English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 210 (4 milliseconds)
English Persian
starter شروع کننده
starters شروع کننده
commencer شروع کننده
Search result with all words
return کدیا کلید مشخص کننده انتهای خط ورودی وحرکت نشانه گربه شروع خط بعد
returned کدیا کلید مشخص کننده انتهای خط ورودی وحرکت نشانه گربه شروع خط بعد
returning کدیا کلید مشخص کننده انتهای خط ورودی وحرکت نشانه گربه شروع خط بعد
returns کدیا کلید مشخص کننده انتهای خط ورودی وحرکت نشانه گربه شروع خط بعد
attempter شروع کننده به جرم
BIM نشانه مشخص کننده شروع رشته دادهای که روی دیسک درایو یا نوار ضبط شده است
preemptive attack تک ممانعتی تک پیشگیری کننده از شروع تک دشمن تک ممانعتی
Other Matches
set up مدت زمان بین سیگنال شروع یک برنامه و شروع آن
start off شروع کردن شروع شدن
launching area منطقه شروع پرواز منطقه شروع عملیات اب خاکی
initiation شروع کار شروع
corrector جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
altitude/height hold متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
propounder ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
inhibitor کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
marshaller هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
quick disconnect coupling کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
sensor گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
primer وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primers وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
homogeneous computer network یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
interceptors هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
makgi boowi نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
distractive گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
changer دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
steam fitter نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
interceptor هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
detonator منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
detonators منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
del credere وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
vasomotor اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
search jammer تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
expostulator سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
sprining charge خرج چال کننده یا گود کننده
padding پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
prepossessing مجذوب کننده جلب توجه کننده
claqueur تشویق کننده [یا هو کننده] استخدام شده
suppressive خنثی کننده اتش سرکوب کننده
right of begin حق شروع
Redo it. Do it over again. از سر شروع کن
beginnings شروع
openings شروع
beginning شروع
incipience or ency شروع
inchoation شروع
opening شروع
inception شروع
kick-off <idiom> شروع
kick off شروع
onset شروع
get-go <idiom> شروع
open fire شروع
attempts شروع به جرم
attempting شروع به جرم
attempted شروع به جرم
attempt شروع به جرم
zero محل شروع
zeroes محل شروع
splash line خط شروع غواصی
start bit بیت شروع
set out شروع بکارکردن
beginning of message شروع پیام
embarks شروع کردن
embarking شروع کردن
embarked شروع کردن
embark شروع کردن
restart شروع دوباره
restart شروع مجدد
firing line خط شروع تیراندازی
rise and shine شروع بیداری
embark upon شروع کردن
scratch line خط شروع مسابقه
set in شروع کردن
zeros محل شروع
start in <idiom> شروع کار
to strike into شروع کردن
shove off <idiom> شروع ،ترک
trig خط شروع مسابقه
set about <idiom> شروع کردن
cold start شروع سرد
kick off <idiom> شروع کردن
warm start شروع گرم
here goes nothing <idiom> آماده شروع
get the ball rolling <idiom> شروع چیزی
get one's feet wet <idiom> شروع کردن
get off on the wrong foot <idiom> بد شروع کردن
terminus a que نقطه شروع
take on <idiom> شروع به همکاری
tee off شروع کردن
start element عنصر شروع
start key کلید شروع
start of heading شروع عنوان
start of taxt شروع متن
start signal علامت شروع
starting block سکوی شروع
starting gate دروازه شروع
starting platform سکوی شروع
streek شروع کردن
beginning of negotiations شروع مذاکره
touch off <idiom> شروع کاری
take up <idiom> شروع کردن
take up <idiom> شروع یک سرگرمی
come to <idiom> شروع کاری
origin نقطه شروع
dozier شروع به فسادکرده
launch an attack شروع حمله
initials نقط ه شروع
initialling نقط ه شروع
initialing نقط ه شروع
initialed نقط ه شروع
initial نقط ه شروع
hash mark خط شروع مسابقه
resumption تجدید شروع
germinating شروع به رشدکردن
germinates شروع به رشدکردن
attempted theft شروع به سرقت
germinated شروع به رشدکردن
kick off شروع حمله
value نقط ه شروع
headstart امتیاز در شروع
origins نقطه شروع
incipit شروع و اغاز
began شروع کرده
proceed with deliberations شروع مذاکرات
jump off شروع بحمله
alpha اغاز شروع
alphas اغاز شروع
dozy شروع به فسادکرده
valuing نقط ه شروع
doziest شروع به فسادکرده
values نقط ه شروع
outbreaks شروع حادثه
outbreak شروع حادثه
put in hand شروع کردن
germinate شروع به رشدکردن
line of departure خط شروع حمله
burgeons شروع برشدکردن
commenced شروع کردن
burgeoning شروع برشدکردن
commences شروع کردن
commencing شروع کردن
burgeoned شروع برشدکردن
beginning of message شروع پیغام
burgeon شروع برشدکردن
initial point نقطه شروع
commence شروع کردن
initialled نقط ه شروع
sortie شروع حرکت
lis mota شروع دعوی
sorties شروع حرکت
jump off شروع حمله
post position محل اسب در شروع
get in on the ground floor <idiom> ازابتدا شروع کردن
get off the ground <idiom> شروع خوب داشتن
zero hour ساعت شروع عملیات
pitch in شروع به خوردن غذاکردن
begun شروع کرده یا شده
redoes شروع مجدد از ابتدا
redoing شروع مجدد از ابتدا
To start from scratch . از هیچ شروع کردن
to start from the beginning [to start afresh] از آغاز شروع کردن
pipe up شروع به نی زدن کردن
postponemnet of inception تعویق شروع کار
post time زمان شروع اسبدوانی
come to blows <idiom> شروع به جنگیدن کردن
dig in <idiom> شروع به خوردن کردن
get down to <idiom> رسیدن به نقطه شروع
self-starters خودبخود شروع شونده
get set <idiom> آماده شروع شدن
start the ball rolling <idiom> شروع انجام کار
start up <idiom> بازی را شروع کردن
attempting to inflict injury شروع به ایراد جرح
kick off شروع مسابقه فوتبال
source نقط ه اصلی یا شروع
attempted murder شروع به قتل عمد
initial point نقطه شروع عملیات
attempting to steal شروع کردن به سرقت
open fire شروع به تیراندازی کردن
start آغاز [ابتدا] [شروع]
staging area منطقه شروع عملیات
knuckle down <idiom> مشتاقانه شروع به کارکردن
to break into a run شروع کردن به دویدن
atemmpting the imposible شروع به جرم محال
line haul کشیدن نخ در شروع ماهیگیری
to start [for] شروع کردن رفتن [به]
launched شروع یا اجرای یک برنامه
launches شروع کردن حمله
som شروع پیام essage
launches شروع یا اجرای یک برنامه
launching شروع یا اجرای یک برنامه
launch an attack اجرای حمله شروع تک
gather headway شروع به جلو رفتن
gather sternway شروع به عقب رفتن
point محل شروع چیزی
h hour ساعت شروع عملیات
forcing شروع به عمل یا کار
launching شروع کردن حمله
launched شروع کردن حمله
launch شروع یا اجرای یک برنامه
launching area منطقه شروع حمله
flying start شروع مسابقه اتومبیلرانی
blast off شروع بپرواز کردن
blast-off شروع بپرواز کردن
commencement of employment زمان شروع اشتغال
burst advertising شروع تبلیغات شدید
set to با اشتیاق شروع کردن
set-to با اشتیاق شروع کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com