Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (28 milliseconds)
English
Persian
fence
شمشیر بازی کردن
fences
شمشیر بازی کردن
Other Matches
fence
شمشیر بازی
swordplay
فن شمشیر بازی
swordsmanship
شمشیر بازی
fences
شمشیر بازی
academic assault
شمشیر بازی نمایشی
double
مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
doubled up
مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
doubled
مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
directors
مدیر یارئیس مسابقه شمشیر بازی
director
مدیر یارئیس مسابقه شمشیر بازی
covered
گرفتن شمشیر به وضعی که شمشیر خودبخود در حمله حریف منحرف نشود
misplay
بازی بد واز روی ناشیگری غلط بازی کردن
to make a trick
با کارت شعبده بازی کردن
[ورق بازی]
change of engagement
وادار کردن حریف به تغییرمسیر شمشیر
handles
قبضه شمشیر دستگیره جابجا کردن
handle
قبضه شمشیر دستگیره جابجا کردن
ceding parry
کنار زدن حمله و سد کردن شمشیر حریف در خط جدید
shinny
بازی هاکی که با توپ چوبی بازی شود چوب بازی هاکی
harlequinade
بخشی ازنمایش یالال بازی که لوده دران بازی میکند لودگی
frame
مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
gamesmanship
مهارت در بردن بازی بدون تخلف از مقررات بازی
cutthroat
بازی 3 نفره که هریک به نفع خود بازی میکند
game
وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
kiss in the ring
بازی بگیرماچ کن :بازی که دران پسریادختری ....تااوراببوسد
dib
ریگ بازی قاپ یا ریگی که با ان بازی می کنند
shinney
بازی هاکی که باتوپ چوبی بازی شود
fire fight
ترقه بازی اتش بازی مبادله تیراندازی
inning
گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
quibble
زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
to play fair
مردانه و سر راست معامله کردن یا بازی کردن
quibbled
زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbles
زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbling
زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
charlatanic
امیخته بازبان بازی یاچاچول بازی
crampet game
بازی خفه بازی کم فضای شطرنج
harlepuinade
نمایش لال بازی ودلقک بازی
twiddling
بازی کردن
playing
بازی کردن
play-acted
بازی کردن
plays
رل بازی کردن
played
رل بازی کردن
To be acting. To put it on .
رل بازی کردن
play-acting
بازی کردن
play-acts
بازی کردن
twiddles
بازی کردن
plays
بازی کردن
miscast
بد بازی کردن
twiddled
بازی کردن
twiddle
بازی کردن
headwork
با سر بازی کردن
playact
رل بازی کردن
move
بازی کردن
actuble
بازی کردن
bump
بازی کردن
rink
یخ بازی کردن
playing
رل بازی کردن
rinks
یخ بازی کردن
play-act
بازی کردن
play
رل بازی کردن
toys
بازی کردن
moved
بازی کردن
moves
بازی کردن
played
بازی کردن
toy
بازی کردن
gallant
زن بازی کردن
play
بازی کردن
fox
روباه بازی کردن تزویر کردن
foxing
روباه بازی کردن تزویر کردن
foxes
روباه بازی کردن تزویر کردن
spurtle
شمشیر
swordsman
شمشیر زن
bilboa
شمشیر
bilbo
شمشیر
bolo
شمشیر
blade
شمشیر
swords
شمشیر
spit
شمشیر
spits
شمشیر
sword
شمشیر
drab
جنده بازی کردن
prevaricate
زبان بازی کردن
fornicate
: فاحشه بازی کردن
equivocated
زبان بازی کردن
playact
در تاتر بازی کردن
skate
اسکیت بازی کردن
to skip rope
بند بازی کردن
prevaricating
زبان بازی کردن
prevaricates
زبان بازی کردن
drabber
جنده بازی کردن
playing
تفریح بازی کردن
drabbest
جنده بازی کردن
prevaricated
زبان بازی کردن
to play for love
سر هیچ بازی کردن
play out
تا اخر بازی کردن
skates
اسکیت بازی کردن
play
تفریح بازی کردن
to play soccer
فوتبال بازی کردن
fornicated
: فاحشه بازی کردن
To play cards .
ورق بازی کردن
piddle
باخوراک بازی کردن
gambled
سفته بازی کردن
play fair
مردانه بازی کردن
tricking
حقه بازی کردن
tricked
حقه بازی کردن
equivocate
زبان بازی کردن
trick
حقه بازی کردن
flimflam
حقه بازی کردن
equivocates
زبان بازی کردن
fornicates
: فاحشه بازی کردن
fornicating
: فاحشه بازی کردن
equivocating
زبان بازی کردن
court
عشق بازی کردن
skated
اسکیت بازی کردن
piddles
باخوراک بازی کردن
yo-yo
یویو بازی کردن
piddled
باخوراک بازی کردن
to look oneself again
پشم بازی کردن
bowls
باتوپ بازی کردن
ski
اسکی بازی کردن
to bill and coo
بوسه بازی کردن
to make love
عشق بازی کردن
mountebanks
حقه بازی کردن
mountebank
حقه بازی کردن
personifying
رل دیگری بازی کردن
showboat
نمایشی بازی کردن
personify
رل دیگری بازی کردن
personifies
رل دیگری بازی کردن
shinny
شینی بازی کردن
personified
رل دیگری بازی کردن
gambles
سفته بازی کردن
shinney
شینی بازی کردن
sparred
مشت بازی کردن
spars
مشت بازی کردن
skis
اسکی بازی کردن
palter
زبان بازی کردن
yo-yos
یویو بازی کردن
criminal court
عشق بازی کردن
plays
تفریح بازی کردن
cards
ورق بازی کردن
spar
مشت بازی کردن
spoofs
حقه بازی کردن
left-handed
با دست چپ بازی کردن
skied
اسکی بازی کردن
to play football
فوتبال بازی کردن
spoof
حقه بازی کردن
gamble
سفته بازی کردن
start up
<idiom>
بازی را شروع کردن
favouritism
پارتی بازی کردن
bowl
باتوپ بازی کردن
card
ورق بازی کردن
misplay
ناشیانه بازی کردن
taw
تیله بازی کردن
to play marbles
مهره بازی کردن
thimblerig
شعبده بازی کردن
played
تفریح بازی کردن
kite
سفته بازی کردن
to play ball
توپ بازی کردن
kites
سفته بازی کردن
to fly a kite
سفته بازی کردن
to play at chess
شطرنج بازی کردن
war game
بازی جنگ کردن
pommel
قبه شمشیر
baldric
بند شمشیر
handle
قبضه شمشیر
claymore
شمشیر دودمه
swordlike
شمشیر مانند
foibles
تیغه شمشیر
pommels
قبه شمشیر
swordsman
شمشیر باز
fencer
شمشیر باز
sword knot
شرابه شمشیر
sword fish
شمشیر ماهی
foilsman
شمشیر باز
daito
شمشیر بزرگ
steeled
شمشیر پولادی
steels
شمشیر پولادی
blade
تیغه شمشیر
gladiate
شمشیر مانند
swordfish
شمشیر ماهی.
swordfishes
شمشیر ماهی.
steeling
شمشیر پولادی
steel
شمشیر پولادی
sword cut
زخم شمشیر
sword cutter
شمشیر ساز
sword dance
رقص شمشیر
to carry sword
شمشیر جستن
hilt
دسته شمشیر
hilts
دسته شمشیر
at the point of the sword
بدم شمشیر
scabbards
غلاف شمشیر
scabbard
غلاف شمشیر
rapier
شمشیر دودم
tucker
شمشیر ساز
rapiers
شمشیر دودم
sabre cut
زخم شمشیر
With a stork of the sword.
با ضرب شمشیر
handles
قبضه شمشیر
foible
تیغه شمشیر
carpetbag
سیاست بازی ودغلکاری کردن
To play (trifle) with someones feeling.
با احساسات کسی بازی کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com