Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
i had no a
شق دیگری نبودکه اختیارکنم
Other Matches
subrogate
بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
letters
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
letter
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
recode
کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند
to pass one's word for another
از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
piracy
چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
countersignature
امضای پس ازامضای دیگری تصدیق امضای دیگری
another
دیگری
third
به دیگری
thirds
به دیگری
t' other
دیگری
tother
دیگری
other
متفاوت دیگری
others
متفاوت دیگری
consecutively
یکی پس از دیگری
We have no other way (alternative).
را ه دیگری نداریم
common of pasturage
حق چرادرزمین دیگری
onother's money
پول دیگری
heteronomous
پیروقانون دیگری
at another time
در زمان دیگری
at second hand
از قول دیگری
in turn
<idiom>
یکی پس از دیگری
follow suit
<idiom>
از دیگری تقلیدکردن
metonymy
ذکرکلمهای بمنظور دیگری
ratios
نسبت یک عدد به دیگری
released
اعراض از حق به نفع دیگری
release
اعراض از حق به نفع دیگری
personified
رل دیگری بازی کردن
personifies
رل دیگری بازی کردن
another kettle of fish
<idiom>
کاملا متفاوت از دیگری
personify
رل دیگری بازی کردن
personifying
رل دیگری بازی کردن
converts
تغییر چیزی به دیگری
converting
تغییر چیزی به دیگری
releases
اعراض از حق به نفع دیگری
converted
تغییر چیزی به دیگری
impersonated
خودرابجای دیگری جا زدن
transplanted
درجای دیگری نشاندن
impersonate
خودرابجای دیگری جا زدن
transplants
درجای دیگری نشاندن
transplanting
درجای دیگری نشاندن
one country or another
این یا یک کشور دیگری
another
کسی
[چیز]
دیگری
impersonates
خودرابجای دیگری جا زدن
impersonating
خودرابجای دیگری جا زدن
transports
انتقال از یک مسیر به دیگری
one after a
یکی درپی دیگری
convert
تغییر چیزی به دیگری
shuffle off
بدوش دیگری گذاردن
serially
یکی پس از دیگری یا در سری
transport
انتقال از یک مسیر به دیگری
transported
انتقال از یک مسیر به دیگری
sequentially
یکی پس از دیگری به ترتیب
transporting
انتقال از یک مسیر به دیگری
copycat
<idiom>
تقلید از شخص دیگری
alternately
تغییر از یکی به دیگری
subtraction
کم کردن یک عدد از دیگری
to feel for another
برای دیگری متاثرشدن
let a praise thee
بگذارد دیگری تورابستاید
breach of close
تجاوز به ملک دیگری
heteronomy
پیروی از قانون دیگری
transplant
درجای دیگری نشاندن
follow in one's footsteps (tracks)
<idiom>
دنبال روی دیگری
highbinder
جاسوس یا مراقب دیگری
detinue
ضبط مال دیگری
i had no a
چاره دیگری نداشتم
breach of a close
تجاوز به ملک دیگری
predecease
قبل از دیگری مردن
predecease
مرگ قبل از دیگری
assumpsit
تقبل دیون دیگری
pestiferous
فاسدکننده اخلاق دیگری
ratio
نسبت یک عدد به دیگری
take the words out of someone's mouth
<idiom>
حرف دیگری راقاپیدن
eye baby
دیگری که به او نگاه میکند
through the grapevine
<idiom>
از اشخاص دیگری پرسیدن
it is of a different kind
قسم دیگری است
delay
یچ بسته به دیگری عبور میکند
throw down the gauntlet
<idiom>
به مبارزه یا چیز دیگری طلبیدن
are these a more apples
هیچ سیب دیگری هست
delaying
یچ بسته به دیگری عبور میکند
pass the buck
<idiom>
مسئولیت خودرا به دیگری دادن
impersonation
نقش دیگری رابازی کردن
pur autre vie
برای مدت عمر دیگری
matches
تنظیم ثبات معادل با دیگری
rephrase
به طرز دیگری بیان کردن
augmenter
مقداری که به دیگری اضافه میشود
girlfriend
زنی که دوست زن دیگری است
match
تنظیم ثبات معادل با دیگری
relocation
انتقال به محل دیگری ازحافظه
outdistances
خیلی جلوتر از دیگری افتادن
interrupt
حرف دیگری را قطع کردن
transmutation
تبدیل عنصری بعنصر دیگری
put words in one's mouth
<idiom>
چیزی را از زبان کس دیگری گفتن
delays
یچ بسته به دیگری عبور میکند
reword
باواژههای دیگری بیان کردن
right of way
حق عبور از روی ملک دیگری
outdistancing
خیلی جلوتر از دیگری افتادن
personator
کسیکه خودرابنام دیگری قلمدادمیکند
girlfriends
زنی که دوست زن دیگری است
outdistanced
خیلی جلوتر از دیگری افتادن
outdistance
خیلی جلوتر از دیگری افتادن
vicariousness
خود را به جای دیگری گذاشتن
interrupting
حرف دیگری را قطع کردن
rephrased
به طرز دیگری بیان کردن
rub off
<idiom>
به شخص دیگری انتقال دادن
interrupts
حرف دیگری را قطع کردن
rephrasing
به طرز دیگری بیان کردن
new person
<idiom>
شخص دیگری شدن ،بهترشدن
rephrases
به طرز دیگری بیان کردن
drag in
<idiom>
پا فشاری روی موضوع دیگری
vicarious authority
اختیار از طرف دیگری نمایندگی
rights of way
حق عبور از روی ملک دیگری
common of piscary
حق ماهی گیری درابهای دیگری
to be moved to another school
به آموزشگاه دیگری فرستاده شدن
staged
اجرای به ترتیب یکی پس از دیگری
relative
آنچه با دیگری مقایسه شود
he took a different view
نظریه دیگری اتخاذ کرد
globally
را با دیگری در متن عوض میکند
overlap
پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
overlapped
پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
to shift a burden
کاری رابدوش دیگری گذاشتن
to t.
بحقوق دیگری تجاوز کردن
direct objects
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
transfusable
قابل تزریق در جسم دیگری
ghostwrite
بنام شخص دیگری نوشتن
transfusible
قابل تزریق در جسم دیگری
rehousing
به جای دیگری اسکان دادن
messages
اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
personifier
مجسم کننده شخصیت دیگری
vest
واگذاری حقی یامالی به دیگری
vests
واگذاری حقی یامالی به دیگری
proxy
بنمایندگی دیگری رای دادن
i have no other place to go
جای دیگری ندارم که بروم
indirect objects
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
object
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
objected
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
hold at disposal
در اختیار دیگری نگهداری کردن
objecting
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
objects
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
message
اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
overlaps
پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
foist
چیزی را بجای دیگری جا زدن
sublease
به مستاجر دیگری اجاره دادن
to connect with a flight
به پرواز
[دیگری]
وصل شدن
transubstantiate
بجسم دیگری تبدیل کردن
suffragan
تابع منطقه یاقسمت دیگری
passing off
به اسم دیگری معامله کردن
transmission
ارسال سیگنال ها از یک وسیله به دیگری
transmissions
ارسال سیگنال ها از یک وسیله به دیگری
unless you are otherwise engaged
اگر کار دیگری نداری
unless otherwise agreed
اگر توافق دیگری نباشد
be a carbon copy
<idiom>
دقیقا مثل دیگری بودن
global
را با دیگری در متن عوض میکند
to transubstantiate
به جسم دیگری تبدیل کردن
inherits
وارث شدن از دیگری گرفتن
multiplicand
عددی که در دیگری ضرب شود
inherit
وارث شدن از دیگری گرفتن
inheriting
وارث شدن از دیگری گرفتن
multiplying
انجام عمل ضرب یک عدد در دیگری
This is a different thing altogether.
این کاملا" چیز دیگری است
self adjustment
انطباق خود بامحیط یا چیز دیگری
Nothing more occurs to me .
چیز دیگری بنظرم نمی رسد
multiplies
انجام عمل ضرب یک عدد در دیگری
conditional
فرآیندی که بستگی به نتیجه دیگری دارد
multiply
انجام عمل ضرب یک عدد در دیگری
to turn round
برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
alternates
آنچه از یکی به دیگری تغییر می یابد
topwork
پیوند از جنس دیگری بدرخت زدن
migration
انتقال کاربران از یک سخت افزار به دیگری
transplantable
قابل برداشتن وکاشتن درمحل دیگری
to rap on the table
دست یا چیز دیگری روی زمین
to play off
از سر خود وا کردن و بجان دیگری انداختن
comparison
یکی از این دو از دیگری سریع تر است
loan word
واژهای که از زبان دیگری گرفته باشد
comparisons
یکی از این دو از دیگری سریع تر است
multiplied
انجام عمل ضرب یک عدد در دیگری
synchronous
آنچه همان با دیگری اجرا شود.
vicarious work
کاری که کسی به جای دیگری بکند
alternate
آنچه از یکی به دیگری تغییر می یابد
alternated
آنچه از یکی به دیگری تغییر می یابد
transshipment
انتقال به کشتی یا وسیله نقلیه دیگری
modulus
باقی مانده پس از تقسیم یک عدد بر دیگری
successive
آنچه یکی پس از دیگری فاهر میشود
Do you have any more luggage?
آیا چمدان یا بار دیگری دارید؟
compurgator
یادکننده سوگند برای تبرئه دیگری
convert
معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
That's quite another matter.
این که کاملا موضوع دیگری است.
to have a different view of
[ opinion about]
something
در باره موضوی عقیده دیگری داشتن
That's another story.
این داستان
[قضیه]
دیگری است.
eep
گرفتن توپ و پاس دادن به دیگری
ecesis
قراردادن حیوان یا گیاهی درمحل دیگری
dutch uncle
کسی که به سختی دیگری راملامت کند
drift bolt
میخی که میخ دیگری رابا ان دراورند
to exchange something
[for something]
معاوضه کردن
[چیزی را با چیز دیگری]
to exchange something
[for something]
مبادله کردن
[چیزی را با چیز دیگری]
deforciant
کسی که مالی را از دیگری بزور می گیرد
converted
معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
farm out
<idiom>
شخص دیگری برای انجام کار
something else again
<idiom>
بحث دیگری دارد، چیز دیگریست.
killjoy
کسی که عیش دیگری را منقص میکند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com