English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 129 (7 milliseconds)
English Persian
fortitude شهامت اخلاقی شکیبایی
Other Matches
moralized نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralised نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralises نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralising نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralize نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralizing نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralizes نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
intuitivism اصولی که بموجب ان مبادی اخلاقی را حسی میدانند اصول اخلاقی حسی
antinomian مخالفین اصول اخلاقی فرقهای از مسیحیان که مخالف مراعات اصول اخلاقی بودند و اعتقادداشتند که خداوند در همه حال نسبت به مسیحیان لطف دارد
forbearance شکیبایی
patience شکیبایی
sufferance شکیبایی
to have patience شکیبایی داشتن
impatient hours ساعات نا شکیبایی یا بی صبری
the only remedy is patience چاره ان شکیبایی است
pluck شهامت
plucked شهامت
plucking شهامت
plucks شهامت
the same shall succeed انانی که شکیبایی دارندهمان ها کامیاب خواهند شد
bounty اعانه شهامت
daring جرات شهامت
animosity شهامت جسارت
dares شهامت یارایی
dared شهامت یارایی
dare شهامت یارایی
bield تشجیع کردن شهامت دادن
demoratize بی جرات کردن ازمیان بردن حس شهامت وانتظامات ارتش
Thank you for your understanding and your patience. از شما برای درک و شکیبایی شما بسیار سپاسگزارم.
demoralising از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralizes از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralizing از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralized از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralize از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralises از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralised از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
gnomic اخلاقی
petulance بد اخلاقی
ethical اخلاقی
immorality بد اخلاقی
moral اخلاقی
petulancy بد اخلاقی
sinuosity انحراف اخلاقی
dual morality دوگانگی اخلاقی
ethical code ضوابط اخلاقی
superego شخصیت اخلاقی
code of ethics ضوابط اخلاقی
moralistic تحمیلگر اخلاقی
apologue حکایت اخلاقی
low [morally bad] <adj.> بد [از نظر اخلاقی]
moral perception حس تشخیص اخلاقی
moral education اموزش اخلاقی
imputability مسئولیت اخلاقی
obliquity انحراف اخلاقی
good naturedly به خوش اخلاقی
ethicize اخلاقی کردن
ethical relativism نسبیت اخلاقی
principle اصل اخلاقی
conducts رفتار اخلاقی
maxims گفته اخلاقی
byword گفته اخلاقی
maxim گفته اخلاقی
immorally از ازروی بد اخلاقی
bywords گفته اخلاقی
conducting رفتار اخلاقی
conducted رفتار اخلاقی
immoral غیر اخلاقی
precept قاعده اخلاقی
parables داستان اخلاقی
parable داستان اخلاقی
fables حکایت اخلاقی
fable حکایت اخلاقی
principle اخلاقی کردن
precepts قاعده اخلاقی
conduct رفتار اخلاقی
on principle از لحاظ قیود اخلاقی
tropologic دارای تفسیر اخلاقی
psychodrama نمایش اخلاقی وانتقادی
perversions انحراف جنسی یا اخلاقی
reform school مدرسه تهذیب اخلاقی
moral realism واقع نگری اخلاقی
cloaca مرکز مفاسد اخلاقی
generosity <adj.> گذشت [صفت اخلاقی]
perversion انحراف جنسی یا اخلاقی
chung shin sooyak فرهنگ اخلاقی تکواندو
axiological مبحث نوامیس اخلاقی
frailly بطورشکننده باضعف اخلاقی
foible صعف اخلاقی ضعف
foibles صعف اخلاقی ضعف
ethics اصول اخلاقی اخلاقیات
To be short tempered with someone. با کسی تندی کردن ( بد اخلاقی )
unmorality عدم مراعات اصول اخلاقی
principle مرام اخلاقی قاعده کلی
axiomatic حاوی پند یا گفتههای اخلاقی
inofficious خارج ازوفیفه اخلاقی یاطبیعی
scruple نهی اخلاقی وسواس باک
amoral بدون احساس مسئولیت اخلاقی
moralists فیلسوف یا معلم اخلاق اخلاقی
moralist فیلسوف یا معلم اخلاق اخلاقی
The moral of the story is that … نتیجه اخلاقی این داستان اینست که ...
deontology وفیفه شناسی علم وفایف اخلاقی
I feel morally bound to … از نظر اخلاقی خود را مقید می دانم که ...
puritanic سخت گیریا متظاهردر اموردینی یا اخلاقی
to draw a moral معنی یا نتیجه اخلاقی داستانی را فهماندن
utilitarian معتقدباصل اخلاقی سودمند گرایی سودمندگرا
de rigueur از نظر سنتی یا اخلاقی الزام اور
to preach moral principles اصول اخلاقی را وعظ و تلقین کردن
preachify بطور کسالت اوروعظ یا بحث اخلاقی کردن
to point a moral اصل اخلاقی را نشان دادن یابکار بردن
frailty نحیفی خطایی که ناشی ازضعف اخلاقی باشد
an unprincipled conduct رفتاریکه مبنای اخلاقی صحیحی نداشته باشد
frailties نحیفی خطایی که ناشی ازضعف اخلاقی باشد
shyster کسیکه در قانون وسیاست فاقداصول اخلاقی است
ethic روش اخلاقی یک نویسنده یامکتب علمی یا ادبی و یاهنری
conscientious objectors کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
conscientious objector کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
This is contray to all moral principles ( codes ) . این کار مخالف کلیه اصول وضوابط اخلاقی است
institutionalism سیاست ترویج امور خیریه واصلاح بزهکاران از طرق اخلاقی و تادیبی
intuitivist کسیکه مبادی اخلاقی را حسی میداندو عقیده داردکه درک ....استدلال نیست
normative economics اقتصاد اخلاقی اقتصاد رفاه که در ان قضاوت ارزشی صورت میگیرد
ethic غالبا بصورت جمع علم اخلاق بجث درامور اخلاقی اصول اخلاق
expurgating حذف کردن تصفیهء اخلاقی کردن
expurgate حذف کردن تصفیهء اخلاقی کردن
expurgated حذف کردن تصفیهء اخلاقی کردن
expurgates حذف کردن تصفیهء اخلاقی کردن
idiosyncrasy طبیعت ویژه طرز فکر ویژه شیوه ویژه هرنویسنده خصوصیات اخلاقی
idiosyncrasies طبیعت ویژه طرز فکر ویژه شیوه ویژه هرنویسنده خصوصیات اخلاقی
against nature غیر اخلاقی غیر طبیعی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com