Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (10 milliseconds)
English	Persian
champerty	شرکت در دعوا
Other Matches
letterheads	مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
letterhead	مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
compaq computer corporation	شرکت کامپیوتری کامپک شرکت سازنده انواع گوناگون ریزکامپیوتر سازگار باریزکامپیوتر
constituent company	شرکت وابسته به شرکت یاشرکتهای دیگر
limited company	شرکت با مسئولیت محدود شرکت سهامی
international finance corporation	شرکت مالی بین المللی شرکت تاسیس شده به وسیله بانک جهانی که هدفش تشویق و ترویج موسسات تولیدی بخش خصوصی درکشورهای توسعه نیافته است
parent company	شرکت مادر شرکت مرکزی
private	رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
privates	رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
outsource	به کار گرفتن شرکت دیگر برای مدیریت و تامین شبکه برای شرکت شی
dragger	شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
strife	دعوا
night brawler	شب دعوا کن
dustup	دعوا
quarreling	دعوا ستیزه
quiteclaim	ترک دعوا
actions	اقامهء دعوا
action	اقامهء دعوا
imparlance	تعویق دعوا
quarrels	دعوا ستیزه
squeal	دعوا نزاع
squealed	دعوا نزاع
squeals	دعوا نزاع
contest	رقابت دعوا
contested	رقابت دعوا
contesting	رقابت دعوا
contests	رقابت دعوا
quarrel	دعوا ستیزه
quarreled	دعوا ستیزه
quarrelled	دعوا ستیزه
quarrelling	دعوا ستیزه
disclamation	ترک دعوا
dust-up	جنگ و دعوا
he has nostomach for the fight	سر دعوا ندارد
wrangler	دعوا کننده
discord	دعوا نزاع
cat-and-dog <adj.>	پر جنگ و دعوا
dust-ups	جنگ و دعوا
To be itching fo r a fight . To be on the war path.	سر دعوا داشتن
callet	دعوا و غوغا
bust-up	دعوا-مشاجره
to quarrel with somebody <idiom>	با کسی دعوا کردن
rivaling	طرف مقابل دعوا
rivalled	طرف مقابل دعوا
to instigate an argument	تحریک به دعوا کردن
rivalling	طرف مقابل دعوا
nonjoinder	عدم ورود در دعوا
rivals	طرف مقابل دعوا
debatable ground	زمین یامرزمورد دعوا
rivaled	طرف مقابل دعوا
brabble	مشاجره کردن دعوا
to instigate an argument	دعوا راه انداختن
rival	طرف مقابل دعوا
kick up a row	دعوا راه انداختن
jars	دعوا و نزاع طنین انداختن
To settle upon a price during a dispute. <proverb>	میان دعوا نرخ طى کردن .
cut both ways <idiom>	به هردوطرف دعوا رسیدگی کردن
jarred	دعوا و نزاع طنین انداختن
jar	دعوا و نزاع طنین انداختن
disclaimed	ترک دعوا کردن نسبت به
disclaims	ترک دعوا کردن نسبت به
disclaim	ترک دعوا کردن نسبت به
disclaiming	ترک دعوا کردن نسبت به
components	اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
component	اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
paperless	شرکت الکترونیکی یا شرکتی که از کامپیوتر و سایر قط عات الکترونیکی برای کارهای شرکت استفاده میکند و از کاغذ استفاده نمیکند
to live like cat and dog	دائما با هم جنگ و دعوا داشتن [زن و شوهر]
have a bone to pick	بهانه برای دعوا یا شکایت پیداکردن
the nature of the case	ماهیت دعوا یا موضوع خوش خویی
They fight like cat and dog .	باهم مثل سگ وگربه دعوا می کنند
to stir [things] up	دعوا راه انداختن [اصطلاح روزمره]
housed	1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
houses	1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
house	1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
In a quarrel they do not distribute sweetmeat. <proverb>	توى دعوا یلوا پخش نمى کنند.
body corporate	شرکت شرکت سهامی
business group	شرکت سهامی [شرکت]
interplead	پیش از اقامه دعوا بر کسی باهم دعوای حقوقی را خاتمه دادن
army component	نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
component command	قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
oppugn	مبارزه کردن با دعوا کردن
business	شرکت
firmest	شرکت
businesses	شرکت
consociation	شرکت
association	شرکت
participation	شرکت
cahoot	شرکت
enterprises	شرکت
concern	شرکت
enterprise	شرکت
associations	شرکت
concerns	شرکت
partnership	شرکت
company	شرکت
firms	شرکت
firmer	شرکت
firm	شرکت
contributions	شرکت
contribution	شرکت
handing	شرکت
housed	شرکت
house	شرکت
incorporation	شرکت
houses	شرکت
EIS	ول شرکت
partnerships	شرکت
corporation	شرکت
corporations	شرکت
fellowsh	شرکت
hand	شرکت
companies	شرکت
aiding and abetting	شرکت در جرم
affiliated company	شرکت وابسته
acting company	شرکت عامل
joint stock	شرکت سهامی
joint stock company	شرکت سهامی
proprietary company	شرکت خصوصی
inveluntary partnership	شرکت قهری
invalidation of company	بطلان شرکت
participating	شرکت کننده
corporatism	شرکت گرایی
private company	شرکت خصوصی
societies	شرکت کمیته
participable	شرکت بردار
participable	شرکت کردنی
microsoft corporation	شرکت مایکروسافت
subsidiary	شرکت تابعه
subsidiaries	شرکت تابعه
ncr corporation	شرکت NCR
parent company	شرکت اصلی
parent company	شرکت مادر
parcenary	شرکت مشاع
memorandum of association	اساسنامه شرکت
memorandom of association	اساسنامه شرکت
pall bearer	شرکت میکند
to play at	شرکت کردن در
joint-stock company	شرکت سهامی
joint-stock companies	شرکت سهامی
proportional liability partnership	شرکت نسبی
private enterprise	شرکت خصوصی
private corporation	شرکت خصوصی
participative	شرکت کننده
society	شرکت کمیته
parcenary	شرکت در ارث
doctor to the company	پزشک شرکت
subsidiary company	شرکت فرعی
stock company	شرکت سهامی
sit out	شرکت نداشتن در
compulsory partnership	شرکت قهری
general partnership	شرکت تضامنی
to sit out	شرکت نداشتن در
company union	اتحادیه شرکت
company secretary	منشی شرکت
company seal	مهر شرکت
company network	شبکه شرکت
company law	قوانین شرکت
trading company	شرکت تجارتی
giant corporation	شرکت بزرگ
take a hand at	شرکت کردن در
employer's liability insurance company	شرکت بیمه
dissolution of partner ship	فسخ شرکت
winding up of a company	انحلال شرکت
dissolution of a company	انحلال شرکت
tandy corporation	شرکت Tandy
datapro	یک شرکت تحقیقاتی
economic unit	خانوار شرکت
corporativism	شرکت گرایی
corporately	بصورت شرکت
corporate appraisal	ارزیابی شرکت
cooperative society	شرکت تعاونی
mutual company	شرکت تعاونی
cooperative company	شرکت تعاونی
electric company	شرکت برق
cooperative	شرکت تعاونی
commercial firm	شرکت تجارتی
commercial company	شرکت تجاری
sit in on <idiom>	شرکت درجلسه
associativity	شرکت پذیری
associative	شرکت پذیر
insurance company	شرکت بیمه
associated company	شرکت وابسته
artieles of association	شرکت ناور
articles of assosiation	اساسنامه شرکت
article of association	اساسنامه شرکت
intel corporation	شرکت اینتل
play ball with someone <idiom>	شرکت منصفانه
branch of a company	شعبه شرکت
voluntary partnership	شرکت اختیاری
shipping company	شرکت کشتیرانی
holding company	شرکت مرکزی
winding up	انحلال شرکت
go into	شرکت کردن در
civil partnership	شرکت مدنی
holding company	شرکت مالک
house flag	پرچم شرکت
certificate of incorporation	شرکت نامه
airline	شرکت هواپیمایی
airlines	شرکت هواپیمایی
C.O	مخفف شرکت

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com