Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (21 milliseconds)
English
Persian
attention
شمشیرباز اماده برای مبارزه
attentions
شمشیرباز اماده برای مبارزه
Other Matches
attack on preparation
شمشیرباز اماده برای حمله
appel
پاکوب 2 بار پا کوبیدن شمشیرباز به نشانه متوقف کردن مبارزه
preparation of attack
شمشیرباز اماده حمله
ready reserve
ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
winterize
اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
on guard
اماده توپگیری اماده برای توگیری
in distance
نزدیک بودن شمشیرباز برای ضربه زدن
balestra
پرش کوتاه و سریع شمشیرباز بجلو برای حمله
struggle for existence
مبارزه برای زندگی
struggle for survival
مبارزه برای بقاء
station time
زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
in a battle for world domination
مبارزه برای سلطه جهان
gantelope
باند برای دست دعوت به مبارزه
rematch
مبارزه برای کسب عنوان قهرمانی
power struggle
مبارزه برای صاحب مقام شدن
jujitsu
مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
jiujutsu
مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
jiujitsu
مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
ground readiness
اماده باش در روی زمین اماده بودن هواپیماها درروی باند اماده باش زمینی
prompt to go
اماده برای رفتن
fit to work
اماده برای کارکردن
on offer
اماده برای فروش
ready to die
اماده برای مرگ
to fit with
اماده کردن برای
he was prone to mischief
برای دو بهمزنی و شیطنت اماده
up and running
اماده برای عملیات کامل
mission ready
هواپیمای اماده برای پرواز
covers
اماده برای برگرداندن توپ
cover
اماده برای برگرداندن توپ
batted
گل اماده برای کوزه گری
bats
گل اماده برای کوزه گری
to keep ome's powder dry
برای هر رویدادی اماده بودن
to prepare for war
برای جنگ اماده شدن
forthcomming
اماده برای ارائه کردن
on guard
اماده برای دفاع باشید
bat
گل اماده برای کوزه گری
to stand in the gap
برای دفاع اماده بودن
coverings
اماده برای برگرداندن توپ
cramming
خودرا برای امتحان اماده کردن
off the shelf
تدارکات اماده برای توزیع و تحویل
crammed
خودرا برای امتحان اماده کردن
cram
خودرا برای امتحان اماده کردن
addresses
اماده شدن برای ضربه یاهدفگیری
addressed
اماده شدن برای ضربه یاهدفگیری
platform load
بار اماده برای بارریزی هوایی
winterization
اماده کردن برای کار در زمستان
covers
اماده شدن برای دریافت توپ
crams
خودرا برای امتحان اماده کردن
cover
اماده شدن برای دریافت توپ
herbescent
اماده برای پیداکردن طبیعت گیاه
finished product
محصولات اماده برای توزیع ومصرف
coverings
اماده شدن برای دریافت توپ
to the manner born
فطره اماده برای موقعیت واشنا باداب
repertoire
فهرست نمایشهای اماده برای نمایش دادن
grooms
اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
groom
اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
hypnotizable
اماده برای خواب رفتن بوسائل مصنوعی
tropicalization
اماده کردن برای کار درمنطقه استوایی
pool
عده کارمند اماده برای انجام امری
pools
عده کارمند اماده برای انجام امری
pooled
عده کارمند اماده برای انجام امری
clutch start
روشن و اماده بودن موتورسیکلت برای مسابقه
refire time
زمان لازم بد از پرتاب موشک برای اماده شدن سکوی پرتاب برای موشک بعد
vitrescent
اماده برای تبدیل به شیشه دارای خاصیت شیشهای
aircraft turn around
اماده کردن هواپیما برای پرواز یا اجرای عملیات
sawhorse
نیمکت زیر الوار اماده برای اره کشی
dispatches
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
dispatched
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
back up
اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
dispatch
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
despatching
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
set up
اماده کردن اتومبیل برای مسابقه درمسیر معین
back-up
اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
despatched
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
it is insusceptible of change
اماده برای تغییر نسبت استعداد دگرگونی ندارد
despatches
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
civilian preparedness for war
اماده کردن مردم برای جنگ امادگی غیرنظامیان
lime paste
اهک شکفته شده و اماده برای تهیه بتن
reception station
پست پذیرش و اماده کردن افراد جدید برای اعزام
turnkey
سیستم کامپیوتر اماده برای یک منظور خاص اصلی جامع
hot site
یک مرکز کاملا" مجهزکامپیوتری که برای حالت اضطراری اماده است
reaction time
زمان اماده شدن یکان برای عکس العمل به دستورات
pilot engine
ماشینی که راه را برای ماشین دیگر صاف و اماده میسازد
predigest
بزبان ساده وقابل فهم دراوردن برای استفاده اماده کردن
sedans
اتومبیل مسافرتی که ممکن است با تغییراتی برای مسابقه اماده شود
rig the ship
فرمان ناو را برای بازدیداماده کنید اماده کردن ناوبرای بازدید
sedan
اتومبیل مسافرتی که ممکن است با تغییراتی برای مسابقه اماده شود
crammer
کسیکه کارش اماده کردن شاگردان برای امتحان بطورسطحی است
turnkey system
سیستم کامپیوتری که قبلا"تدارک دیده شده و برای استفاده اماده است
supercritical
حالت اماده به انفجار ماده اتمی ترکیب اماده به انفجاراتمی
master clear
کلیدی روی بعضی ازکنسولهای کامپیوتری که ثباتهای عملیاتی را پاک کردن و انها را برای حالت جدید عملیات اماده میکند
pounces
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pounce
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pounced
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pouncing
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
Linotype
ماشین حروف ریزی که سطرسطر حروف را میریزد وسطرسطر برای چاپ اماده میکند
voyage repairs
تعمیرات مخصوص اماده شدن ناو برای دریانوردی تعمیرات قبل از حرکت دریایی
staging area
منطقه بارگیری پرسنل و وسایل دربین راه منطقه سوخت گیری و اماده شدن برای پرواز
statitizing
فرایند انتقال یک دستورالعمل از حافظه کامپیوتر به ثباتهای دستورالعمل و نگهداری ان ان در انجا بگونهای که برای اجرا شدن اماده باشد
panel
نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
panels
نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
naval landing party
تیم اب خاکی نیروی دریایی تیم اماده کردن ساحل برای عملیات اب خاکی
ramp alert
اماده باش در سکوی در جا زدن اماده باش 51 دقیقهای
fencer
شمشیرباز
backsword man
شمشیرباز
foilsman
شمشیرباز فویل
line of attack
سینه شمشیرباز
fencing position
گارد شمشیرباز
assault
یورش شمشیرباز
foilist
شمشیرباز فویل
assaulted
یورش شمشیرباز
assaults
یورش شمشیرباز
sabreur
شمشیرباز سابر
epeeist
شمشیرباز اپه
guard
حالت دفاعی شمشیرباز
guards
حالت دفاعی شمشیرباز
offensive movement
حرکت تهاجمی شمشیرباز
bib
محافظ گلوی شمشیرباز
bibs
محافظ گلوی شمشیرباز
lanista
شمشیرباز اموزگار شمشیربازی
sword arm
دست مسلح شمشیرباز
fleche
نقل مکان شمشیرباز
hit not valid
ضربه بی ارزش شمشیرباز
time hit
ضربه شمشیرباز در ضد حمله
fencing measure
فاصله معمولی دو شمشیرباز
attack on the blade
حمله شمشیرباز به تیغه
composite attack
حمله شمشیرباز با حرکات پی در پی
compound attack
حمله شمشیرباز با حرکات پی در پی
off target hit
ضربه بی ارزش شمشیرباز
coquille
محافظ دست شمشیرباز
guarding
حالت دفاعی شمشیرباز
jumped
حمله شمشیرباز با پرش به هوا
jump
حمله شمشیرباز با پرش به هوا
jumps
حمله شمشیرباز با پرش به هوا
out of distance
دور بودن شمشیرباز از حریف
trompement
گریز شمشیرباز از ضربه حریف
warning order
دستور اماده باش اعلام اماده باش
close in
نزدیک شدن شمشیرباز به بدن حریف
stance
طرز ایستادن شمشیرباز مقابل حریف
progressive attack
پیشروی شمشیرباز با حرکات تهاجمی گوناگون
stances
طرز ایستادن شمشیرباز مقابل حریف
plastron
محافظ سینه کمر و پهلوهای شمشیرباز
hitting
به هدف زدن ضربه شمشیرباز به بدن حریف
hits
به هدف زدن ضربه شمشیرباز به بدن حریف
hit
به هدف زدن ضربه شمشیرباز به بدن حریف
laager
هلی کوپتر در حال اماده باش جلو هلی کوپتر اماده
lunging
حمله ناگهانی شمشیرباز بجلو و باز کردن بازو
lunges
حمله ناگهانی شمشیرباز بجلو و باز کردن بازو
opposition
حرکت شمشیرباز ضمن تماس با شمشیر حریف تقابل
lunge
حمله ناگهانی شمشیرباز بجلو و باز کردن بازو
lunged
حمله ناگهانی شمشیرباز بجلو و باز کردن بازو
campaigning
مبارزه
struggled
مبارزه
struggle
مبارزه
campaigns
مبارزه
campaigned
مبارزه
turn to
مبارزه
campaign
مبارزه
kumite
مبارزه
fights
مبارزه
fight
مبارزه
struggles
مبارزه
struggling
مبارزه
bu
مبارزه
kyorougei
مبارزه تکواندو
electioneering
مبارزه انتخاباتی
election campaign
مبارزه انتخاباتی
budo
روش مبارزه
brave
به مبارزه طلبیدن
jousts
مبارزه کردن
braving
به مبارزه طلبیدن
sambon kumite
مبارزه سه ضربهای
challengo
مبارزه کردن
sensei
مبارزه مسابقهای
class struggle
مبارزه طبقهای
battle
مبارزه ستیز
combativeness
مبارزه طلبی
battles
مبارزه ستیز
jousting
مبارزه کردن
jousted
مبارزه کردن
joust
مبارزه کردن
braved
به مبارزه طلبیدن
braver
به مبارزه طلبیدن
braves
به مبارزه طلبیدن
battling
مبارزه ستیز
bravest
به مبارزه طلبیدن
class struggle
مبارزه طبقاتی
passives
مبارزه منفی
press campaign
مبارزه مطبوعاتی
jisen
مبارزه واقعی
to take up the gauntlet
مبارزه راپذیرفتن
challenger
مبارزه طلب
combated
مبارزه کردن
literacy campaign
مبارزه با بی سوادی
combating
مبارزه کردن
battled
مبارزه ستیز
defied
به مبارزه طلبیدن
defies
به مبارزه طلبیدن
defy
به مبارزه طلبیدن
defying
به مبارزه طلبیدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com