Dictiornary-Farsi | شلوغ بهم ریخته | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (3 milliseconds)

English	Persian
tumultuous	شلوغ بهم ریخته


Other Matches

mis run casting	ریخته گری ناقص ریخته گری نادرست
ladle crane	جراثقال پاتیل ریخته گری جراثقال چمچه ریخته گری
fraise	شلوغ
noisier	شلوغ
noises	شلوغ
noise	شلوغ
cramped	شلوغ
unquiet	شلوغ
hullabaloo	شلوغ
hullabaloos	شلوغ
olio	شلوغ
hubble bubble	شلوغ
disorderly	شلوغ
pall mall	شلوغ
bustling	شلوغ
noisy	شلوغ
noisiest	شلوغ
jams	شلوغ کردن
jammed	شلوغ کردن
mOlTe	پرازجمعیت شلوغ
tumult	غوغا شلوغ
rookery	جای شلوغ
rookeries	جای شلوغ
other fish to fry <idiom>	شلوغ بودن سر
bustles	شلوغ کردن
bustled	شلوغ کردن
bustle	شلوغ کردن
get up the nerve <idiom>	خیلی شلوغ
jam	شلوغ کردن
pell mell	شلوغ پلوغ
raise a cain	شلوغ کردن
raise a devil	شلوغ کردن
raise a hell	شلوغ کردن
chockablock	شلوغ کیپ
make a noise	شلوغ کردن
messy	کثیف شلوغ
messy	شلوغ کار
kerfuffle	شلوغ پلوغی
brattle	شلوغ کردن
kerfuffles	شلوغ پلوغی
bursting	مملو از آدم - شلوغ
busy	دست بکار شلوغ
busies	دست بکار شلوغ
busier	دست بکار شلوغ
blatant	شلوغ کننده خودنما
blatantly	شلوغ کننده خودنما
busied	دست بکار شلوغ
busying	دست بکار شلوغ
agoraphobia	ترس از مکانهای شلوغ
beehives	جای شلوغ و پرفعالیت
beehive	جای شلوغ و پرفعالیت
In busy (crowded) streets of Tehran .	درخیابانهای شلوغ تهران
busiest	دست بکار شلوغ
overset	شلوغ کردن واژگونی
overcrowd	بسیار شلوغ کردن
loudmouth <idiom>	شلوغ ،شخص پزبده واحمق
anomal design	طرح شلوغ و بدون تقارن
The doctor is a busy man .	دکتر سرش شلوغ است
interweave	نقش شلوغ و درهم بافته
It's sheer pandemonium. <idiom>	خیلی پر سر وصدا و شلوغ است.
rush-hour traffic	وقت شلوغ رفت و آمد
(All) hell broke loose. <idiom>	خیلی پر سر وصدا و شلوغ بود.
To cause confusion . To kick up a fuss (row).	شلوغی راه انداختن (شلوغ کردن )
I am inundated with work . I am up to my eyes . I am overly occupied these days.	اینروزها سرم خیلی شلوغ است
I'm up to my ears with work.	خیلی سرم با کارهایم شلوغ است.
agoraphobic	شخصی که مبتلا به بیماری ترس از جاهای شلوغ است
foundering	ریخته گر
cast copper	مس ریخته گی
besprent	ریخته
caster	ریخته گر
founders	ریخته گر
brass founder	ریخته گر
hot topping	ریخته گی
foundry man	ریخته گر
casting	ریخته گی
disorganized	در هم ریخته
metal founder	ریخته گر
moulder	ریخته گر
founder	ریخته گر
foundered	ریخته گر
precast	پیش ریخته
investment castings	ریخته گی بسته
investment foundry	ریخته گی بسته
sheet asphalt	اسفالت ریخته
iron foundry	ریخته گی اهن
chuted concrete	بتن ریخته گی
group casting	ریخته گری
founding	ریخته گری
castellated nut	مهره ریخته گی
foundries	ریخته گری
skinning	پوسته ریخته گی
skinned	پوسته ریخته گی
skin	پوسته ریخته گی
founds	ریخته گری
potted	در کوزه ریخته
moulding	ریخته گری
casting	قطعه ریخته گی
casting	ریخته گری
foundry	ریخته گری
skins	پوسته ریخته گی
cast crystal	بلور ریخته
cast glass	شیشه ریخته گی
cast concrete	بتن ریخته گی
cast metal	فلز ریخته گی
molten	ریخته ریختگی
cast steel	فولاد ریخته گی
found	ریخته گری
wild and woolly	درهم ریخته
investment castings process	فرایند ریخته گی بسته
iron casting	ریخته گری اهن
investment castings	قطعات ریخته گی بسته
mold	قالب ریخته گری
injection molding	ریخته گری تزریقی
pouring cup	قاشق ریخته گری
ingot casting	ریخته گری شمش
precision casting	ریخته گری دقیق
group teaming	ریخته گری گروهی
transfer molding	ریخته گری انتقالی
steel foundry	ریخته گری فولاد
shell casting	ریخته گری پوستهای
molded	قالب ریخته گری
press casting	ریخته گری فشاری
olio	مخلوط چیزدرهم ریخته
non ferrous casting	قطعه ریخته گی غیراهنی
mis run casting	ریخته گری غلط
metal foundry	ریخته گری فلزات
sand casting	ریخته گری ماسهای
machinery castings	ریخته گری ماشینی
loam castings	ریخته گری شنی
jakes	اشغال درهم ریخته
metal casting	ریخته گری فلز
group casting	ریخته گری گروهی
composite casting	ریخته گری مرکب
die mold	فرم ریخته گی تزریقی
plaster cast	ریخته گری گچی
direct casting	ریخته گری مستقیم
down hill casting	ریخته گری مستقیم
molds	قالب ریخته گری
forges	ریخته گری فلز
forge	ریخته گری فلز
pigs	اهن تازه ریخته
pigs	قالب ریخته گری
plaster casts	ریخته گری گچی
debris	اشغال روی هم ریخته
chuted concrete	بتن ریخته شده
compression molding	ریخته گری فشاری
cast steel	فولاد ریخته گری
cast molding	قالبگیری ریخته گری
foundry ladle	پاتیل ریخته گری
bottom pure ladle	پاتیل ریخته گری
core sand	ماسه ریخته گری
bottom casting	قطعات ریخته گی بسته
art casting	ریخته گری صنعتی
pig	اهن تازه ریخته
ejecta	مواد بیرون ریخته
foundry practice	تکنیک ریخته گری
foundry sand	ماسه ی ریخته گری
fusion casting	ریخته گری ذوبی
littered	زایمان ریخته وپاشیده
litter	زایمان ریخته وپاشیده
moulds	قالب ریخته گری
moulded	قالب ریخته گری
mould	قالب ریخته گری
grey iron foundry	ریخته گری خاکستری
foundry pit	جهنم ریخته گری
foundry pit	چاله ریخته گری
littering	زایمان ریخته وپاشیده
trumpeting	قیف ریخته گری
trumpeted	قیف ریخته گری
trumpet	قیف ریخته گری
foundry cupola	کوپول ریخته گری
eruptive rock	سنگ بیرون ریخته
pig	قالب ریخته گری
litters	زایمان ریخته وپاشیده
rate of die casting	سرعت ریخته گری حدیدهای
centrifugally cast pipe	لوله ریخته گی گریز از مرکز
He has collected what the other person. <proverb>	هر چه این ریخته او جمع کرده.
steel casting	پروفیل فولادی ریخته گری
steel casting foundry	ریخته گری پروفیل فولاد
top pour ladle	کفچه یا پاتیل ریخته گری
jetsam	کالاهای به دریا ریخته شده
potted	کوزه کرده ذدزفرف ریخته
I am inundated with work.	هزار جور کارسرم ریخته
slip casting	روش ریخته گری لغزشی
group teaming plate	صفحه ریخته گری گروهی
pouring bay	کارگاه کوچک ریخته گری
dry sand casting	ریخته گری ماسهای خشک
mallable casting	ریخته گری چکش خوار
pig casting machine	دستگاه ریخته گری شمش
pig bed	شن ویژه ریخته گری اهن
dissected sentences test	ازمون جملههای درهم ریخته
dissarranged sentences test	ازمون جملههای درهم ریخته
die casting process	فرایند ریخته گری حدیدهای
direct chill casting	ریخته گری مستقیم تبریدی
die casting alloy	الیاژ ریخته گری حدیدهای
die casting machine	دستگاه ریخته گری حدیدهای
diecasting	ریخته گری با قالب فلزی
lost wax process	ریخته گری با مدلهای مومی
littery	ریخته و پاشیده درهم برهم
foundry pig iron	اهن خام ریخته گری