی کارمندان با کارفرما
hansardize	متوجه مذاکرات جلسه پیش خودش کردن
count out of the house	مذاکرات را به علت فقدان حدنصاب قطع کردن
closures	رای کفایت مذاکرات عمل محصور شدن
closure	رای کفایت مذاکرات عمل محصور شدن
negotiations	تماس ها مذاکرات و تماسهای بین دولتها به عناوین مختلف
negotiation	تماس ها مذاکرات و تماسهای بین دولتها به عناوین مختلف
China has signalled [its] readiness to resume talks.	چین آمادگی [خود را ] برای از سرگیری مذاکرات نشان داد.
protocol	خلاصه مذاکرات معاهده و اتفاق نسخه اول و اصلی مقاوله نامه مقدماتی
protocols	خلاصه مذاکرات معاهده و اتفاق نسخه اول و اصلی مقاوله نامه مقدماتی
These talks are crucial [critical] to the future of the peace process.	این مذاکرات برای آینده روند صلح بسیار مهم [حیاتی] هستند.
verbal note	شود مورد استفاده قرار می گیرد و گاهی نیز برای ان که خلاصهای از مذاکرات شفاهی در دست باشد تنظیم می گردد
previous question	موضوع کفایت یا عدم کفایت مذاکرات
cartel ship	کشتی مخصوص مبادله اسیران جنگی کشتی محل مذاکرات جنگی
inchoation	شروع
kick-off <idiom>	شروع
inception	شروع
open fire	شروع
beginnings	شروع
onset	شروع
beginning	شروع
kick off	شروع
right of begin	حق شروع
get-go <idiom>	شروع
incipience or ency	شروع
opening	شروع
openings	شروع
Redo it. Do it over again.	از سر شروع کن
germinate	شروع به رشدکردن
doziest	شروع به فسادکرده
burgeons	شروع برشدکردن
dozier	شروع به فسادکرده
dozy	شروع به فسادکرده
burgeoned	شروع برشدکردن
burgeon	شروع برشدکردن
commencing	شروع کردن
attempted theft	شروع به سرقت
commence	شروع کردن
commenced	شروع کردن
beginning of negotiations	شروع مذاکره
commences	شروع کردن
burgeoning	شروع برشدکردن
germinated	شروع به رشدکردن
germinates	شروع به رشدکردن
initialling	نقط ه شروع
initials	نقط ه شروع
outbreak	شروع حادثه
outbreaks	شروع حادثه
began	شروع کرده
origin	نقطه شروع
resumption	تجدید شروع
alphas	اغاز شروع
initialled	نقط ه شروع
sortie	شروع حرکت
germinating	شروع به رشدکردن
initial	نقط ه شروع
valuing	نقط ه شروع
initialed	نقط ه شروع
origins	نقطه شروع
values	نقط ه شروع
initialing	نقط ه شروع
value	نقط ه شروع
sorties	شروع حرکت
alpha	اغاز شروع
warm start	شروع گرم
start element	عنصر شروع
start bit	بیت شروع
splash line	خط شروع غواصی
get one's feet wet <idiom>	شروع کردن
set out	شروع بکارکردن
get the ball rolling <idiom>	شروع چیزی
scratch line	خط شروع مسابقه
rise and shine	شروع بیداری
restart	شروع دوباره
here goes nothing <idiom>	آماده شروع
put in hand	شروع کردن
start key	کلید شروع
start of heading	شروع عنوان
trig	خط شروع مسابقه
come to <idiom>	شروع کاری
to strike into	شروع کردن
terminus a que	نقطه شروع
tee off	شروع کردن
streek	شروع کردن
starting platform	سکوی شروع
starting gate	دروازه شروع
starting block	سکوی شروع
start signal	علامت شروع
get off on the wrong foot <idiom>	بد شروع کردن
start of taxt	شروع متن
kick off <idiom>	شروع کردن
set about <idiom>	شروع کردن
incipit	شروع و اغاز
headstart	امتیاز در شروع
hash mark	خط شروع مسابقه
firing line	خط شروع تیراندازی
restart	شروع مجدد
embark upon	شروع کردن
commencer	شروع کننده
cold start	شروع سرد
beginning of message	شروع پیغام
initial point	نقطه شروع
touch off <idiom>	شروع کاری
shove off <idiom>	شروع ،ترک
start in <idiom>	شروع کار
take on <idiom>	شروع به همکاری
take up <idiom>	شروع یک سرگرمی
lis mota	شروع دعوی
line of departure	خط شروع حمله
take up <idiom>	شروع کردن
launch an attack	شروع حمله
kick off	شروع حمله
jump off	شروع حمله
jump off	شروع بحمله
set in	شروع کردن
beginning of message	شروع پیام
embarks	شروع کردن
attempts	شروع به جرم
starter	شروع کننده
zero	محل شروع
starters	شروع کننده
zeros	محل شروع
embark	شروع کردن
embarked	شروع کردن
zeroes	محل شروع
attempt	شروع به جرم
embarking	شروع کردن
attempted	شروع به جرم
attempting	شروع به جرم
to open fire	شروع به اتش کردن
to gather way	شروع بحرکت کردن
begun	شروع کرده یا شده
track production	شروع تعقیب هدف
trailhead	نقطه شروع مسیر
tune up	شروع باواز کردن
to f. a laughing	شروع بخنده کردن
thrust line	خط شروع حمله ناگهانی
warm up	شروع کردن به کار
gates	دروازه شروع اسکی
gate	دروازه شروع اسکی
start up <idiom>	بازی را شروع کردن

proceed with deliberations

شروع مذاکرات