Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 204 (13 milliseconds)
English	Persian
partook	شریک شدن سهم گرفتن
Search result with all words
pace	شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
paced	شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
paces	شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
Other Matches
yokefellow	شریک شریک زندگی
partners	شریک کردن شریک
partnering	شریک کردن شریک
partnered	شریک کردن شریک
partner	شریک کردن شریک
ostensible	شریک فاهری در CL کسی را گویند که اسمش در ضمن اسم شرکتی اعلام شود و یا عملا" در اداره ان دخالت کند که در این حالت مشئوولیت او در برابر کسانی که به ایت اعتبار او را شریک پنداشته اند درست مانند شرکاواقعی است هر چند که درواقع سهمی نداشته باشد
he was a partner with me	با من شریک یا انباز بود شریک من بود
consorting	شریک
consorted	شریک
consort	شریک
pal	شریک
backers	شریک
sharer	شریک
companies	شریک
partner	شریک
participant	شریک
backer	شریک
company	شریک
pals	شریک
associate	شریک
accessory	شریک
participator	شریک
associating	شریک
associates	شریک
pardner	شریک
participants	شریک
associated	شریک
partaker	شریک
privy	شریک
counterparts	شریک
counterpart	شریک
accessorial	شریک
compatriot	شریک
partnering	شریک
copratner	شریک
coparcener	شریک
copartner	شریک
coagent	شریک
conpanion	شریک
consorts	شریک
compatriots	شریک
partnered	شریک
joint	شریک
complier	شریک
partners	شریک
associates	شریک کردن
parcener	شریک مشاع
p in the second degree	شریک جرم
nominal partner	شریک اسمی
associating	شریک کردن
aider and abettor	شریک در جرم
general partner	شریک ضامن
fllowheir	شریک ارث
abetter	شریک جرم
fellow or foint heir	شریک الارث
fellow heir	شریک ارث
joint owner	شریک ملک
joint hands	شریک شدن
coheir	شریک ارث
associated	شریک کردن
joint heir	شریک ارث
participants	شریک در جرم
he partook of fare	در خوراک ما شریک شد
duumvir	شریک مقام
cosignatory	شریک در امضا
participant	شریک در جرم
chip in <idiom>	شریک شدن
partnering	شریک شدن
participates	شریک شدن
participated	شریک شدن
participate	شریک شدن
conspirators	شریک فتنه
partner	شریک شدن
half	شریک ناقص
party	طرف شریک
partners	شریک شدن
ostensible	شریک اسمی
coheir	شریک در ارث
conspirator	شریک فتنه
associate	شریک کردن
devil's advocate	شریک شیطان
particeps criminis	شریک جرم
partnered	شریک شدن
corespondent	شریک جرم
devil's advocates	شریک شیطان
silent partner	شریک سرمایه رسان
jack on both sides	شریک دزدورفیق قافله
sleeping partner	شریک سرمایه رسان
sleeping partners	شریک سرمایه رسان
part owners	افراد شریک المال
accomplice	شریک یا معاون جرم
enter into partnership with someone	با کسی شریک شدن
coauthor	شریک در تالیف ونگارش
associating	شریک کردن همدست
associates	شریک کردن همدست
accomplices	شریک یامعاون جرم
associated	شریک کردن همدست
to be an accessory to murder	شریک در قتل بودن
cobelligerent	شریک درتجاوز یا خصومت
associate	شریک کردن همدست
pool	شریک شدن باهم اتحادکردن
partaking	شرکت کردن شریک شدن در
directs	مستقیم یابدون شریک سوم
A partner of the robber and a companion of the ca. <proverb>	شریک دزد و رفیق قافله .
directed	مستقیم یابدون شریک سوم
direct	مستقیم یابدون شریک سوم
non-resident partner	شریک غیر مقیم [اقتصاد]
partaking	شریک شدن بهره داشتن
partakes	شرکت کردن شریک شدن در
partakes	شریک شدن بهره داشتن
partaken	شریک شدن بهره داشتن
partake	شرکت کردن شریک شدن در
partake	شریک شدن بهره داشتن
life long	شریک عمر مادام العمری
partaken	شرکت کردن شریک شدن در
pooled	شریک شدن باهم اتحادکردن
to be complicit in [with] something	[در جرمی] شریک بودن [قانون ]
to p with others in something	درچیزی بادیگران شریک شدن
to become an accessory to a crime	در جرمی شریک شدن [قانون ]
Why did you give away your business patern ?	چرا شریک خودت را لو دادی ؟
preemptor	شریک دارای حق تقدم در خرید
duumvir	شریک رتبه حکومت دو نفری
to have an interest [in]	سهم داشتن [شریک بودن] [در]
pools	شریک شدن باهم اتحادکردن
double up	در اطاق یاتختخواب یک نفره شریک شدن
lifting	بلند کردن شریک رقص اززمین
to throw one's lot	با بخت یا سهم دیگران شریک شدن
lifts	بلند کردن شریک رقص اززمین
double up <idiom>	اتاق خود را باکسی شریک بودن
lifted	بلند کردن شریک رقص اززمین
sole tenant	مستاجر انحصاری مستاجری که شریک ندارد
lift	بلند کردن شریک رقص اززمین
to take medical advice	دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
corporative state	حکومتی که صاحبان کلیه مشاغل در ان شریک باشند
cohabitant	شریک زندگی یا عمل جنسی بغل خواب
pacer	شریک نوبتی بازیگروقتی که شرکت کننده کم باشد
A man who pays promplty shares in others . <proverb>	آدم خوش یساب شریک مال مردم است .
king's evidence	گواهی واعتراف شریک گناه برضدهمدستان خودرادرامریکا.....گویند
gripping	طرز گرفتن وسیله گرفتن
clam	بچنگال گرفتن محکم گرفتن
clams	بچنگال گرفتن محکم گرفتن
calebrate	جشن گرفتن عید گرفتن
take in <idiom>	زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
grips	طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripped	طرز گرفتن وسیله گرفتن
grip	طرز گرفتن وسیله گرفتن
slag	کفه گرفتن تفاله گرفتن
to seal up	درز گرفتن کاغذ گرفتن
forwarding merchant	حق الزحمهای دریافت می دارد بدون انکه دروسیله حمل یا پرداخت کرایه شریک باشد
coparcener	شریک مشاع دارای حق مشاع
associates	شریک شدن همراه شدن
associated	شریک شدن همراه شدن
associate	شریک شدن همراه شدن
associating	شریک شدن همراه شدن
To tell some one his fortune .	برای کسی فال گرفتن ( فال کسی را گرفتن )
to take a wife	زن گرفتن
to lay a wager	گرفتن
to hunt out	گرفتن
recapture	پس گرفتن
corks	گرفتن
recaptured	پس گرفتن
to get at	گرفتن
seized	گرفتن
resumes	از سر گرفتن
recaptures	پس گرفتن
recapturing	پس گرفتن
resumption	از سر گرفتن
overtake	گرفتن
overtaken	گرفتن
to nestle oneself	جا گرفتن
situate	جا گرفتن
detracts	گرفتن
detracting	گرفتن
seize	گرفتن
seizes	گرفتن
to shut off	را گرفتن
detracted	گرفتن
detract	گرفتن
situating	جا گرفتن
deglutinate	گرفتن
to station oneself	جا گرفتن
resuming	از سر گرفتن
situates	جا گرفتن
cork	گرفتن
withdraws	پس گرفتن
adeem	پس گرفتن
withdrawals	پس گرفتن
grab	گرفتن
raclaim	پس گرفتن
grabbed	گرفتن
holds	گرفتن
reoccupy	از سر گرفتن
grabbing	گرفتن
hold	گرفتن
disesteem	کم گرفتن
withdrawal	پس گرفتن
get at	گرفتن
obturate	گرفتن
grabs	گرفتن
inclasp	در بر گرفتن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com