Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (35 milliseconds)
English
Persian
sextuplicate
شش برابر کردن تبدیل به شش کردن
Other Matches
double
سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
doubled up
سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
doubled
سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
withstanding
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstand
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstood
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
density
سیستمی که حجم ذخیره سازی درایو دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهایی که روی سطح دیسک می توان گذاشت دو برابر میکند
densities
سیستمی که حجم ذخیره سازی درایو دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهایی که روی سطح دیسک می توان گذاشت دو برابر میکند
paralleling
برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallelling
برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallels
برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallelled
برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallel
برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
paralleled
برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
compressive strength
قابلیت یک جسم برای مقاومت در برابر نیروی فشاری یانیرویی که گرایش به فشردن موتاه کردن و متراکم کردن ان دارد
institutionalising
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
fractions
بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
fraction
بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
triplicate
سه برابر سه برابر کردن
totalitarianize
تبدیل بحکومت یکه تاز کردن بصورت حکومت مطلقه واستبدادی اداره کردن
fluidify
تبدیل به جسم سیال کردن مایع کردن
parallelling
موازی کردن برابر کردن
parallels
موازی کردن برابر کردن
parallel
موازی کردن برابر کردن
parallelled
موازی کردن برابر کردن
paralleled
موازی کردن برابر کردن
paralleling
موازی کردن برابر کردن
charring
تبدیل به زغال کردن نیمسوز کردن
char
تبدیل به زغال کردن نیمسوز کردن
chars
تبدیل به زغال کردن نیمسوز کردن
afforest
تبدیل به جنگل کردن جنگلکاری کردن
reduplicate
دو برابر کردن
sextuple
شش برابر کردن
doubled
دو برابر کردن
trebles
سه برابر کردن
level out
برابر کردن
eualize
برابر کردن
double
دو برابر کردن
trebling
سه برابر کردن
equalization
برابر کردن
doubled up
دو برابر کردن
par
برابر کردن
parallelize
برابر کردن
trebled
سه برابر کردن
treble
سه برابر کردن
triplex
سه برابر کردن
prallelize
برابر کردن
septuple
هفت برابر کردن
quintuplicate
پنج برابر کردن
to set off
انداختن برابر کردن
ammoniate
با امونیاک ترکیب کردن تحت تاثیر امونیاک قرار دادن تبدیل بامونیاک کردن
to safeguard
[against]
تامین کردن
[علیه]
[در برابر]
to safeguard
[against]
حفظ کردن
[علیه]
[در برابر]
to safeguard
[against]
نگهداری کردن
[علیه]
[در برابر]
cash in
<idiom>
تبدیل به پول کردن ،خرد کردن چیزی برای پول
transmuting
تبدیل کردن
commuting
تبدیل کردن
reducing
تبدیل کردن
converts
تبدیل کردن
commutes
تبدیل کردن
commute
تبدیل کردن
transmutes
تبدیل کردن
transmuted
تبدیل کردن
transmute
تبدیل کردن
transrorm
تبدیل کردن
commuted
تبدیل کردن
to transform
[into]
تبدیل کردن
[به]
converting
تبدیل کردن
turns
تبدیل کردن
transforming
تبدیل کردن
to convert something into something
تبدیل کردن به
to turn something into something
تبدیل کردن به
reduce
تبدیل کردن
transformed
تبدیل کردن
transform
تبدیل کردن
convert
تبدیل کردن
toggle
تبدیل کردن
turn
تبدیل کردن
toggles
تبدیل کردن
converted
تبدیل کردن
gear level
تبدیل کردن
scorify
تبدیل به کف کردن
reduces
تبدیل کردن
transact
تبدیل کردن
convert
تبدیل کردن
reset
تبدیل کردن
redeploy
[staff]
تبدیل کردن
transforms
تبدیل کردن
realising
تبدیل به پول کردن
verbalize
تبدیل به فعل کردن
peptonize
تبدیل به پپتن کردن
lapidify
تبدیل به سنگ کردن
acetify
تبدیل به سرکه کردن
verbalized
تبدیل به فعل کردن
aerify
تبدیل به هوا کردن
realises
تبدیل به پول کردن
realised
تبدیل به پول کردن
porcelainize
تبدیل بچینی کردن
agglutinate
تبدیل به چسب کردن
verbalizes
تبدیل به فعل کردن
realizes
تبدیل به پول کردن
surrenders
پس گرفتن و تبدیل کردن
sugar
تبدیل به شکر کردن
surrendered
پس گرفتن و تبدیل کردن
liquation
تبدیل باب کردن
surrender
پس گرفتن و تبدیل کردن
nitrates
به نیترات تبدیل کردن
nitrate
به نیترات تبدیل کردن
levers
تبدیل به اهرم کردن
interchange energy
تبدیل کردن انرژی
stencilize
تبدیل به استنسیل کردن
verbalising
تبدیل به فعل کردن
coke
تبدیل به زغال کردن
sugars
تبدیل به شکر کردن
verbalises
تبدیل به فعل کردن
verbalised
تبدیل به فعل کردن
cokes
تبدیل به زغال کردن
realizing
تبدیل به پول کردن
realize
تبدیل به پول کردن
lever
تبدیل به اهرم کردن
etherify
تبدیل به اتر کردن
marmarize
تبدیل بمرمر کردن
compartmentalized
تبدیل به اجزا کردن
forests
تبدیل به جنگل کردن
provincialize
تبدیل باستان کردن
nebulize
تبدیل به ذرات کردن
capitalising
تبدیل بسرمایه کردن
incineration
تبدیل بخاکستر کردن
capitalize
تبدیل بسرمایه کردن
compartmentalises
تبدیل به اجزا کردن
gasification
تبدیل کردن بگاز
gorgonize
تبدیل بسنگ کردن
saccharify
تبدیل به قند کردن
realized
تبدیل به پول کردن
capitalises
تبدیل بسرمایه کردن
pustulate
تبدیل به کورک کردن
compartmentalizing
تبدیل به اجزا کردن
vitriolize
تبدیل به زاج کردن
compartmentalised
تبدیل به اجزا کردن
forest
تبدیل به جنگل کردن
capitalised
تبدیل بسرمایه کردن
hypostatize
تبدیل بماده کردن
charr
تبدیل به زغال کردن
compartmentalising
تبدیل به اجزا کردن
prosify
تبدیل به نثر کردن
nitrogenize
تبدیل به ازت کردن
compartmentalize
تبدیل به اجزا کردن
phosphatize
تبدیل به فسفات کردن
compartmentalizes
تبدیل به اجزا کردن
ozonize
تبدیل به ازن کردن
capitalizes
تبدیل بسرمایه کردن
versify
تبدیل بنظم کردن
structuralize
تبدیل به ساختمان کردن
fluidize
تبدیل به مایع کردن
saponify
تبدیل بصابون کردن
scorify
تبدیل به تفاله کردن
ionize
تبدیل به یون کردن
reify
تبدیل بماده کردن
to change to the better
تبدیل به احسن کردن
salify
تبدیل به نمک کردن
capitalized
تبدیل بسرمایه کردن
capitalizing
تبدیل بسرمایه کردن
lignify
تبدیل به چوب کردن
verbalizing
تبدیل به فعل کردن
to keep pace with something
<idiom>
با چیزی برابر راه رفتن
[یاد گرفتن]
[تغییر کردن]
[اصطلاح]
nitrify
تبدیل به نمک شوره کردن
gasify
تبدیل به گاز کردن بخارکردن
decimalize
تبدیل کردن به سیستم دهدهی
actualization
تبدیل به ارزش حال کردن
transubstantiate
بجسم دیگری تبدیل کردن
liquefy
گداختن تبدیل به مایع کردن
to transubstantiate
به جسم دیگری تبدیل کردن
negotiates
به پول نقد تبدیل کردن
liquefying
گداختن تبدیل به مایع کردن
mineralize
تبدیل بسنگ معدن کردن
liquefies
گداختن تبدیل به مایع کردن
kaolinize
تبدیل به خاک چینی کردن
liquify
گداختن تبدیل به مایع کردن
negotiated
به پول نقد تبدیل کردن
hardens
تبدیل به جسم جامد کردن
negotiate
به پول نقد تبدیل کردن
harden
تبدیل به جسم جامد کردن
liquefied
گداختن تبدیل به مایع کردن
negotiating
به پول نقد تبدیل کردن
silicify
تبدیل به سنگ چخماق یا درکوهی کردن
sward
سطح چمنزار تبدیل به مرغزار کردن
transposes
به طرف دیگرمعامله بردن تبدیل کردن
arterialize
تبدیل کردن خون شریانی به وریدی
transpose
به طرف دیگرمعامله بردن تبدیل کردن
commercialization
تبدیل بصورت بازرگانی تجارتی کردن
transposing
به طرف دیگرمعامله بردن تبدیل کردن
feudalization
عمل ملوک الطوایفی کردن تبدیل به تیول
ghettoize
تبدیل کردن به محله اقلیت هاو فقرا
resinify
تبدیل به صمغ یا رزین کردن صمغی شدن
atomizing
تبدیل به پودر کردن مرکب از اتم یا ذرات ریزکردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com