English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 209 (3 milliseconds)
English Persian
in line شمشیر در وضع حمله
Search result with all words
covered گرفتن شمشیر به وضعی که شمشیر خودبخود در حمله حریف منحرف نشود
glide حمله با سر دادن شمشیرروی شمشیر حریف ارام دویدن برای فشار نهایی چرخش به دور میله بارفیکس
glided حمله با سر دادن شمشیرروی شمشیر حریف ارام دویدن برای فشار نهایی چرخش به دور میله بارفیکس
glides حمله با سر دادن شمشیرروی شمشیر حریف ارام دویدن برای فشار نهایی چرخش به دور میله بارفیکس
double مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
doubled مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
doubled up مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
ceding parry کنار زدن حمله و سد کردن شمشیر حریف در خط جدید
Other Matches
velimirovic attack حمله ولیمیروویچ در حمله سوزین از دفاع سیسیلی شطرنج
hysterics حمله خنده غیر قابل کنترل حمله گریه
counter riposte حمله شمشیرباز پس از دفع حمله متقابل حریف
vortex breakdown/brust جدایی ناگهانی جریانهای حلقوی از لبه حمله بالهای دلتا در زاویه حمله معین که واماندگی این نوع بالها رانشان میدهد
rio treaty اکوادور ونیکاراگوئه به سال 7491 که به موجب ان در صورت حمله به یک از کشورهای امریکایی همه کشورهای دیگر حق حمله مسلحانه را دارند
hysteroid حمله تشنجی شبیه حمله
hysterogenic حمله تشنجی شبیه حمله
ond shot بیک حمله دریک حمله
front line خط حمله خط حمله یادفاع
target date زمان حمله به هدف یا تاریخ حمله به هدف
swords شمشیر
blade شمشیر
spits شمشیر
swordsman شمشیر زن
spurtle شمشیر
bilbo شمشیر
bilboa شمشیر
bolo شمشیر
sword شمشیر
spit شمشیر
swordsman شمشیر باز
foible تیغه شمشیر
to carry sword شمشیر جستن
steeling شمشیر پولادی
sword dance رقص شمشیر
swordfish شمشیر ماهی.
sword fish شمشیر ماهی
sword cut زخم شمشیر
sword knot شرابه شمشیر
swordlike شمشیر مانند
sabre cut زخم شمشیر
steel شمشیر پولادی
sword cutter شمشیر ساز
swordfishes شمشیر ماهی.
steeled شمشیر پولادی
steels شمشیر پولادی
hilt دسته شمشیر
blade تیغه شمشیر
scabbards غلاف شمشیر
scabbard غلاف شمشیر
fence شمشیر بازی
fences شمشیر بازی
handle قبضه شمشیر
handles قبضه شمشیر
swordplay فن شمشیر بازی
rapiers شمشیر دودم
baldric بند شمشیر
claymore شمشیر دودمه
hilts دسته شمشیر
at the point of the sword بدم شمشیر
foibles تیغه شمشیر
pommel قبه شمشیر
pommels قبه شمشیر
gladiate شمشیر مانند
foilsman شمشیر باز
fencer شمشیر باز
daito شمشیر بزرگ
rapier شمشیر دودم
tucker شمشیر ساز
With a stork of the sword. با ضرب شمشیر
swordsmanship شمشیر بازی
fences شمشیر بازی کردن
point d'arret نوک چنگالی شمشیر
scimitar شمشیر هلالی شکل
stoccata پرتاب با ضربه شمشیر
curtle ax شمشیر کوتاه وسنگین
stoccado پرتاب با ضربه شمشیر
curtal ax شمشیر کوتاه وسنگین
fence شمشیر بازی کردن
sword play مهارت در بکارگیری شمشیر
backsword شمشیر یک لبهء برنده
falchion شمشیر کوتاه و پهن
academic assault شمشیر بازی نمایشی
toledo شمشیر ابدارمصنوع تولدو
action on the blade تماس با شمشیر حریف
foible نیمی از شمشیر از وسط تانوک
engagement تماس دو تیفه شمشیر درگارد
engagements تماس دو تیفه شمشیر درگارد
circular parry دفاع با حرکت چرخشی شمشیر
partisans شمشیر پهن ودسته بلند
partizan شمشیر پهن ودسته بلند
sabre cut زخم شوشکه ضربه شمشیر
electric foil شمشیر فویل با نوک برقدار
foibles نیمی از شمشیر از وسط تانوک
partisan شمشیر پهن ودسته بلند
The pen is mightier than the sword. <proverb> قلم قدرتمندتر از شمشیر است .
weaker ناحیه نزدیک نوک شمشیر
weaknesses ناحیه نزدیک نوک شمشیر
double touch ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
weakest ناحیه نزدیک نوک شمشیر
foin فرو بردن شمشیر یا نیزه
double hi ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
sword dance اجرای رقص در اطراف شمشیر
weak ناحیه نزدیک نوک شمشیر
counter parry دفاع با حرکت چرخشی شمشیر
guard کاسه بین تیغه و دسته شمشیر
sabre شمشیر بلند نظامی باشمشیر زدن
manipulators گرفتن شمشیر با شست وانگشت ابهام
forte نیمی از شمشیر از وسط تیغه تا دسته
fortes نیمی از شمشیر از وسط تیغه تا دسته
sabres شمشیر بلند نظامی باشمشیر زدن
binds کنارزدن شمشیر حریف بطرف بدن او
To behead ( decapitate ) someone . کسی را گردن زدن (با شمشیر وغیره )
handle قبضه شمشیر دستگیره جابجا کردن
bind کنارزدن شمشیر حریف بطرف بدن او
saber شمشیر بلند نظامی باشمشیر زدن
guarding کاسه بین تیغه و دسته شمشیر
croise عبور تیغه شمشیر به شکل خاص
change of engagement وادار کردن حریف به تغییرمسیر شمشیر
line of engagement ناحیهای از سینه که روبروی شمشیر قراردارد
directors مدیر یارئیس مسابقه شمشیر بازی
director مدیر یارئیس مسابقه شمشیر بازی
acinaces شمشیر کوتاه ایرانیان قدیم وسکاها
handles قبضه شمشیر دستگیره جابجا کردن
guards کاسه بین تیغه و دسته شمشیر
compound parry دفع شمشیر حریف با دو حرکت یا بیشتر
sabers شمشیر بلند نظامی باشمشیر زدن
touch برخورد شمشیر به بدن ضربه فنی کشتی
touches برخورد شمشیر به بدن ضربه فنی کشتی
scimitar شمشیر کارد دسته دراز ونوک برگشته
pommel قسمت فلزی پشت دسته شمشیر دستگیرههای خرک
barong یکنوع چاقو یا شمشیر دسته کلفت لبه تیز
tuck درجای دنج قرارگرفتن یاقرار دادن شمشیر نازک
opposition حرکت شمشیرباز ضمن تماس با شمشیر حریف تقابل
tucking درجای دنج قرارگرفتن یاقرار دادن شمشیر نازک
tucks درجای دنج قرارگرفتن یاقرار دادن شمشیر نازک
pommels قسمت فلزی پشت دسته شمشیر دستگیرههای خرک
dub باتماس شمشیر بشانه شخصی لقب شوالیه باو اعطاکردن
dubbed باتماس شمشیر بشانه شخصی لقب شوالیه باو اعطاکردن
dubs باتماس شمشیر بشانه شخصی لقب شوالیه باو اعطاکردن
counter disengagement حرکت شمشیر به دور شمشیرحریف برای مواجهه درمسیر قبلی
curtana شمشیر رحمت :شمشیربی نوکی که درتاج گذاری پادشاهان انگلیس پیشاپ
foil مسابقه شمشیربازی فویل شمشیر با گارد کاسهای وتیغه قابل انعطاف
foiled مسابقه شمشیربازی فویل شمشیر با گارد کاسهای وتیغه قابل انعطاف
foiling مسابقه شمشیربازی فویل شمشیر با گارد کاسهای وتیغه قابل انعطاف
foils مسابقه شمشیربازی فویل شمشیر با گارد کاسهای وتیغه قابل انعطاف
post attack بعد از اجرای حمله یا تک وقایع بعد از اجرای حمله
sally حمله
falling sickness حمله
attack حمله
epileptic fit حمله
offence حمله
offenses حمله
foray حمله
venues حمله
aggression حمله
assailment حمله
onslaught حمله
onslaughts حمله
offensive <adj.> حمله
offensives حمله
spell حمله
besetting حمله پی در پی
spelled حمله
spells حمله
seizures حمله
seizure حمله
assaulting حمله
counter حمله
assaults حمله
forays حمله
attacking line خط حمله
onset حمله
thrust حمله
thrusting حمله
thrusts حمله
venue حمله
hysteria حمله
assault حمله
campaigns حمله
assaulted حمله
countering حمله
sallies حمله
offense,etc حمله
attacks حمله
canvassing حمله
canvasses حمله
attacked حمله
canvassed حمله
stound حمله
offense حمله
onrush حمله
campaigning حمله
campaigned حمله
campaign حمله
fittest حمله
fits حمله
fit حمله
attacking [style of play, player] <adj.> حمله
canvass حمله
time cut ضد حمله
ictys حمله
countered حمله
impugnation حمله
impugnment حمله
inroad حمله
wide open حمله
mounting دسته و پشت بند دسته شمشیر
quintain هدف حمله
to roll up the enemy line حمله جناحی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com