Dictiornary-Farsi | شلاق زنی بشکل دراوری | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
licking	شلاق زنی بشکل دراوری
lickings	شلاق زنی بشکل دراوری


Other Matches

dentition	دندان دراوری
enucleation	هسته دراوری
update	بهنگام دراوری
updated	بهنگام دراوری
updates	بهنگام دراوری
updating	بهنگام دراوری
cubes	هرچیزی بشکل مکعب بشکل مکعب دراوردن
cube	هرچیزی بشکل مکعب بشکل مکعب دراوردن
scourage	شلاق
whipped	شلاق
the lash	شلاق
horsewhips	شلاق
horsewhipping	شلاق
flagellum	شلاق
whip	شلاق
whips	شلاق
whiplash	شلاق
knout	شلاق
scourge	شلاق
horsewhip	شلاق
horsewhipped	شلاق
lash	شلاق
lashes	شلاق
lashed	شلاق
gad	شلاق
whiplashes	شلاق
horse	شلاق زدن
bullwhip	شلاق چرمی
whippy	شبیه شلاق
leather	شلاق زدن
belabour	شلاق زدن
belabor	شلاق زدن
flog	شلاق زدن
flogged	شلاق زدن
flogs	شلاق زدن
lashes	ضربه شلاق
cartwhip	شلاق کاری
whiplashes	شلاق زدن
flagellation	شلاق زنی
cow hide	شلاق زدن
whipped	شلاق زدن
flagellator	شلاق زننده
flagellation	شلاق زدن
whip	شلاق زدن
gad	شلاق سیخی
whips	شلاق زدن
whipping	شلاق زنی
whipping	شلاق زدن
whipstock	دسته شلاق
whiplash	شلاق زدن
welts	شلاق زدن
welt	شلاق زدن
flogger	زننده شلاق
cats	شلاق زدن
cat	شلاق زدن
lash vt	شلاق زدن
lasher n	سد شلاق زننده
bastes	شلاق زدن
scourage	شلاق زدن
flogging	شلاق زدن
flagellate	شلاق زدن
flagellated	شلاق زدن
lashed	شلاق خوردن
vapulation	شلاق زنی
lashing	شلاق زنی
basted	شلاق زدن
baste	شلاق زدن
flagellating	شلاق زدن
to touch up	شلاق زدن
lash	شلاق خوردن
lash	ضربه شلاق
flagellates	شلاق زدن
taws	شلاق زدن
lashes	شلاق خوردن
lashed	ضربه شلاق
belt	بندچرمی شلاق زدن
yerk	شلاق زدن کوبیدن
knack	صدای شلاق استعداد
belted	بندچرمی شلاق زدن
belts	بندچرمی شلاق زدن
cats	قی کردن شلاق لنگربرداشتن
lambast	شلاق تازیانه زدن
beats	شلاق زدن کوبیدن
beat	شلاق زدن کوبیدن
blackjack	چماق یا شلاق چرمی
lambaste	شلاق تازیانه زدن
hide	سخت شلاق زدن
hides	سخت شلاق زدن
eighty lashes	هشتاد ضربه شلاق
to whipped on	بضرب شلاق بردن
cat	قی کردن شلاق لنگربرداشتن
sentenced to the lash	محکوم به خوردن شلاق
horsewhips	شلاق زدن تنبیه کردن
horsewhip	شلاق زدن تنبیه کردن
horsewhipped	شلاق زدن تنبیه کردن
horsewhipping	شلاق زدن تنبیه کردن
whips	شلاق ماهیگیری باطعمه مصنوعی
cartwhip	شلاق زدن تنبیه کردن
whipped	شلاق ماهیگیری باطعمه مصنوعی
lick son	عیبی را با شلاق از کسی دورکردن
he was given 0 lashes	بیست ضربه شلاق خورد
wheal	ورم جای شلاق و غیره
flail	شلاق زدن خرمن کوب
flailed	شلاق زدن خرمن کوب
flailing	شلاق زدن خرمن کوب
flails	شلاق زدن خرمن کوب
wealŠwale	شلاق زدن متحری گذاشتن
smack	صدای سیلی یا شلاق مزه
smacked	صدای سیلی یا شلاق مزه
stick	تخته موج سواری شلاق
smacks	صدای سیلی یا شلاق مزه
flick	ضربت اهسته و سبک با شلاق
flicked	ضربت اهسته و سبک با شلاق
flicking	ضربت اهسته و سبک با شلاق
flicks	ضربت اهسته و سبک با شلاق
thong	شلاق زدن باتسمه بستن
thongs	شلاق زدن باتسمه بستن
whip	شلاق ماهیگیری باطعمه مصنوعی
whip in	با شلاق مانع شراکندگی تازیها شدن
Give him a taste of the whip .	بگذار مزه شلاق را یک کمی بچشد
snaps	شکستن صدای شلاق با سرعت عمل کردن
whiplashes	هرچیزی شبیه شلاق ضربه یا تکان شلاقی
snap	شکستن صدای شلاق با سرعت عمل کردن
snapping	شکستن صدای شلاق با سرعت عمل کردن
snapped	شکستن صدای شلاق با سرعت عمل کردن
whiplash	هرچیزی شبیه شلاق ضربه یا تکان شلاقی
to pickle a person's back	پشت کسیراپس از شلاق زدن نمک و سرکه مالیدن
flagellant	کسیکه برای بخشودگی ازگناهان بخود شلاق میزند موجود یا انگل تاژک دار
pinnately	بشکل پر
in the shape of	بشکل
arundinaceous	بشکل نی
caprine	بشکل بز
in the light of	بشکل
ungulate	بشکل سم
hoofs	بشکل سم
hoof	بشکل سم
floriform	بشکل گل
tympanic	بشکل طبل
fashioning	بشکل در اوردن
fashioned	بشکل در اوردن
fashion	بشکل در اوردن
butterfly	بشکل پروانه
fashions	بشکل در اوردن
broaches	بشکل مته
broached	بشکل مته
broach	بشکل مته
sigmate	بشکل حرف S
sheaflike	بشکل تیردان
squamation	بشکل فلس
butterflies	بشکل پروانه
likes	بشکل یاشبیه
vegetably	بشکل سبزی
vinal	بشکل شراب
three square	بشکل مثلث
ungulate	بشکل ناخن
styliform	بشکل قلم
wedgy	بشکل گوه
stpular	بشکل خال
stelliform	بشکل ستاره
liked	بشکل یاشبیه
spikelike	بشکل میخ
like	بشکل یاشبیه
broaching	بشکل مته
spheral	بشکل دایره
shaped	بشکل درامده
semicircular	بشکل نیمدایره
forkedly	بشکل چنگال
cuculiform	بشکل فاخته
cruciform	بشکل صلیب
crossways	بشکل صلیب
crossways	بشکل ضرب در
cordate	بشکل قلب
convexty	بشکل محدب
ibex	بشکل بزکوهی
in a narrative style	بشکل روایت
cylindrically	بشکل استوانه
decimally	بشکل اعشار
dendroid	بشکل درخت
fugitively	بشکل فراری
fiddle headed	بشکل سرویولون
fastigiate	بشکل مخروط
hamate	بشکل قلاب
enigmatize	بشکل معمادراوردن
editorially	بشکل سرمقاله
distributively	بشکل توزیع
diagrammatically	بشکل هندسی
campanulate	بشکل زنگ
baculiform	بشکل میله
in intaglio	بشکل کنده
obcordate	بشکل دل وارونه
ovally	بشکل بیضی
racemose	بشکل خوشه
ridgeways	بشکل خرپشته
ridgewise	بشکل خرپشته
rotiform	بشکل چرخ
scincoid	بشکل سقنقر
shaped like an apple	بشکل سیب
lunate	بشکل هلال
liquidly	بشکل مایع
lick into shape	بشکل در اوردن