Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
rainwash
شسته شده بوسیله باران
Other Matches
rainwash
شستشوی چیزی بوسیله باران
rainstorms
باد و باران باران شدید
rainsquall
باد و باران باران شدید
rainstorm
باد و باران باران شدید
waterworn
اب شسته
crushed gravel
شن شسته
laundering
شسته شدن
tub
شسته شدن
launders
شسته شدن
tubs
شسته شدن
ballast
مصالح شسته
laundered
شسته شدن
cut and dry
شسته وروفته
cut and dried
شسته وروفته
neat
شسته و رفته
neater
شسته و رفته
neatest
شسته و رفته
unwashed
شسته نشده
launder
شسته شدن
cut-and-dried
شسته وروفته
neat
شسته و رفته مرتب
neatest
شسته و رفته مرتب
neater
شسته و رفته مرتب
ecru
رنگ کتان شسته نشده
waterworn
شسته شده و صیقلی در اثراب
acid leach
کانی شسته شده با اسید
eluvial horizon
طبقه خاک شسته شده
It is a neat tidy job.
کار شسته ورفته ای است
dish wash
ابی که دران فرف شسته باشند
I want these clothes washed.
من میخواهم این لباس ها شسته شود.
dish water
ابی که دران فرف شسته باشند
to spin laundry in the washing machine
لباس های شسته شده را در ماشین لباسشویی تند چرخاندن
greasy wool
پشم چرب
[پشمی که هنوز شسته نشده و آماده ریسندگی نیست.]
airing cupboard
قفسه یا کمدی که لباسهای شسته شده را برای خشک شدن در آن قرار میدهند
lanolin
لانولین
[ماده چربی موجود در سطح الیاف پشم که در صورت شسته نشدن حالت انعطاف پذیری و درخشندگی به فرش های پشمی می بخشد.]
washed-out
از کارافتاده شسته شده و ساییده شده
washed out
از کارافتاده شسته شده و ساییده شده
rain water
آب باران
rainy
پر باران
rain proof
ضد باران
fine rain
باران
rainless
بی باران
hydrometeor
باران
drizzle
نم نم باران
drizzled
نم نم باران
drizzles
نم نم باران
drizzling
نم نم باران
pluvial
باران زا
rains
باران
raining
باران
rainwater
اب باران
pluvian
باران زا
rained
باران
rain
باران
pluvine
باران زا
rainstorms
طوفان باران
rainfall index
نمایه باران
rainfall recorder
باران نگار
udometer
باران سنج
bombardment
گلوله باران
dotterel
مرغ باران
rainfall gauge
باران سنج
bombardments
گلوله باران
raindrops
قطره باران
raindrop
قطره باران
golden rain
آتش باران
rainmaker
باران ساز
ombrometer
باران سنج
sand blast
شن باران کردن
bombarding
گلوله باران
fine rain
باران ریز
bombard
گلوله باران
bombards
گلوله باران
sprinkles
پوش باران
sprinkled
پوش باران
sprinkle
پوش باران
rainstorm
طوفان باران
rainproof
عایق باران
rainmaking
ایجاد باران
fall out
باران رادیواکتیو
rainfall area
پهنه باران
rain gauge
باران سنج
plovers
مرغ باران
showers
درشت باران
plenty of rain
باران کافی
pluvial dendation
باران ستردگی
pluviometer
باران سنج
pluviometry
باران سنجی
pluviosity
باران خیزی
rain shower
باران شدید
pride of the morning
مه یا باران بامداد
rain ga
باران سنج
pluvimeter
باران سنج
plover
مرغ باران
rain check
بلیط باران
orographic rain
باران کوهزاد
pash
باران شدید
much rain
باران بسیار
much rain
باران زیاد
mizzle
باران ریز
ombrology
مبحث باران
petrel
مرغ باران
killdeer
مرغ باران
blood rain
باران سرخ
to send down rain
باران فرستادن
plenty of rain
باران فراوان
hyetometer
باران سنج
hydrometer
باران سنج
sleeting
برف و باران
catchment
باران گیر
sleets
برف و باران
storm water overflow
سرریز اب باران
rain gage
باران سنج
rain cats and dogs
<idiom>
باران شدید
bombarded
گلوله باران
cyclonic rain
باران چرخهای
sleeted
برف و باران
sleet
برف و باران
rain laden
باران ساز
raintight
باران ناپذیر
shower
درشت باران
showered
درشت باران
acid rain
باران اسیدی
showering
درشت باران
drizzle
نرمه باران
drizzled
نرمه باران
drizzles
نرمه باران
drizzling
نرمه باران
stager
گرگ باران دیده
totalizer
باران سنج دخیرهای
too much rain
باران بیش از اندازه
typhoons
توفان همراه با باران
It was raining hard.
باران سختی می با رید
A wolf which has been drenched by rain .
<proverb>
گرگ باران دیده .
rainfall
ریزش باران بارنغگی
It was raining fast.
باران تندی می آمد
cannonade
گلوله باران کردن
intermittent rain
بارش متناوب باران
continuous rain
بارش باران دائمی
monsoon
باد و باران موسمی
monsoons
باد و باران موسمی
storm water retention tank
منبعهای نگهدارنده اب باران
standard rain gage
باران سنج معمولی
Not all clouds bring rain.
<proverb>
هر ابرى باران نیاورد.
weatherbeaten
باد و باران دیده
storm sewer
لوله فاضلاب اب باران
typhoon
توفان همراه با باران
rain or shine
چه باران باشد چه آفتاب
rain prints
اثرهای چکه باران
raindrop impressions
اثرهای چکه باران
raindrop imprints
اثرهای چکه باران
weather moulding
سنگی که اب باران راردمیکند
isohyetal map
نقشه خطوط هم باران
isoheyt
خط شاخص نقاط هم باران
rainsquall
باران توام باتوفان
pitter patter
چک چک باران و غیره ضربان
rainproof
مانع نفوذ باران
pitter-patter
چک چک باران و غیره ضربان
pluviograph
باران سنج خودکار
slug
گلوله باران کردن
shell off
گلوله باران کردن
missiles
موشک باران کردن
shoot
تیر باران کردن
shoots
تیر باران کردن
rain gauge station
ایستگاه باران سنجی
killdee
یکجور مرغ باران
slugs
گلوله باران کردن
impluvium
حوض باران گیر
rainstorms
باران بوام باتوفان
rainstorm
باران بوام باتوفان
missile
موشک باران کردن
nimbuses
وندی به معنای باران زا
nimbus
وندی به معنای باران زا
slugged
گلوله باران کردن
rain wash
فرسایش ناشی از ریزش باران
We were caught in the rain ( rainstorm) .
وسط باران گیر کردیم
adjustable leaping weir
سر ریز آب باران با تیغه متحرک
dripstone
سنگی که اب باران راردمیکند ابریز
drizzly day
روزی که باران سیرمی بارد
window panes
باران با صدا به پنجره می خورد
impluvium
[حوض باران گیر در روم باستان]
She said it would rain and sure enough it did .
گفت باران خواهد آمد و همینطور هم شد
parkas
نوعی کت برای محافظت از باد و باران
pratincole
سکجور مرغ باران که به پرستو می ماند
weatherworn
فرسوده در اثر باد و باران وهوا
To stone someone .
کسی راسنگ باران ( سنگسار) کردن
shellproof
محفوظ در برابر بمباران وگلوله باران
The rain gutter is blocked up with leaves.
برگ ها ناودان باران را مسدود کرده اند.
spraying
ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
sprayed
ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
weathertight
محفوظ در برابر باد و باران عایق هوا
spray
ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
sprays
ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
Supposing it rains , what shall you do ?
فرض کنیم باران بیاید آنوقت شما چه می کنید ؟
to have your share of something
[negative]
چیزی
[بدی]
را اجبارا تحمل کردن
[باران یا سرزنش]
scat
مالیات صدای پاره شدن چیزی رگبار باران
kerb inlet
روزنه یا منفذی که در زیرجدول جهت عبور اب باران تعبیه میشود
rain check
<idiom>
بلیط مجانی برای چیزی که به علت باران کنسل شده
bombardment
گلوله باران کردن تک به هدف به وسیله اتش هوایی یا توپخانه
bombardments
گلوله باران کردن تک به هدف به وسیله اتش هوایی یا توپخانه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com