Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (9 milliseconds)
English	Persian
duumvir	شریک مقام
Other Matches
partnered	شریک کردن شریک
partnering	شریک کردن شریک
partner	شریک کردن شریک
partners	شریک کردن شریک
yokefellow	شریک شریک زندگی
ostensible	شریک فاهری در CL کسی را گویند که اسمش در ضمن اسم شرکتی اعلام شود و یا عملا" در اداره ان دخالت کند که در این حالت مشئوولیت او در برابر کسانی که به ایت اعتبار او را شریک پنداشته اند درست مانند شرکاواقعی است هر چند که درواقع سهمی نداشته باشد
plate milling stand	مقام دستگاه فرز غلطکی مقام دستگاه نورد صفحه
he was a partner with me	با من شریک یا انباز بود شریک من بود
embassage	مقام سفارت مقام ایلچی سفارت
joint	شریک
coparcener	شریک
partnering	شریک
copratner	شریک
copartner	شریک
partners	شریک
partnered	شریک
associating	شریک
consorting	شریک
consorted	شریک
consort	شریک
sharer	شریک
backer	شریک
associated	شریک
backers	شریک
partner	شریک
associates	شریک
associate	شریک
consorts	شریک
complier	شریک
compatriot	شریک
participants	شریک
compatriots	شریک
participator	شریک
partaker	شریک
pardner	شریک
accessorial	شریک
participant	شریک
privy	شریک
company	شریک
pal	شریک
pals	شریک
coagent	شریک
companies	شریک
counterpart	شریک
counterparts	شریک
conpanion	شریک
accessory	شریک
participants	شریک در جرم
nominal partner	شریک اسمی
participant	شریک در جرم
participates	شریک شدن
partners	شریک شدن
fellow or foint heir	شریک الارث
fellow heir	شریک ارث
partner	شریک شدن
p in the second degree	شریک جرم
participate	شریک شدن
fllowheir	شریک ارث
general partner	شریک ضامن
he partook of fare	در خوراک ما شریک شد
ostensible	شریک اسمی
particeps criminis	شریک جرم
partnered	شریک شدن
parcener	شریک مشاع
joint hands	شریک شدن
joint heir	شریک ارث
joint owner	شریک ملک
participated	شریک شدن
corespondent	شریک جرم
aider and abettor	شریک در جرم
partnering	شریک شدن
associates	شریک کردن
associate	شریک کردن
devil's advocates	شریک شیطان
associated	شریک کردن
chip in <idiom>	شریک شدن
party	طرف شریک
coheir	شریک در ارث
associating	شریک کردن
coheir	شریک ارث
abetter	شریک جرم
conspirator	شریک فتنه
cosignatory	شریک در امضا
half	شریک ناقص
conspirators	شریک فتنه
devil's advocate	شریک شیطان
accomplice	شریک یا معاون جرم
to be an accessory to murder	شریک در قتل بودن
cobelligerent	شریک درتجاوز یا خصومت
coauthor	شریک در تالیف ونگارش
accomplices	شریک یامعاون جرم
associating	شریک کردن همدست
part owners	افراد شریک المال
associates	شریک کردن همدست
enter into partnership with someone	با کسی شریک شدن
associate	شریک کردن همدست
associated	شریک کردن همدست
jack on both sides	شریک دزدورفیق قافله
silent partner	شریک سرمایه رسان
sleeping partners	شریک سرمایه رسان
sleeping partner	شریک سرمایه رسان
direct	مستقیم یابدون شریک سوم
life long	شریک عمر مادام العمری
non-resident partner	شریک غیر مقیم [اقتصاد]
directs	مستقیم یابدون شریک سوم
preemptor	شریک دارای حق تقدم در خرید
directed	مستقیم یابدون شریک سوم
to become an accessory to a crime	در جرمی شریک شدن [قانون ]
to be complicit in [with] something	[در جرمی] شریک بودن [قانون ]
partook	شریک شدن سهم گرفتن
Why did you give away your business patern ?	چرا شریک خودت را لو دادی ؟
partakes	شریک شدن بهره داشتن
A partner of the robber and a companion of the ca. <proverb>	شریک دزد و رفیق قافله .
partake	شریک شدن بهره داشتن
partake	شرکت کردن شریک شدن در
to p with others in something	درچیزی بادیگران شریک شدن
partaken	شریک شدن بهره داشتن
partaking	شرکت کردن شریک شدن در
partaking	شریک شدن بهره داشتن
pools	شریک شدن باهم اتحادکردن
to have an interest [in]	سهم داشتن [شریک بودن] [در]
partakes	شرکت کردن شریک شدن در
partaken	شرکت کردن شریک شدن در
duumvir	شریک رتبه حکومت دو نفری
pooled	شریک شدن باهم اتحادکردن
pool	شریک شدن باهم اتحادکردن
sole tenant	مستاجر انحصاری مستاجری که شریک ندارد
double up <idiom>	اتاق خود را باکسی شریک بودن
lift	بلند کردن شریک رقص اززمین
lifted	بلند کردن شریک رقص اززمین
lifting	بلند کردن شریک رقص اززمین
lifts	بلند کردن شریک رقص اززمین
double up	در اطاق یاتختخواب یک نفره شریک شدن
to throw one's lot	با بخت یا سهم دیگران شریک شدن
corporative state	حکومتی که صاحبان کلیه مشاغل در ان شریک باشند
pacer	شریک نوبتی بازیگروقتی که شرکت کننده کم باشد
cohabitant	شریک زندگی یا عمل جنسی بغل خواب
A man who pays promplty shares in others . <proverb>	آدم خوش یساب شریک مال مردم است .
king's evidence	گواهی واعتراف شریک گناه برضدهمدستان خودرادرامریکا.....گویند
offices	مقام
place	مقام
eminence	مقام
places	مقام
placing	مقام
eminency	مقام
opposite number	هم مقام
function	مقام
functioned	مقام
functions	مقام
stage	مقام
office	مقام
settings	مقام
connection	مقام
connexions	مقام
status	مقام
pew	مقام
pews	مقام
stature	مقام
authority	مقام
stages	مقام
setting	مقام
standing	مقام
rete	مقام
stand	مقام
foothole	مقام
positioned	مقام
position	مقام
equipotential	هم مقام
paripassu	هم مقام
pank	مقام
paced	شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
paces	شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
pace	شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
forwarding merchant	حق الزحمهای دریافت می دارد بدون انکه دروسیله حمل یا پرداخت کرایه شریک باشد
peerages	مقام سناتوری
senatorship	مقام سناتوری
oldman	مقام فرماندهی
men of position	صاحبان مقام
attorneyship	مقام وکالت
baronage	مقام بارونی
bishopric	مقام اسقفی
knight errantry	مقام سلحشوری
officiates	مقام رسمی
receivership	مقام امانت
vice-chancellors	قائم مقام
vice-chancellor	قائم مقام
peerage	مقام سناتوری
vicar	قائم مقام
kingship	مقام سلطنت
defensive	مقام تدافع
man of place	صاحب مقام
mastership	مقام استادی
locumtenens	قائم مقام
officiating	مقام رسمی
vice chancellor	قائم مقام
khediviate	مقام خدیو
officeholder	شاغل مقام
subsitute	قائم مقام
A musical tone .	مقام ( درموسیقی )
status symbols	علامت مقام

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com