English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 218 (12 milliseconds)
English Persian
buoy شناور ساختن
buoyed شناور ساختن
buoying شناور ساختن
buoys شناور ساختن
waft شناور ساختن
wafted شناور ساختن
wafting شناور ساختن
wafts شناور ساختن
Search result with all words
float شناور ساختن روی اب ایستادن
float شناور ساختن در هوا معلق بودن
floated شناور ساختن روی اب ایستادن
floated شناور ساختن در هوا معلق بودن
floats شناور ساختن روی اب ایستادن
floats شناور ساختن در هوا معلق بودن
waft روی هوایا اب شناور ساختن وزش نسیم
wafted روی هوایا اب شناور ساختن وزش نسیم
wafting روی هوایا اب شناور ساختن وزش نسیم
wafts روی هوایا اب شناور ساختن وزش نسیم
Other Matches
floating base ناولجستیکی شناور یا کاروان لجستیکی شناور دریایی
icebergs کوه یخ شناور توده یخ شناور
iceberg کوه یخ شناور توده یخ شناور
float شناور شدن شناور بودن
floats شناور شدن شناور بودن
floated شناور شدن شناور بودن
gull هدف شناور فریبنده سطحی هدف دروغین شناور
gulls هدف شناور فریبنده سطحی هدف دروغین شناور
scareup فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
pontoons پل شناور
floaty شناور
nectonic شناور
pontoon پل شناور
floating bridge پل شناور
floated شناور
above water <adj.> شناور
floats شناور
floating شناور
drift ice یخ شناور
free swimming شناور
flying bridge پل شناور
on the float شناور
afloat شناور
float شناور
bouyant foundation پی شناور
floating fundation پی شناور
vessel شناور
vessels شناور
ballcock شناور
ballcocks شناور
buoyant شناور
float bridge پل شناور
pack ice یخ شناور
dipped electrode الکترود شناور
levitative شناور در هوا
submergible pump پمپ شناور
floated شناور شدن
baying پل رابط در پل شناور
bays پل رابط در پل شناور
submersible pump پمپ شناور
life bouy رهنمای شناور
float شناور بودن
floated شناور بودن
bayed پل رابط در پل شناور
bay پل رابط در پل شناور
plunger piston پیستون شناور
oil slicks نفت شناور
oil slick نفت شناور
adrift شناور مهارشده
zooplankton جانوران شناور
antisurface ضد ناوهای شناور
pontoon bridge پل شناور قایقی
bouyant foundation پایه شناور
bouyancy pump پمپ شناور
vessel یگان شناور
vessels یگان شناور
plunge valve سوپاپ شناور
phytoplankton گیاهان شناور
barged تراده شناور
barges تراده شناور
floats شناور شدن
icebergs توده یخ شناور
floats شناور بودن
natatores مرغان شناور
nekton جانور شناور
iceberg توده یخ شناور
barge تراده شناور
carburetor float شناور کاربراتور
float into position شناور شدن
buoy رهنمای شناور
buoy جسم شناور
buoy راهنمای شناور در اب
buoyed جسم شناور
buoyed راهنمای شناور در اب
buoying رهنمای شناور
buoying جسم شناور
buoying راهنمای شناور در اب
plunger پیستون شناور
buoys جسم شناور
buoys راهنمای شناور در اب
floe تخته یخ شناور
buoys رهنمای شناور
floating grid شبکه شناور
plungers پیستون شناور
lifebuoy گوی شناور
float test ازمون شناور
float valve دریچه شناور
float well چاه شناور
floater جسم شناور
floating aquatics ابزیان شناور
floating audress نشانی شناور
float guage اشل شناور
floating charactep دخشه شناور
floating dock حوض شناور
immersion heaters اب گرم کن شناور
immersion heater اب گرم کن شناور
lifebuoys گوی شناور
floating gyro ژایرو شناور
floating mine مین شناور
floating point با ممیز شناور
booming دستگاه شناور
drifting mine مین شناور
boomed دستگاه شناور
ice field یخزار یخ شناور
boom دستگاه شناور
swim شناور شدن
swims شناور شدن
immersion thermometer دماسنج شناور
pontoon اسکله شناور
pontoon طراده شناور
pontoons اسکله شناور
booms دستگاه شناور
dipping varnish لاک شناور
pontoons طراده شناور
floating point ممیز شناور
buoyed رهنمای شناور
float شناور شدن
fluxed electrode الکترود شناور
dipping enamel لعاب شناور
snagline mine مین با شاخک شناور
short scope buoy بویه شناور قائم
light buoy راهنمای شناور چراغدار
floating base پایگاه شناور دریایی
floating drydock حوضچه شناور خشک
submersible غوطه ور شناور زیرابی
floating exchange rate نرخ شناور ارز
drift fishing ماهیگیری از قایق شناور
back float شناور شدن روی اب
natant شناور یامتحرک دراب
floating rate of exchange نرخ شناور ارز
floating point rutine روال ممیز شناور
floating point operation عملکردبا ممیز شناور
floating point operation عملیات ممیز شناور
consolidated pack ice مجموعه یخهای شناور
floating point constant ثابت ممیز شناور
plunge battery باتری با الکترد شناور
rafts دسته الوار شناور بر اب
popping plug طعمه ماهیگیری شناور
floating point number عدد با ممیز شناور
plungers شناور کاربوراتور غوطه ور
bottom mine مین شناور عمقی
raft دسته الوار شناور بر اب
floating point arithmetic حساب ممیز شناور
buoyant mine case جعبه مین شناور
power driven vessel یگان شناور موتوری
plunger شناور کاربوراتور غوطه ور
floating point representation نمایش با ممیز شناور
wreck شناور غرق شده
wrecking شناور غرق شده
wrecks شناور غرق شده
watching mine مین شناور در سطح اب
floating point ممیز شناور [ریاضی]
poppers طعمه شناور ماهیگیری
float روی اب نگهداشتن شناور
popper طعمه شناور ماهیگیری
floats روی اب نگهداشتن شناور
floated روی اب نگهداشتن شناور
drifted جسم شناور برف باداورده
lily pad برگ شناور زنبق ابی
drift جسم شناور برف باداورده
drifts جسم شناور برف باداورده
release sinker رها کننده مین شناور
drifting جسم شناور برف باداورده
floating point number اعداد ممیز شناور [ریاضی]
buoyage تنطیم محل راهنماهای شناور
wafter چیز شناور بر روی هوایا اب
hover پلکیدن شناور واویزان بودن
hovered پلکیدن شناور واویزان بودن
center of buoyancy مرکزتعادل اتصال وسایل شناور
deadman's float شناور بودن با دستهای باز
bouquet mine نوعی مین شناور خوشهای
immersed غوطه ور کردن شناور نمودن
chess سطح شیب دار پل شناور
hovers پلکیدن شناور واویزان بودن
floating dock حوضچه شناور تعمیر کشتی
floating island جزیره شناور ومصنوعی شیرینی
immerse غوطه ور کردن شناور نمودن
immersing غوطه ور کردن شناور نمودن
floating point notation نشان گذاری با ممیز شناور
wreck vessel شناور کشتی غرق شده
immerses غوطه ور کردن شناور نمودن
zooplankton جانور ریز شناور برسطح دریا
floats جسم شناور بر روی اب سوهان پهن
jelly fish float شناور شدن در اب با دست وپای دراز
gate vessel شناور درب حوض تعمیرات ناو
phytoplankton زندگی گیاهان شناور بر سطح دریا
floated جسم شناور بر روی اب سوهان پهن
spur shore دفرای شناور الواراتصال ناو به اسکله
float جسم شناور بر روی اب سوهان پهن
bayed قسمتی از پل شناور که بین دو پانتون قرار دارد
baying قسمتی از پل شناور که بین دو پانتون قرار دارد
bays قسمتی از پل شناور که بین دو پانتون قرار دارد
rod float تعیین سرعت اب در کانال به طریقه جسم شناور
bay قسمتی از پل شناور که بین دو پانتون قرار دارد
plankter موجودات ریز و شناور ازادبر سطح دریا
saw yer درخت از ریشه کنده که روی اب شناور باشد
float gauging اندازه گیری سرعت اب درانهار بوسیله جسم شناور
flotsam and jetsam کالایی که پس از غرق شدن کشتی برروی اب شناور است
flotsam کالاهایی که پس از غرق شدن کشتی برروی اب شناور است
drift float علامت یا شاخص شناور نشان دهنده انحراف مسیر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com