Dictiornary-Farsi | شروع پیغام | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
beginning of message	شروع پیغام


Other Matches

set up	مدت زمان بین سیگنال شروع یک برنامه و شروع آن
intelligencer	پیغام بر
messages	پیغام
message	پیغام
despatched	پیغام
despatches	پیغام
errand	پیغام
errands	پیغام
dispatches	پیغام
dispatched	پیغام
dispatch	پیغام
despatching	پیغام
to send a message	پیغام د ادن
worded	پیغام خبر
pigeongram	پیغام کبوتر
d. of a message	رسانیدن پیغام
send word	پیغام دادن
errand	پیغام رسانی
messenger	پیغام اور
messengers	پیغام اور
mercury	پیک پیغام بر
errands	پیغام رسانی
masseuse	پیغام رسان
telephone message	پیغام تلفنی
error massage	پیغام خطانما
message	پیغام دادن
messages	پیغام دادن
to send word	پیغام دادن
word	پیغام خبر
start off	شروع کردن شروع شدن
errand	فرمان پیغام بری
message [of something ] [to somebody]	پیغام [از چیزی] [به کسی]
send word for him	پیغام برای او بفرستید
errands	فرمان پیغام بری
cabled	پیغام تلگرافی تلگراف زدن
cable	پیغام تلگرافی تلگراف زدن
multiplexing	انتقال چندتایی پیغام ها تسهیم
error message	پیام خطا پیغام اشتباه
worid	عبارت پیغام خبر قول عهد
to send for a person	پیغام برای کسی فرستادن که بیا
mailboxes	انباره پیغام های پستی صندوق پست
mailbox	انباره پیغام های پستی صندوق پست
launching area	منطقه شروع پرواز منطقه شروع عملیات اب خاکی
initiation	شروع کار شروع
What should I do when I get the following message: The connection to the server has failed	چکاری لازم هست انجام بدهم وقتی که پیغام زیر را دریافت کردم: ارتباط با سرور میسر نمیباشد؟
beginnings	شروع
open fire	شروع
kick-off <idiom>	شروع
right of begin	حق شروع
get-go <idiom>	شروع
beginning	شروع
onset	شروع
inchoation	شروع
incipience or ency	شروع
openings	شروع
opening	شروع
inception	شروع
kick off	شروع
Redo it. Do it over again.	از سر شروع کن
sortie	شروع حرکت
splash line	خط شروع غواصی
start bit	بیت شروع
sorties	شروع حرکت
germinates	شروع به رشدکردن
starters	شروع کننده
commenced	شروع کردن
shove off <idiom>	شروع ،ترک
commences	شروع کردن
commence	شروع کردن
burgeon	شروع برشدکردن
alpha	اغاز شروع
resumption	تجدید شروع
to strike into	شروع کردن
start element	عنصر شروع
origins	نقطه شروع
initialling	نقط ه شروع
germinated	شروع به رشدکردن
start key	کلید شروع
origin	نقطه شروع
alphas	اغاز شروع
kick off <idiom>	شروع کردن
set about <idiom>	شروع کردن
commencing	شروع کردن
here goes nothing <idiom>	آماده شروع
burgeoned	شروع برشدکردن
germinate	شروع به رشدکردن
attempting	شروع به جرم
streek	شروع کردن
attempts	شروع به جرم
burgeons	شروع برشدکردن
come to <idiom>	شروع کاری
initials	نقط ه شروع
embarks	شروع کردن
initialled	نقط ه شروع
burgeoning	شروع برشدکردن
initialing	نقط ه شروع
embark	شروع کردن
initial	نقط ه شروع
embarked	شروع کردن
embarking	شروع کردن
trig	خط شروع مسابقه
starting platform	سکوی شروع
attempted	شروع به جرم
starting gate	دروازه شروع
get the ball rolling <idiom>	شروع چیزی
get one's feet wet <idiom>	شروع کردن
start of heading	شروع عنوان
tee off	شروع کردن
get off on the wrong foot <idiom>	بد شروع کردن
start of taxt	شروع متن
germinating	شروع به رشدکردن
began	شروع کرده
warm start	شروع گرم
terminus a que	نقطه شروع
start signal	علامت شروع
outbreaks	شروع حادثه
outbreak	شروع حادثه
starting block	سکوی شروع
attempt	شروع به جرم
initialed	نقط ه شروع
start in <idiom>	شروع کار
beginning of message	شروع پیام
line of departure	خط شروع حمله
lis mota	شروع دعوی
embark upon	شروع کردن
initial point	نقطه شروع
attempted theft	شروع به سرقت
proceed with deliberations	شروع مذاکرات
dozy	شروع به فسادکرده
doziest	شروع به فسادکرده
dozier	شروع به فسادکرده
beginning of negotiations	شروع مذاکره
launch an attack	شروع حمله
hash mark	خط شروع مسابقه
incipit	شروع و اغاز
firing line	خط شروع تیراندازی
jump off	شروع بحمله
jump off	شروع حمله
headstart	امتیاز در شروع
kick off	شروع حمله
commencer	شروع کننده
cold start	شروع سرد
put in hand	شروع کردن
restart	شروع دوباره
take up <idiom>	شروع یک سرگرمی
value	نقط ه شروع
take up <idiom>	شروع کردن
rise and shine	شروع بیداری
touch off <idiom>	شروع کاری
values	نقط ه شروع
scratch line	خط شروع مسابقه
valuing	نقط ه شروع
zero	محل شروع
zeroes	محل شروع
zeros	محل شروع
starter	شروع کننده
take on <idiom>	شروع به همکاری
set out	شروع بکارکردن
restart	شروع مجدد
set in	شروع کردن
h hour	ساعت شروع عملیات
pitch in	شروع به خوردن غذاکردن
kick off	شروع مسابقه فوتبال
staging area	منطقه شروع عملیات
initial point	نقطه شروع عملیات
d day	روز شروع عملیات
thrust line	خط شروع حمله ناگهانی
to f. a laughing	شروع بخنده کردن
point	محل شروع چیزی
attempting to steal	شروع کردن به سرقت
som	شروع پیام essage
preflight	قبل از شروع پرواز
flying start	شروع مسابقه اتومبیلرانی
gather headway	شروع به جلو رفتن
gather sternway	شروع به عقب رفتن
to open fire	شروع به اتش کردن
dday	روز شروع بکاری
do up	شروع بکار کردن
launch an attack	اجرای حمله شروع تک
attempter	شروع کننده به جرم
attempted murder	شروع به قتل عمد
postponemnet of inception	تعویق شروع کار
atemmpting the imposible	شروع به جرم محال
post position	محل اسب در شروع
post time	زمان شروع اسبدوانی
redoing	شروع مجدد از ابتدا
redoes	شروع مجدد از ابتدا
redo	شروع مجدد از ابتدا
redid	شروع مجدد از ابتدا
attempting to inflict injury	شروع به ایراد جرح
pipe up	شروع به نی زدن کردن
launching area	منطقه شروع حمله
gates	دروازه شروع اسکی
begun	شروع کرده یا شده
burst advertising	شروع تبلیغات شدید
line haul	کشیدن نخ در شروع ماهیگیری
gate	دروازه شروع اسکی
bomb out	شروع شیرجه از هواپیما
redone	شروع مجدد از ابتدا
open fire	شروع به تیراندازی کردن