Dictiornary-Farsi | شروع یک سرگرمی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
take up <idiom>	شروع یک سرگرمی


Other Matches

set up	مدت زمان بین سیگنال شروع یک برنامه و شروع آن
earnestness	سرگرمی
entertainment	سرگرمی
amusements	سرگرمی
amusement	سرگرمی
diversion	سرگرمی
diversions	سرگرمی
recreation	سرگرمی
entertainments	سرگرمی
pastime	سرگرمی
pastimes	سرگرمی
sports	سرگرمی
sported	سرگرمی
sport	سرگرمی
divertimento	سرگرمی
avocation	سرگرمی
recreations	سرگرمی
divertissement	سرگرمی
hobbies	مشغولیات سرگرمی
game	سرگرمی شکار
faddle	سرگرمی موقتی
hobby	مشغولیات سرگرمی
recreation therapy	سرگرمی درمانی
focal point	علاقه - سرگرمی
toy	سرگرمی بازیچه
toys	سرگرمی بازیچه
intentness	سرگرمی توجه
fun	خوشمزگی سرگرمی
earnestly	باشوق و سرگرمی
start off	شروع کردن شروع شدن
hobbyhorse	کار تفریحی سرگرمی
just for the hell of it <idiom>	هویجوری [بیخودی برای سرگرمی]
game	سرگرمی دوربازی بازی کردن
fun house	محل سرگرمی وتفریحات مختلف
plays	نواختن ساز و غیره سرگرمی مخصوص
playing	نواختن ساز و غیره سرگرمی مخصوص
played	نواختن ساز و غیره سرگرمی مخصوص
play	نواختن ساز و غیره سرگرمی مخصوص
crafts	کشتی وسیله سرگرمی هنر دستی قایق
craft	کشتی وسیله سرگرمی هنر دستی قایق
launching area	منطقه شروع پرواز منطقه شروع عملیات اب خاکی
initiation	شروع کار شروع
recreations	تفریح سرگرمی وسایل تفریح
recreation	تفریح سرگرمی وسایل تفریح
Redo it. Do it over again.	از سر شروع کن
get-go <idiom>	شروع
right of begin	حق شروع
opening	شروع
beginning	شروع
beginnings	شروع
inception	شروع
kick-off <idiom>	شروع
onset	شروع
openings	شروع
incipience or ency	شروع
inchoation	شروع
kick off	شروع
open fire	شروع
valuing	نقط ه شروع
to strike into	شروع کردن
get the ball rolling <idiom>	شروع چیزی
values	نقط ه شروع
value	نقط ه شروع
initials	نقط ه شروع
get one's feet wet <idiom>	شروع کردن
initialing	نقط ه شروع
hash mark	خط شروع مسابقه
headstart	امتیاز در شروع
commencing	شروع کردن
commences	شروع کردن
commenced	شروع کردن
incipit	شروع و اغاز
dozy	شروع به فسادکرده
initial point	نقطه شروع
initialling	نقط ه شروع
commence	شروع کردن
jump off	شروع بحمله
jump off	شروع حمله
alphas	اغاز شروع
start in <idiom>	شروع کار
shove off <idiom>	شروع ،ترک
set about <idiom>	شروع کردن
alpha	اغاز شروع
origins	نقطه شروع
origin	نقطه شروع
embark	شروع کردن
embarked	شروع کردن
embarking	شروع کردن
embarks	شروع کردن
kick off <idiom>	شروع کردن
initialled	نقط ه شروع
resumption	تجدید شروع
attempts	شروع به جرم
launch an attack	شروع حمله
outbreak	شروع حادثه
outbreaks	شروع حادثه
sorties	شروع حرکت
kick off	شروع حمله
sortie	شروع حرکت
touch off <idiom>	شروع کاری
take up <idiom>	شروع کردن
warm start	شروع گرم
attempt	شروع به جرم
trig	خط شروع مسابقه
attempted	شروع به جرم
here goes nothing <idiom>	آماده شروع
attempting	شروع به جرم
began	شروع کرده
beginning of message	شروع پیغام
germinating	شروع به رشدکردن
germinates	شروع به رشدکردن
splash line	خط شروع غواصی
germinated	شروع به رشدکردن
start bit	بیت شروع
start element	عنصر شروع
start key	کلید شروع
germinate	شروع به رشدکردن
come to <idiom>	شروع کاری
attempted theft	شروع به سرقت
start of heading	شروع عنوان
beginning of negotiations	شروع مذاکره
restart	شروع دوباره
restart	شروع مجدد
line of departure	خط شروع حمله
beginning of message	شروع پیام
rise and shine	شروع بیداری
commencer	شروع کننده
cold start	شروع سرد
scratch line	خط شروع مسابقه
set in	شروع کردن
set out	شروع بکارکردن
embark upon	شروع کردن
burgeons	شروع برشدکردن
burgeoning	شروع برشدکردن
start of taxt	شروع متن
streek	شروع کردن
lis mota	شروع دعوی
firing line	خط شروع تیراندازی
doziest	شروع به فسادکرده
dozier	شروع به فسادکرده
tee off	شروع کردن
proceed with deliberations	شروع مذاکرات
terminus a que	نقطه شروع
put in hand	شروع کردن
burgeon	شروع برشدکردن
starter	شروع کننده
zeros	محل شروع
zeroes	محل شروع
zero	محل شروع
start signal	علامت شروع
starting block	سکوی شروع
starting gate	دروازه شروع
take on <idiom>	شروع به همکاری
starting platform	سکوی شروع
initialed	نقط ه شروع
burgeoned	شروع برشدکردن
initial	نقط ه شروع
get off on the wrong foot <idiom>	بد شروع کردن
starters	شروع کننده
get down to <idiom>	رسیدن به نقطه شروع
point	محل شروع چیزی
dig in <idiom>	شروع به خوردن کردن
launching area	منطقه شروع حمله
To start from scratch .	از هیچ شروع کردن
warm up	شروع کردن به کار
line haul	کشیدن نخ در شروع ماهیگیری
open fire	شروع به تیراندازی کردن
come to blows <idiom>	شروع به جنگیدن کردن
self-starter	خودبخود شروع شونده
redid	شروع مجدد از ابتدا
redo	شروع مجدد از ابتدا
redoes	شروع مجدد از ابتدا
atemmpting the imposible	شروع به جرم محال
bomb out	شروع شیرجه از هواپیما
begun	شروع کرده یا شده
proem	مقدمه سخنرانی شروع
flying start	شروع مسابقه اتومبیلرانی
gather headway	شروع به جلو رفتن
gather sternway	شروع به عقب رفتن
preflight	قبل از شروع پرواز
attempted murder	شروع به قتل عمد
attempter	شروع کننده به جرم
dday	روز شروع بکاری
d day	روز شروع عملیات
burst advertising	شروع تبلیغات شدید
som	شروع پیام essage
staging area	منطقه شروع عملیات
attempting to steal	شروع کردن به سرقت
attempting to inflict injury	شروع به ایراد جرح
postponemnet of inception	تعویق شروع کار
post time	زمان شروع اسبدوانی
trailhead	نقطه شروع مسیر
kick off	شروع مسابقه فوتبال
pipe up	شروع به نی زدن کردن
h hour	ساعت شروع عملیات
tune up	شروع باواز کردن
launch an attack	اجرای حمله شروع تک
redone	شروع مجدد از ابتدا
redoing	شروع مجدد از ابتدا
track production	شروع تعقیب هدف