English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
Consider yourself lucky [fortunate] (that) you weren't on the train at that time. شما باید خودتان را خوش شانس [خوشبخت] در نظر بگیرید [که] در آن زمان در قطار نبودید.
Other Matches
You must have respect for your promises. باید بقول خودتان احترام بگذارید
You really ought to take better care of yourself. شما واقعا باید بهترمراقب خودتان باشید.
by yourself خودتان
selves خودتان
yourselves خودتان
take your seat بنشینیدسرجای خودتان
b.your own.a بتصدیق خودتان
the rest lies with you باقی ان با خودتان است
Keep the change. بقیه پول مال خودتان.
This photo does not do you justice. خودتان از عکستان بهتر هستید
do not waste your breath خودتان را بیخود خسته نکنید
do not strain your nerves . با عصاب خودتان فشار نیا ورید
Please help yourself ( with the food ) . لطفا" برای خودتان غذا بکشید
Write down your full name and address . نام ونشان کامل خودتان را بنویسید
Please be (feel ) at home . Please make yourself at home . اینجا را منزل خودتان بدانید ( راحت باشید و تعارف نکنید )
fortune شانس
luck شانس
chancing شانس
handsel شانس
fortunes شانس
odds شانس
chanced شانس
chance شانس
chances شانس
jinx ادم بد شانس
jinx شانس نیاوردن
jinxes ادم بد شانس
fall on feet <idiom> شانس آوردن
unlucky girl آدم بد شانس
(not a) snowball's chance in hell <idiom> بد شانس مطلق
jinxes شانس نیاوردن
fortunate خوش شانس
unlucky fellow آدم بد شانس
fortuity قضا وقدر شانس
press (push) one's luck <idiom> به شانس بستگی داد
(not a) ghost of a chance <idiom> حتی یک شانس کوچکی
speeds حالت شانس خوب داشتن
speed حالت شانس خوب داشتن
To hit a wining streak. شانس آوردن ( درقمار وغیره )
Fortunately I wasnt hurt. شانس آوردم . طوریم نشد
casualism اعتقاد به شانس و تصادف تصادفا"
caculated risk <idiom> شانس زیاد برای موفقیت
cook one's goose <idiom> شانس کسی رااز اوگرفتن
speeding حالت شانس خوب داشتن
double coincidence of wants زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
I dont have an earthly chance. کمترین شانس راروی زمین ندارم
lose touch with <idiom> از دست دادن شانس ملاقات وارتباط
help any one . برایم خوش قدم بود ( شانس آورد )
green thumbed کسیکه در پرورش گیاهان شانس و استعدادخوبی دارد
new deal <idiom> تغییر کامل ،شروع تازه ،شانس دیگر
not to have a prayer of achieving something کمترین شانس هم برای بانجام رسانیدن چیزی رانداشتن
spoiler تیم بدون شانس دستگاه منحرف کننده هوا در اتومبیل
long shot شانس کمی برای برنده شدن دارد نوعی شرط که احتمال بردن ان کم است
outh باید
the f. of a table باید
ought باید
there is a rule that... که باید.....
must باید
maun باید
shall باید
should باید
to have to باید
in due f. باید
it is to be noted that باید دانست که
it is necessary for him to go باید برود
i must go باید بروم
We have to go as well. ما هم باید برویم .
It must be granted that … باید تصدیق کر د که …
i ougth to go باید رفت
as it deserves چنانکه باید
i ought to go باید بروم
it is necessary to go باید رفت
ought باید وشاید
one must go باید رفت
you must know باید بدانید
how shall we proceed چه باید کرد
i ougth to go باید بروم
it is to be noted that باید توجه کردکه
enow بسنده انقدرکه باید
You should have told me earlier. باید زودتر به من می گفتی
it is to be noted that باید ملتفت بود که
chicane مانعی که باید دور زد
prettily بخوبی چنانکه باید
comme il faut چنانکه باید وشاید
he must have gone باید رفته باشد
he needs must go ناچار باید برود
meetly چنانکه باید و شاید
Water must be stopped at its source . <proverb> آب را از سر بند باید بست .
to d. what to say اندیشیدن که چه باید گفت
we must winnow away the refuse اشغال انرا باید
One must suffer in silence. باید سوخت وساخت
you might have come باید امده باشید
you must go شما باید بروید
I must leave at once. باید فورا بروم.
Let us see how it turns out. باید دید چه از آب در می آید
What can't be cured must be endured. <idiom> باید سوخت و ساخت.
shall i go? ایا باید بروم
the needful انچه باید کرد
to do a thing the right way کاری راچنانکه باید
We had to queue [line] up for three hours to get in. ما باید سه ساعت در صف می ایستادیم تا برویم تو.
You must make allowances for his age . باید ملاحظه سنش را بکنی
I have some letters to write . چند تا کاغذ باید بنویسم
One must take time by the forelock . وقت را باید غنیمت شمرد
how shall we proceed چگونه باید اقدام کرد
I must make do with this low salary. I must somehow manage on this low salary. بااین حقوق کم باید بسازم
loads کاری که باید انجام شود
load کاری که باید انجام شود
Two witnesses should testify. دو شاهد باید شهادت بدهند
he is much to be pitted بحالش باید رحم کرد
to which side do I have to turn? به کدام طرف باید بپیچم؟
One must draw the line somewhere. <proverb> هر کس باید ید و مرزش را مشخص کند .
do the necessary انچه باید کرد بکنید
I've got to watch what I eat. باید مواظب رژیمم باشم.
parting of the ways جایی که باید یکی از چندچیزرابرگزید
You have to go back to ... شما باید به طرف ... برگردید.
There must be some mistakes. باید اشتباهی شده باشد.
It must be quiet. باید ساکت و آرام باشد.
What must be must be . <proverb> آنچه باید بشود خواهد شد .
She must be at least 40. او [زن] کم کمش باید ۴۰ ساله باشد.
One must keep up with the times. باید با زمان آهنگ بود
Every day that you go unheeded, you need to count on that day هر روز که بیفتید، باید در آن روز حساب کنید
backlogs کاری که باید انجام شود
it needs to be done carefully باید بدقت کرده شود
you shoud rinse it in lukewarm water. در آب ولرم باید آنرا آب بکشید
backlog کاری که باید انجام شود
some one must stay here یک کسی باید اینجا بماند
We must find a basic solution. باید یک فکر اساسی کرد
I must take the kid to school . باید بچه راببرم مدرسه
if i know what to do اگر میدانستم چه باید کرد
There must be a catch(trick)in it. باید حقه ای درکار باشد
Protocol must be observed. تشریفات باید رعایت شود
One must tackle it in the right way. هرکاری را باید از راهش وارد شد
I must be going now. الان دیگه باید بروم
i must answer for the damages ازعهده خسارت ان باید برایم
you ought to know better شما باید بهتر از این بدانید
We should be leaving now. باید زحمت راکم کنیم (خداحافظی )
The football field must be marked out. زمین فوتبال را باید خط کشی کرد
Why should I take the blame? چرا من باید تقصیر را به گردن بگیرم؟
operand که باید توسط عملگرا اجرا شود
why need he say that چرا باید این سخن را بگوید
Do I have to change busses? آیا باید اتوبوس عوض کنم؟
Do I have to change trains? آیا باید قطار عوض کنم؟
One must take the bad with the good . باید خوب وبدش راقبول کرد
It must be put up to the prime minister . باید بعرض نخست وزیر برسد
There is some hocus – pocus . I smell a rat . Ther is a trick in it . کلکی درکار باید باشد ( هست )
I should bring you round to my way of thinking . باید تو راهم با خودم همفکر کنم
How many times do I have to tell you that … چند بار باید به شما بگویم که ...
It must have a solid foundation. اساس کار باید محکم باشد
i know how to do it میدانم چطور باید اینکار را کرد
You ought to coordinate(harmonize) your plans (programs). باید برنامه هایتان را هم آهنگ کنید
A bitter pI'll to swallow. چیز تلخ وناخوشایندی که باید پذیرفت
We must settle the price first. اول باید قیمت راطی کرد
You must account for every penny. باید تا دینار آخر حساب پس بدهی
There must be some mistakes. باید اشتباهی روی داده باشد.
you must know this شما باید این مطلب را بدانید
integrand جملهای که باید تابع اولیه ان را گرفت
Only dead fish swim with the flow [stream] . <proverb> در زندگی باید بجنگیم. [ضرب المثل]
today of all days از همه روزها امروز [باید باشد]
disclosing یات چیزی که باید مخفی می ماند
discloses یات چیزی که باید مخفی می ماند
disclose یات چیزی که باید مخفی می ماند
action شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
actions شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
a bitter pill to swallow <idiom> یک واقعیت ناخوشایند که باید پذیرفته شود
You will need to spend some money on it. تو باید برایش پول خرج بکنی.
How can you ask? این باید واضح باشد برای تو
unauthorized آنچه باید مجوز داشته باشد
blank فضایی در فرم که باید کامل شود
blankest فضایی در فرم که باید کامل شود
loads تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
notify party فرد یا شرکتی که باید به اواطلاع داده شود
to have to bite the bullet <idiom> باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت
executory contract قراردادی که درزمان اینده باید اجرا شود
jobs مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
reportable incident اتفاقی که قانونا باید گذارش داده شود
qualifying shares سهامی که مدیران الزاما"باید خریداری کنند
Where do I change for ... ? برای رفتن به ... کجا باید عوض کنم؟
a stitch in time saves nine <proverb> علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد
now this man was lying باید دانست که این مرد دروغ میگفت
Now, of all times! از همه وقتها حالا [باید پیش بیاید] !
i will t. you for the book شیر یا خط می کنم ببینم کتاب را کی باید بردارد
Do I have to pay a supplement? آیا من چیزی اضافه باید پرداخت کنم؟
make hay while the sun shines تا تنور گرم است باید نان راپخت
previous examination نخستین امتحانی که درجه A.B در کمبریج باید داد
I'd مخفف should I و Iwouldبمعنی من میبایستی و Ihadبمعنی من باید و من داشتم
load تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
You must stick to your guns . You must take a firm stand in this matter. پای این کار باید محکم بایستی
wicket دروازههای فلزی کوتاه که گوی باید از ان بگذرد
Those who lose must step out. هر که سوخت (باخت ) باید از بازی بیرون برود
I don't know what to do with that. من نمی دونم باهاش چه کار باید بکنم.
Every crisis should be viewed [seen] as an opportunity. هر بحرانی باید به عنوان یک فرصت دیده شود.
you must a for that conduct باید از این طرز رفتار پوزش بخواهید
job مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
wickets دروازههای فلزی کوتاه که گوی باید از ان بگذرد
We must inquire into this matter. درمورد این موضوع باید تحقیق کنیم
if [when] it comes to the crunch <idiom> وقتی که اجبارا باید تصمیم گرفت [اصطلاح]
I must get hold of her at all costs. بهر قیمتی شده باید گیرش بیاورم
strike while the iron is hot تا تنور گرم است باید نان پخت
The craps should match the curtains. پرده ها با قالیها باید بخورد ( جور در آید )
current liabilities بدهیهایی که باید در اینده نزدیک پرداخت شوند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com