Dictiornary-Farsi | شروع کرده | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (11 milliseconds)

English	Persian
began	شروع کرده


Search result with all words

begun	شروع کرده یا شده
Other Matches

scarf joint	جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
burgers	تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
burger	تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
swiss steak	گوشت خرد کرده مخلوط با اردوچاشنی سرخ کرده
I have a tooth abscess.	دندانم ماده کرده ( چرک کرده )
set up	مدت زمان بین سیگنال شروع یک برنامه و شروع آن
start off	شروع کردن شروع شدن
launching area	منطقه شروع پرواز منطقه شروع عملیات اب خاکی
initiation	شروع کار شروع
best gold	تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
puff pastry	پف کرده
bouffant	پف کرده
unconscious	غش کرده
gelid	یخ کرده
souffle	پف کرده
off the trail	پی گم کرده
beastby	کرده
souffles	پف کرده
soufflTs	پف کرده
unconsciously	غش کرده
bloat	پف کرده
tumid <adj.>	پف کرده
puffy <adj.>	پف کرده
i am 0 rials out of pocket	کرده ام
puffed out <adj.>	پف کرده
puffed <adj.>	پف کرده
infusions	دم کرده
infusion	دم کرده
turgid <adj.>	پف کرده
grown-up	رشد کرده
let it be done	کرده شود
wedded	ازدواج کرده
fubsy	قوز کرده
bunged up	باد کرده
blown	ورم کرده
grown-ups	رشد کرده
deep rooted	ریشه کرده
blubbery	ورم کرده
getting	کسب کرده
clarified	صاف کرده
carpeted	فرش کرده
hidden	پنهان کرده
pulled	خشک کرده
strained	صاف کرده
baggily	بطورباد کرده
painted	رنگ کرده
bendon	نیت کرده
deep-rooted	ریشه کرده
beheld	مشاهده کرده
indrawn	جذب کرده
billowy	باد کرده
gets	کسب کرده
distent	ورم کرده
inveterate	ریشه کرده
fretty	اماس کرده
fucate	رنگ کرده
ghee	کره اب کرده
ghi	کره اب کرده
fried	سرخ کرده
smoothfaced	صاف کرده
he is worn with travel	سفراوراخسته کرده
self taught	تحصیل کرده
iced ppa	خنک کرده
in flower	شکوفه کرده
intumescent	باد کرده
intumescent	اماس کرده
inwrought	از تو کار کرده
overage	کم رشد کرده
off the track	ازخط پی گم کرده
it is very easily done	کرده میشود
full grown	رشدکامل کرده
fecit	درست کرده
tinned	قوطی کرده
restrained	لگام کرده
airless	گرفته یا دم کرده
warm infusion	چیز دم کرده
ventricular	باد کرده
tumid	اماس کرده
full-grown	رشدکامل کرده
they have done their work	را کرده اند
enrooted	ریشه کرده
puffy <adj.>	باد کرده
knotted	ازدحام کرده
decorated	زینت کرده
testate	وصیت کرده
farci	دلمه کرده
farcie	دلمه کرده
farthingale	دامن پف کرده
nodular	ورم کرده
worked [been successful] <past-p.>	کار کرده
educated	تحصیل کرده
sweated	عرق کرده
puffed <adj.>	ورم کرده
I have a flat [tire] .	من پنچر کرده ام.
puffed out <adj.>	ورم کرده
puffy <adj.>	ورم کرده
tumid <adj.>	ورم کرده
turgid <adj.>	ورم کرده
risen	طلوع کرده
iced	خنک کرده
tumescent	ورم کرده
refined	تمیز کرده
chose	انتخاب کرده
purified	پاک کرده
whey	شیرچرخ کرده
protuberant	باد کرده
begotten	تولید کرده
picked	پاک کرده
swollen	ورم کرده
swollen	اماس کرده
fled	فرار کرده
unruffled	ارام کرده
sawn	اره کرده
shot	اصابت کرده
puffed out <adj.>	آماس کرده
grown	رشد کرده
puffed <adj.>	آماس کرده
puffy <adj.>	آماس کرده
tumid <adj.>	آماس کرده
turgid <adj.>	آماس کرده
rooted	ریشه کرده
tumid <adj.>	باد کرده
puffed out <adj.>	باد کرده
mistaken	اشتباه کرده
puffed <adj.>	باد کرده
shots	اصابت کرده
turgid <adj.>	باد کرده
get	کسب کرده
you are mistaken	اشتباه کرده اید
the tribes are all up	طغیان کرده اند
de-	کرده را خنثی کردن
they are on strike	اعتصاب کرده اند
turgescent	باد کرده پرطمطراق
trigmous	سه بار عروسی کرده
hidden information	اطلاعات پنهان کرده
fries	گوشت سرخ کرده
tumid	ورم کرده متورم
dried fruit	میوه خشک کرده
magdalen or lene	فاحشه توبه کرده
newlywed	تازه ازدواج کرده
fry	گوشت سرخ کرده
He has got too big for his boots . He tends to swagger . It has gone to his head .	خودش را گه کرده است
frying	گوشت سرخ کرده
married	عروسی کرده متاهل
school drop out	ترک تحصیل کرده
grenadine	مرغ دلمه کرده
saute	در روغن سرخ کرده
i am f.caught	عجب گیری کرده ام
made up	مصنوعی بزک کرده
cultured	مهذب تحصیل کرده
fresco a wall	دیوار سفید کرده را
tumescent	اماس کرده اماسیده
stum	اب انگورتازه درخم کرده
ranker	افسر سربازی کرده
shaveling	ادم اصلاح کرده
I have lost my wallet .	کیف پولم را گه کرده ام
self-educated	پیش خودتحصیل کرده
angrier	ورم کرده دژم
angriest	ورم کرده دژم
a fried sausage	یک سوسیس سرخ کرده
The door is jammed.	در گیر کرده است.
angry	ورم کرده دژم
forgotten	فراموش کرده یا شده
ingrained	دیرینه ریشه کرده
made-up	مصنوعی بزک کرده
cursed with porerty	نفرین کرده به گدایی
cowslip tea	گل گاو زبان دم کرده
broiled meat	گوشت سرخ کرده
foreseen	پیش بینی کرده
clerisy	طبقه تحصیل کرده
Now you are picking on me.	حالادیگر به من بند کرده ای
self educated	پیش خودتحصیل کرده
cecils	قیمه سرخ کرده
neutralized	بیطرف کرده شده
borne	تحمل کرده یاشده
betook	دست زده مبادرت کرده
hidden	پنهان کرده شده پوشیده
contend	مخالفت کرده با رقابت کردن
chip	سیب زمینی سرخ کرده
contended	مخالفت کرده با رقابت کردن
contends	مخالفت کرده با رقابت کردن
he was inured to drudgery	بجان کنی خو کرده بود
melba toast	نان سرخ کرده وبرشته
advanced	ترقی کرده پیش افتاده
potted	کوزه کرده ذدزفرف ریخته
axunge	پیه اب کرده خوک یا غاز
it needs to be done carefully	باید بدقت کرده شود
it is f. wrought	کارفریف روی ان کرده اند
pure nitric acid	تیزاب خالص یا تیز کرده
well worn	زیاد کار کرده کهنه
if he has found it	اگر ان را پیدا کرده باشد
well-worn	زیاد کار کرده کهنه
The window is jammed.	پنجره گیر کرده است.
rechauffe	خوراک دوباره گرم کرده
no pay nowork	پول ندهندکار هم کرده نمیشود
neutralized states	دول بیطرف کرده شده
He has collected what the other person. <proverb>	هر چه این ریخته او جمع کرده.
i was in an awkword p	بد جوری گیر کرده بودم
i own to having done it	اقرار دارم که ان کار را کرده ام
i have served in the navy	در نیروی دریایی خدمت کرده ام