English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (21 milliseconds)
English Persian
acknowledge شماره اعلام وصول تصدیق کردن
acknowledges شماره اعلام وصول تصدیق کردن
acknowledging شماره اعلام وصول تصدیق کردن
Other Matches
acknowledgment شماره اعلام وصول
acknowledge اعلام وصول کردن
acknowledges اعلام وصول کردن
acknowledging اعلام وصول کردن
receipt اعلام وصول
receipts اعلام وصول
acknowledgment اعلام وصول
acknowledgement of receipt اعلام وصول
acknowledgement اعلام وصول رسید
acknowledgments اعلام وصول رسید
acknowledgements اعلام وصول رسید
receipt اعلام وصول نمودن
receipts اعلام وصول نمودن
early-warning اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
early warning اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
del credere agent نمایندهای که متعهد به وصول طلبها میباشد نمایندهای که وصول مطالبات راتقبل مینماید
certifies تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
certify تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
certifying تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
alerting service قسمت اعلام اماده باش سرویس اعلام خطر
to get in وصول کردن
collecting وصول کردن
collects وصول کردن
collect وصول کردن
recovering وصول کردن
receipt وصول کردن
receipts وصول کردن
receives وصول کردن
get in وصول کردن
receive وصول کردن
recovers وصول کردن
recover وصول کردن
cashed وصول کردن نقدکردن
cash وصول کردن نقدکردن
cashes وصول کردن نقدکردن
cashing وصول کردن نقدکردن
station number شماره پست مخابراتی شماره ترتیب محل بارها درداخل هواپیما
DTMF روش شماره گیری با دستگاه تلفن که در آن هر شماره یک TONE ایجاد میکند مقایسه شود با Pulse Dialling
count off شمارش به ترتیب شماره بترتیب شماره " بشمار "
cleek چوب شماره 4 چوبی یا اهن شماره 1 گلف
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
location audit تصدیق دقت تعیین محل هدف به وسیله رادار تصدیق محل سکنی پرسنل یامحل اجناس درانبار
they exceeded us in number شماره انها از شماره مابیشتر بود
debt collection for realisation property pledged of وصول طلب با نقد کردن وثیقه
prejudged تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudges تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudging تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudge تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
legalising به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalizes به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalised به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalizing به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalized به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalize به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalises به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
testify تصدیق کردن
rubber-stamp تصدیق کردن
rubber stamps تصدیق کردن
rubber stamp تصدیق کردن
rubber-stamped تصدیق کردن
ratifying تصدیق کردن
ratify تصدیق کردن
testifying تصدیق کردن
grant تصدیق کردن
ratifies تصدیق کردن
realising تصدیق کردن
certify تصدیق کردن
granted تصدیق کردن
ratified تصدیق کردن
grants تصدیق کردن
set one's seal to تصدیق کردن
testifies تصدیق کردن
rubber-stamping تصدیق کردن
rubber-stamps تصدیق کردن
realises تصدیق کردن
admit تصدیق کردن
realised تصدیق کردن
certifying تصدیق کردن
affirm تصدیق کردن
acknowledge تصدیق کردن
testified تصدیق کردن
realized تصدیق کردن
recognize تصدیق کردن
recognizes تصدیق کردن
recognizing تصدیق کردن
indorsation تصدیق کردن
authenticate تصدیق کردن
authenticating تصدیق کردن
endorses تصدیق کردن
endorsing تصدیق کردن
authenticates تصدیق کردن
authenticated تصدیق کردن
conceded تصدیق کردن
realize تصدیق کردن
concede تصدیق کردن
concedes تصدیق کردن
conceding تصدیق کردن
endorsed تصدیق کردن
recognising تصدیق کردن
certifies تصدیق کردن
realizing تصدیق کردن
allow تصدیق کردن
grant تصدیق کردن
endorse تصدیق کردن
recognises تصدیق کردن
realizes تصدیق کردن
enunciated اعلام کردن
enunciating اعلام کردن
enunciate اعلام کردن
announcing اعلام کردن
statement اعلام کردن
promulgates اعلام کردن
enunciates اعلام کردن
quote اعلام کردن
promulgate اعلام کردن
enounce اعلام کردن
quoted اعلام کردن
statements اعلام کردن
quotes اعلام کردن
promulgated اعلام کردن
damm بد اعلام کردن
announces اعلام کردن
announced اعلام کردن
acclaimed اعلام کردن
acclaiming اعلام کردن
exclaims اعلام کردن
blazon اعلام کردن
proclamations اعلام کردن
proclamation اعلام کردن
exclaiming اعلام کردن
exclaimed اعلام کردن
promulgating اعلام کردن
exclaim اعلام کردن
broadcast اعلام کردن
broadcasts اعلام کردن
promulge اعلام کردن
acclaims اعلام کردن
announce اعلام کردن
enouce اعلام کردن
acclaim اعلام کردن
prejudged تصدیق بلاتصور کردن
bear record to تصدیق یا اثبات کردن
attests تصدیق امضاء کردن
attested تصدیق امضاء کردن
attesting تصدیق امضاء کردن
avouch تصدیق یا اقرار کردن
ackuowledge تصدیق کردن شناختن
prejudge تصدیق بلاتصور کردن
set one's seal to مهر یا تصدیق کردن
prejudges تصدیق بلاتصور کردن
attest تصدیق امضاء کردن
prejudging تصدیق بلاتصور کردن
to give credit to باورکردن تصدیق کردن
relayed دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
relays دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
relay دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
hailing اعلام ورود کردن
absolve اعلام بی تقصیری کردن
hails اعلام ورود کردن
absolved اعلام بی تقصیری کردن
absolving اعلام بی تقصیری کردن
impeached اعلام جرم کردن
hailed اعلام ورود کردن
acknowledging اعلام نشانی کردن
announce in advance از پیش اعلام کردن
impeaching اعلام جرم کردن
impeach اعلام جرم کردن
to call a meeting جلسهای را اعلام کردن
impeaches اعلام جرم کردن
early-warning اعلام خطر کردن
call out اعلام خطر کردن
acknowledges اعلام نشانی کردن
acknowledge اعلام معرف کردن
acknowledge اعلام نشانی کردن
acknowledges اعلام معرف کردن
absolves اعلام بی تقصیری کردن
indicting اعلام جرم کردن
hail اعلام ورود کردن
indicted اعلام جرم کردن
indict اعلام جرم کردن
pretypify قبلا اعلام کردن
indicts اعلام جرم کردن
acknowledging اعلام معرف کردن
early warning اعلام خطر کردن
sanctifies تصدیق کردن تخصیص دادن
sanctify تصدیق کردن تخصیص دادن
sanctifying تصدیق کردن تخصیص دادن
subscribe تصدیق کردن صحه گذاردن
testifying شهادت دادن تصدیق کردن
testified شهادت دادن تصدیق کردن
subscribed تصدیق کردن صحه گذاردن
testifies شهادت دادن تصدیق کردن
subscribing تصدیق کردن صحه گذاردن
subscribes تصدیق کردن صحه گذاردن
attestation امضاکسی را گواهی کردن تصدیق
attests سوگند دادن تصدیق کردن
testify شهادت دادن تصدیق کردن
attesting سوگند دادن تصدیق کردن
attested سوگند دادن تصدیق کردن
attest سوگند دادن تصدیق کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com