Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
limited liability company
شرکت با مسئولیت محدود
Search result with all words
limited company
شرکت با مسئولیت محدود شرکت سهامی
Other Matches
unlimited company
شرکت با مسئولیت نامحدود
corporations
شرکت بامسئولیت محدود
limited liability company
شرکت با مسئوولیت محدود
corporation
شرکت بامسئولیت محدود
errors and omissions expected
باستثنای اشتباهات وچیزهایکه از قلم افتاده این عبارت روی صورت حسابهانوشته میشود و یعنی مسئولیت اشتباهات بعهده شرکت نمیباشد
collective guarantee
مسئولیت دسته جمعی مسئولیت تضامنی
close corporation
شرکتی با صاحبان سهام محدود که معمولا" همین صاحبان سهام نیز مدیریت وسایر امور شرکت را بر عهده دارند
c & f
قیمت کالا وهزینه حمل ان بدون بیمه دریایی و تولید کننده پس ازتسلیم کالا به شرکت کشتیرانی و پرداخت هزینه حمل از خودسلب مسئولیت میکند و حق بیمه تا مقصد به عهده خریدار است
illmitable
محدود نکردنی محدود نشدنی
custody
مسئولیت کنترل و انتقال ودسترسی به جنگ افزارها مسئولیت حفافت و کنترل جنگ افزارها و اسناد انها
weapons tight
جنگ افزار اتش محدود فرمان اتش محدود در پدافندهوایی
letterheads
مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
letterhead
مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
compaq computer corporation
شرکت کامپیوتری کامپک شرکت سازنده انواع گوناگون ریزکامپیوتر سازگار باریزکامپیوتر
constituent company
شرکت وابسته به شرکت یاشرکتهای دیگر
international finance corporation
شرکت مالی بین المللی شرکت تاسیس شده به وسیله بانک جهانی که هدفش تشویق و ترویج موسسات تولیدی بخش خصوصی درکشورهای توسعه نیافته است
parent company
شرکت مادر شرکت مرکزی
privates
رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
private
رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
outsource
به کار گرفتن شرکت دیگر برای مدیریت و تامین شبکه برای شرکت شی
dragger
شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
components
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
component
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
paperless
شرکت الکترونیکی یا شرکتی که از کامپیوتر و سایر قط عات الکترونیکی برای کارهای شرکت استفاده میکند و از کاغذ استفاده نمیکند
amenableness
مسئولیت
liabilities
مسئولیت
responsibilities
مسئولیت
responsibly
با مسئولیت
unresponsive
بی مسئولیت
liability
مسئولیت
onus
مسئولیت
menage
مسئولیت
burthen
مسئولیت
trusts
مسئولیت
trusted
مسئولیت
trust
مسئولیت
responsibility
مسئولیت
irresponsible
بی مسئولیت
liability to disease
مسئولیت
house
1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
housed
1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
houses
1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
imputability
مسئولیت اخلاقی
amenability
احساس مسئولیت
product liability
مسئولیت محصول
on one's shoulders
<idiom>
مسئولیت شخصی
post
مقام مسئولیت
post-
مقام مسئولیت
onmy own responsibility
به مسئولیت خودم
primary interest
مسئولیت اصلی
posted
مقام مسئولیت
liability
الزام مسئولیت
sector of responsibility
منطقه مسئولیت
area of responsibility
منطقه مسئولیت
irresponsibly
بدون حس مسئولیت
offices
مسئولیت احرازمقام
irresponsible
عاری از حس مسئولیت
office
مسئولیت احرازمقام
load
فشار مسئولیت
law of tort
مسئولیت مدنی
implied trust
مسئولیت فرضی
loads
فشار مسئولیت
cark
بار مسئولیت
charges
بار مسئولیت
posts
مقام مسئولیت
responsible
مسئولیت دار
constructive trust
مسئولیت قهری
charge
بار مسئولیت
in common
<idiom>
مسئولیت داشتن
liabilities
الزام مسئولیت
law of tort
قانون مسئولیت مدنی
without engagement
بدون تقبل مسئولیت
The responsibility lies with you.
مسئولیت با شما است.
perils
بیم زیان مسئولیت
peril
بیم زیان مسئولیت
liability for damages
مسئولیت در برابر خسارت
privity of contract
مسئولیت طرفین قرارداد
To assume responsibility .
قبول مسئولیت کردن
law of torts
قانون مسئولیت مدنی
over worked man
مهره شطرنج پر مسئولیت
sponsoring
مسئولیت راقبول کردن
irresponsibly
بدون داشتن مسئولیت
sponsors
مسئولیت راقبول کردن
sponsor
مسئولیت راقبول کردن
body corporate
شرکت شرکت سهامی
business group
شرکت سهامی
[شرکت]
amoral
بدون احساس مسئولیت اخلاقی
loose
از قید مسئولیت ازاد ساختن
up to someone to do something
<idiom>
مسئولیت مراقبت از چیزی را داشتن
What do I care?
چطور این مسئولیت من است؟
disclaimers
رفع کننده ادعا یا مسئولیت
caveat subscriptor
مسئولیت به عهده عضو میباشد
tied down
<idiom>
مسئولیت شغلی یا خانوادگی داشتن
loosest
از قید مسئولیت ازاد ساختن
looser
از قید مسئولیت ازاد ساختن
Responsibility weighed him down
بار مسئولیت کمرش را خم کرد
solidarity
بهم پیوستگی مسئولیت مشترک
pass the buck
<idiom>
مسئولیت خودرا به دیگری دادن
disclaimer
رفع کننده ادعا یا مسئولیت
sinecures
هر شغلی که متضمن مسئولیت مهمی نباشد
sinecure
هر شغلی که متضمن مسئولیت مهمی نباشد
to take the fall
[American English]
مسئولیت چیزی
[کاری یا خطایی]
را پذیرفتن
broad shoulders
نیروی باربری یا طاقت تحمل مسئولیت
to take the fall for somebody
مسئولیت خطایی را بجای کسی پذیرفتن
see to it
<idiom>
مسئولیت انجام کاری را برعهده گرفتن
(in) charge of something
<idiom>
مسئولیت کار یاکسانی را به عهده داشتن
ignorance of law is no excuse
جهل به قانون رافع مسئولیت نیست
army component
نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
I wI'll do it on my own responsibility .
به مسئولیت خودم این کاررا خواهم کرد
to pass the buck
<idiom>
مسئولیت ناخوشایند
[تقصیر یا زحمت]
را به دیگری دادن
buck passer
شخصی که مسئولیت خود را بدیگران محول میکند
to pass the buck to somebody
مسئولیت ناخوشایند
[تقصیر یا زحمت]
را به کسی دادن
to shuffle off responsibility
مسئولیت را ازخودسلب کردن بدوش ودیگری گذاردن
accountability
ذیحسابی مسئولیت نگهداری سوابق پولی و مالی
to shift off responsibility
مسئولیت را ازخودسلب کردن وبدوش دیگری گذاردن
frankpledge
مسئولیت دسته جمعی افراد مالیات پرداز یک ناحیه
pick up
واگذار کردن مسئولیت مهاریک بازیگر ازاد به کسی
To wash ones hands of somebody (something).
دست از کسی (چیزی )شستن (قطع مسئولیت ورابطه )
One insust not step aside and diclaim responsibility .
نبا ید کنا ررفت واز خود سلب مسئولیت کرد
profit centre
قسمتی از سازمان که مسئولیت محاسبه هزینه هاو درامدها را به عهده دارد
limit
محدود
terminates
محدود
lock step
محدود
indeterminable
نا محدود
limitary
محدود
limited access
محدود
finte
محدود
incomprehensive
محدود
incomprehensible
نا محدود
indefinite
نا محدود
limiting
محدود
terminate
محدود
terminated
محدود
ambient
محدود
limited
محدود
moderate
محدود
moderated
محدود
finite
محدود
moderates
محدود
moderating
محدود
component command
قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
straitlaced
محدود درفشار
abounding
محدود کردن
stints
محدود کردن
stint
محدود کردن
qualified
مقید محدود
parochial
ناحیهای محدود
bound
مرز محدود
containment
محدود نگاهداشتن
inter play
حرکت محدود
copyrighted
محدود به حق کپی
controlled war
جنگ محدود
confined equifer
سفره محدود
circumscribed amnesia
یادزدودگی محدود
catathymic amnesia
یادزدودگی محدود
peg down
محدود کردن
qualificatory
محدود سازنده
qualified property
مالکیت محدود
restrainable
محدود ساختنی
set out
محدود کردن
sex limited
محدود به جنس
straiten
محدود کردن
narrow market
بازار محدود
de escalation
محدود سازی
delimitate
محدود کردن
limitative
محدود کننده
finitely
بطور محدود
finite integral
انتگرال محدود
limited denied war
جنگ محدود
limited divorce
طلاق محدود
limited integrator
انتگرال محدود
limited objective
هدف محدود
limited power
اختیارات محدود
limiter
محدود کننده
limiting size
اندازه محدود
limiting speed
سرعت محدود
delimitation
محدود ساختن
restrictive
محدود کننده
restrictive
محدود سازنده
limited edition
چاپ محدود
limited edition
کالای محدود
limited edition
فرآوردهی محدود
limited editions
چاپ محدود
limited editions
کالای محدود
limited editions
فرآوردهی محدود
qualify
محدود کردن
qualifies
محدود کردن
abounds
محدود کردن
abounded
محدود کردن
abound
محدود کردن
contracted
مختصر محدود
restricted
محدود الاستعمال
trammel
محدود ساختن
confined
محدود شده
straightlaced
محدود درفشار
unbound
غیر محدود
restricts
محدود کردن
restricting
محدود کردن
finite population
جامعه محدود
restrict
محدود کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com