English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
radiate شعاع افکندن
radiated شعاع افکندن
radiates شعاع افکندن
radiating شعاع افکندن
Other Matches
actinoid دارای شعاع مانند شعاع
downstream radius of crest شعاع انحنای ستیغ در پایاب شعاع انحنای ستیغ در پایین دست
point of no return نقطه حداکثر شعاع عمل هواپیما اخرین حد شعاع عمل هواپیما
upends افکندن
droop افکندن
upend افکندن
upending افکندن
droops افکندن
drooping افکندن
upended افکندن
drooped افکندن
bulldog برزمین افکندن
bulldogs برزمین افکندن
flings افکندن پرتاب
flinging افکندن پرتاب
fling افکندن پرتاب
illuminating پرتو افکندن
to give into custody درزندان افکندن
to commit to prison درزندان افکندن
illuminate پرتو افکندن
imprison بزندان افکندن
radiating پرتو افکندن
imprisoning بزندان افکندن
radiates پرتو افکندن
radiated پرتو افکندن
radiate پرتو افکندن
imprisons بزندان افکندن
cage درزندان افکندن
cages درزندان افکندن
to turn orclap by the heels درزندان افکندن
overshadowed سایه افکندن بر
overshadow سایه افکندن بر
to go to the shades سایه افکندن در
springe دام افکندن
put in jail در زندان افکندن
obtenebrate سایه افکندن بر
projects پیش افکندن
projected پیش افکندن
project پیش افکندن
luminesce پرتو افکندن
eradiate پرتو افکندن
to cage up در زندان افکندن
overshadowing سایه افکندن بر
overshadows سایه افکندن بر
jettisons بیرون افکندن
jettisoned بیرون افکندن
jettison بیرون افکندن
to hew down بزمین افکندن
to put in to prison بزندان افکندن
illuminates پرتو افکندن
traject ورا افکندن
jettisoning بیرون افکندن
rayless بی شعاع
radius شعاع
radius of curvature شعاع خم
beam شعاع
ray شعاع
beams شعاع
to pour rays پرتو افکندن یا پاشیدن
To puff with pride. <proverb> باد در کلاه افکندن.
shed انداختن افشاندن افکندن
screen روی پرده افکندن
screened روی پرده افکندن
screening, screenings روی پرده افکندن
give شرح دادن افکندن
gives شرح دادن افکندن
look to the future باینده نظر افکندن
abode رحل اقامت افکندن
abodes رحل اقامت افکندن
giving شرح دادن افکندن
back sacrifice throw افکندن حریف ازپشت
screens روی پرده افکندن
shedding انداختن افشاندن افکندن
sheds انداختن افشاندن افکندن
throwing پرت کردن افکندن
throw پرت کردن افکندن
shafts تیرانداختن پرتو افکندن
stomach throw افکندن حریف از پشت
throws پرت کردن افکندن
adumbrate سایه افکندن بر طرح
nett اصلی بدام افکندن
shaft تیرانداختن پرتو افکندن
nets اصلی بدام افکندن
net اصلی بدام افکندن
short swing پیچهای با شعاع کم
within a radius of .kilometre تا شعاع 6 کیلومتر
radial of a well شعاع یک چاه
image ray شعاع تصویر
ionic radius شعاع یونی
semidiameter شعاع دایره
ionic ray شعاع یونی
nuclear radius شعاع هسته
mean radius شعاع میانه
light beam شعاع نور
light ray شعاع نور
radially شعاع وار
stellate شعاع دار
main beam شعاع اصلی
radiometer شعاع سنج
radius gage شابلون شعاع
radius of giration شعاع ژیراسیون
radius of giration شعاع چرخش
radius of influence شعاع تاثیر
radius of extrados شعاع برونسو
radius of curvature شعاع خمیدگی
radius of intrados شعاع درونسو
radius vector شعاع حامل
schwarzschild radius شعاع شوارتزشیلد
radius of curvature شعاع انحناء
triradiate دارای سه شعاع
radius of action شعاع اثر
radius of action شعاع عمل
radius of a well شعاع یک چاه
radius of curvatupe شعاع انحناء
radius of gyration شعاع چرخش
atomic radius شعاع اتم
radius شعاع عملیات
covalent radius شعاع کووالانسی
an incident ray شعاع ساقط
corner radius شعاع کنج
casualty radius شعاع تلفات
hydraulic radius شعاع هیدرولیک
bohr radius شعاع بور
average radius شعاع میانگاه
average radius شعاع میانه
atomic radius شعاع اتمی
radius شعاع دایره
short range با شعاع عمل کم
gyoradius شعاع چرخش
short-range با شعاع عمل کم
electron beam شعاع الکترون
effective radius شعاع موثر
To cast a glance at something. به چیزی چشم انداختن ( افکندن )
quoit بازی میخ و حلقه افکندن
quads زندانی کردن در زندان افکندن
quad زندانی کردن در زندان افکندن
pencilled پرتوی شعاع دار
sea room شعاع مانور دریایی
very short شعاع عمل خیلی کم
radiant شعاع گستر درخشان
wood ray شعاع اوندی چوبی
very long شعاع عمل زیاد
van der waals radius شعاع وان در والس
searchlight sonar سونار شعاع باریک
destruction radius شعاع تخریب مین
light ray bending انحراف شعاع نور
intermediate range با شعاع عمل متوسط شعاع عمل متوسط
effective radius of a well شعاع موثر چاه
light beam recorder ثبات شعاع نور
radius of convergence شعاع همگرایی [ریاضی]
double beam شعاع مضاعف نور
damage radius شعاع منطقه خسارت
damage radius شعاع خطر مین
medium range با شعاع عمل متوسط
casualty radius شعاع تولید تلفات
shadowing سایه افکندن بر رد پای کسی را گرفتن
shadows سایه افکندن بر رد پای کسی را گرفتن
shadowed سایه افکندن بر رد پای کسی را گرفتن
shadow سایه افکندن بر رد پای کسی را گرفتن
long distance با شعاع عمل زیاد طولانی
long-distance با شعاع عمل زیاد طولانی
visibility range شعاع عمل دیدبانی یا دید
pi نسبت پیرامون به شعاع دایره
sea room شعاع عمل دریایی ازاد
pencil beam شعاع نور بسیار باریک
cruising range شعاع عمل هواپیما یا کشتی
vectorial شعاع حامل بوسیله برداررهبری کردن
spherical coordinate system [with constant radius] دستگاه مختصات کروی [با شعاع ثابت]
isodose دارای تابش یا اشعه برابر هم شعاع
vectors شعاع حامل بوسیله برداررهبری کردن
supporting range شعاع عمل یکانهای پشتیبانی کننده
vector شعاع حامل بوسیله برداررهبری کردن
angle of incidence زاویه بین شعاع تابش و عمود به صفحه
intruder هواپیمای دو موتوره توربوجت دریایی با شعاع عمل زیاد
intruders هواپیمای دو موتوره توربوجت دریایی با شعاع عمل زیاد
range تنظیم تیرکردن یا قلق گیری کردن شعاع عمل هواپیما یاخودرو
ranged تنظیم تیرکردن یا قلق گیری کردن شعاع عمل هواپیما یاخودرو
ranges تنظیم تیرکردن یا قلق گیری کردن شعاع عمل هواپیما یاخودرو
glideslope شعاع رادیویی سیستم فرود باالات دقیق برای ایجاد یک راهنمای قوی
bend allowance فاصله خطی اضافی روی ورقه ها برای ایجاد خم هایی با شعاع معین
ogive شکل حاصل از منحنی مدارسیارهای که شعاع ان به تدریج زیاد شده تا سرانجام به خط راست تبدیل میگردد
plumpest صدای تلپ تلپ محکم افتادن یا افکندن
plump صدای تلپ تلپ محکم افتادن یا افکندن
overcast سایه افکندن ابر ابر دار کردن
radius of integration شعاع ترکیب عمل جنگ افزارهای معمولی با جنگ افزار اتمی
minimum range حداقل شعاع عمل دستگاه یا برد حداقل
beam عرض ستون نور نورافکن شعاع نور
beams عرض ستون نور نورافکن شعاع نور
shades سایه دار کردن سایه افکندن
shade سایه دار کردن سایه افکندن
shadings سایه دار کردن سایه افکندن
din طنین بلند طنین افکندن
hydraulic radius شعاع ابی که برابر است باسطح خیس شده به محیط خیس شده
court style سبک کورت [دوره جدیدتری از سبک گوتیک شعاع ساز و گوتیک در فرانسه]
project پروژه پروژه افکندن
projected پروژه پروژه افکندن
projects پروژه پروژه افکندن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com