English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (35 milliseconds)
English Persian
to a oneself in شرکت کردن یاشریک شدن
Other Matches
houses 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
housed 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
house 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
letterhead مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
letterheads مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
compaq computer corporation شرکت کامپیوتری کامپک شرکت سازنده انواع گوناگون ریزکامپیوتر سازگار باریزکامپیوتر
limited company شرکت با مسئولیت محدود شرکت سهامی
constituent company شرکت وابسته به شرکت یاشرکتهای دیگر
international finance corporation شرکت مالی بین المللی شرکت تاسیس شده به وسیله بانک جهانی که هدفش تشویق و ترویج موسسات تولیدی بخش خصوصی درکشورهای توسعه نیافته است
parent company شرکت مادر شرکت مرکزی
private رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
privates رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
partaken شرکت کردن
partook شرکت کردن
participate شرکت کردن
stand in شرکت کردن
go into شرکت کردن در
contribute شرکت کردن
participates شرکت کردن
contributes شرکت کردن
stand-in شرکت کردن
take a hand at شرکت کردن در
contributed شرکت کردن
partaking شرکت کردن
partake شرکت کردن
to play at شرکت کردن در
participated شرکت کردن
partakes شرکت کردن
participation شرکت کردن
contributing شرکت کردن
stand-ins شرکت کردن
outsource به کار گرفتن شرکت دیگر برای مدیریت و تامین شبکه برای شرکت شی
dragger شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
intercommon باهم شرکت کردن
sit for an examination در امتحانی شرکت کردن
take part دخالت یا شرکت کردن
To sit for an examination. درامتحان شرکت کردن
to enter into p with another باکسی شرکت کردن
join شرکت کردن در پیوستن
joined شرکت کردن در پیوستن
joins شرکت کردن در پیوستن
contributed شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
contributing شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
contribute شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
contributes شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
partakes شرکت کردن شریک شدن در
conspired درنقشه خیانت شرکت کردن
conspires درنقشه خیانت شرکت کردن
conspire درنقشه خیانت شرکت کردن
conspiring درنقشه خیانت شرکت کردن
partaken شرکت کردن شریک شدن در
partake شرکت کردن شریک شدن در
participate شرکت کردن سهیم شدن
to ride a race در اسب دوانی شرکت کردن
to undergo training در یک دوره آموزشی شرکت کردن
to subscribe to a charity در دادن اعانهای شرکت کردن
participates شرکت کردن سهیم شدن
totake parts in something در چیزی شرکت یادخالت کردن
participated شرکت کردن سهیم شدن
partaking شرکت کردن شریک شدن در
to empower somebody to participate به کسی اجازه شرکت کردن دادن
see to (something) <idiom> شرکت کردن یا کاری را انجام دادن
to row a race در مسبابقه کرجی رانی شرکت کردن
components اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
component اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
paperless شرکت الکترونیکی یا شرکتی که از کامپیوتر و سایر قط عات الکترونیکی برای کارهای شرکت استفاده میکند و از کاغذ استفاده نمیکند
to bar somebody from a competition شرکت در مسابقه ای را برای کسی ممنوع کردن
to move one's operation offshore شرکت خود را به خارج [از کشور] منتقل کردن
enter into partnership with someone شرکت کردن شراکت کردن
take part مداخله کردن شرکت کردن
to call a meeting of the board of directors برای شرکت در جلسه هیئت مدیره احضار کردن
go in for <idiom> شرکت کردن در،تصمیم گیری برای انجام کاری
to go on a picnic بگردش دسته جمعی رفتن درسوردانگی شرکت کردن
to go a mumming در دسته نقاب پوشان و لال بازان شرکت کردن
body corporate شرکت شرکت سهامی
business group شرکت سهامی [شرکت]
army component نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
subscribing تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribes تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribed تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribe تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
play off درمسابقه حذفی شرکت کردن وابسته به مسابقات حذفی مسابقه حدفی
introduced بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introduces بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introducing بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introduce بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
component command قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
enterprises شرکت
businesses شرکت
business شرکت
partnerships شرکت
handing شرکت
EIS ول شرکت
associations شرکت
fellowsh شرکت
concern شرکت
association شرکت
enterprise شرکت
hand شرکت
partnership شرکت
corporation شرکت
corporations شرکت
contributions شرکت
firm شرکت
houses شرکت
consociation شرکت
contribution شرکت
incorporation شرکت
company شرکت
cahoot شرکت
concerns شرکت
firmer شرکت
house شرکت
participation شرکت
firms شرکت
housed شرکت
firmest شرکت
companies شرکت
commercial firm شرکت تجارتی
airlines شرکت هواپیمایی
airline شرکت هواپیمایی
civil partnership شرکت مدنی
winding up انحلال شرکت
principals شرکت اصلی
entrepreneurs موسس شرکت
entrepreneur موسس شرکت
commercial company شرکت تجاری
principal شرکت اصلی
champerty شرکت در دعوا
voluntary partnership شرکت اختیاری
general partnership شرکت تضامنی
affiliated company شرکت وابسته
giant corporation شرکت بزرگ
branch of a company شعبه شرکت
certificate of incorporation شرکت نامه
managers یس بخش در شرکت
liquidation تصفیه شرکت
manager یس بخش در شرکت
businesses شرکت تجاری
partnership شرکت تضامنی
cooperative society شرکت تعاونی
mutual company شرکت تعاونی
dissolution of a company انحلال شرکت
winding up of a company انحلال شرکت
dissolution of partner ship فسخ شرکت
doctor to the company پزشک شرکت
participating شرکت کننده
cooperative company شرکت تعاونی
cooperative شرکت تعاونی
to sit out شرکت نداشتن در
to take part [in] شرکت داشتن [در]
corporate appraisal ارزیابی شرکت
trading company شرکت تجارتی
partnerships شرکت تضامنی
play ball with someone <idiom> شرکت منصفانه
founder موسس شرکت
foundered موسس شرکت
foundering موسس شرکت
sit in on <idiom> شرکت درجلسه
unlimited liability company شرکت تضامنی
datapro یک شرکت تحقیقاتی
acting company شرکت عامل
founders موسس شرکت
corporativism شرکت گرایی
corporately بصورت شرکت
aiding and abetting شرکت در جرم
contributor شرکت کننده
contributors شرکت کننده
articles of assosiation اساسنامه شرکت
compulsory partnership شرکت قهری
employer's liability insurance company شرکت بیمه
artieles of association شرکت ناور
associated company شرکت وابسته
associative شرکت پذیر
associativity شرکت پذیری
company union اتحادیه شرکت
company secretary منشی شرکت
company seal مهر شرکت
company network شبکه شرکت
company law قوانین شرکت
article of association اساسنامه شرکت
article of a company اساسنامه شرکت
invalidation of company بطلان شرکت
economic unit خانوار شرکت
electric company شرکت برق
corporatism شرکت گرایی
C.O مخفف شرکت
business شرکت تجاری
proprietary company شرکت خصوصی
subsidiary company شرکت فرعی
memorandom of association اساسنامه شرکت
memorandum of association اساسنامه شرکت
a stand-alone company یک شرکت مستقل
equity حق صاحبان شرکت
equities حق صاحبان شرکت
microsoft corporation شرکت مایکروسافت
assists شرکت جستن
stock company شرکت سهامی
ncr corporation شرکت NCR
sit out شرکت نداشتن در
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com