English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 129 (7 milliseconds)
English Persian
attribute شهرت افتخار
attributes شهرت افتخار
attributing شهرت افتخار
Other Matches
iam p to of knowing him از اشنایی او افتخار دارم افتخار دارم که او را می شناسم
iam proud to know him از شناسایی او افتخار دارم افتخار دارم که او رامیشناسم
glory افتخار
glories افتخار
honor افتخار
gloriation افتخار
honor عزت افتخار
honorifics افتخار امیز
honorific افتخار امیز
mense نزاکت افتخار
medal of honor نشان افتخار
medal of honor مدال افتخار
loaded with honours غرق افتخار
insigne نشان افتخار
insignia نشان افتخار
battle honour نشان افتخار
honorable service خدمت با افتخار
I'm proud of you. من به تو افتخار می کنم.
place of honor مکان پر افتخار
emblems نشان افتخار
emblem نشان افتخار
rolls of honour لیست افتخار
roll of honour لیست افتخار
honorable service خدمت افتخار امیز
mark of d. نشان امتیازیا افتخار
My pleasure. باعث افتخار من است.
It is a source lf pride . مایه افتخار است
With pleasure. باعث افتخار من است.
I'm proud of you. من بهت افتخار می کنم.
I'm proud of you. من بهت افتخار میکنم.
fameless بی شهرت
names شهرت ها
emprise شهرت
titles شهرت ها
famousness شهرت
name شهرت
odor شهرت
notability شهرت
illustrousness شهرت
illustriousness شهرت
title شهرت
conspicuousness شهرت
popularity شهرت
reported شهرت
reputation شهرت
prestige شهرت
unknowns بی شهرت
fame شهرت
celebrity شهرت
stand شهرت
reports شهرت
report شهرت
hearsay شهرت
renown شهرت
celebrities شهرت
name شهرت
names شهرت
odors شهرت
odour شهرت
odours شهرت
grapevine شهرت
publicity شهرت
reputations شهرت
grapevines شهرت
unknown بی شهرت
reputable قابل شهرت
to get fame شهرت یافتن
To become famous (renowned). شهرت یا فتن
there is a rumour that شهرت دارد که
unpopularity عدم شهرت
bad reputation سوء شهرت
estimating قیمت شهرت
estimates قیمت شهرت
estimated قیمت شهرت
names نام و شهرت
posthumous fame شهرت پس از مرگ
repute شهرت داشتن
estimate قیمت شهرت
name نام و شهرت
standing دوام شهرت
oecumenicity شهرت جهانی
esteem شهرت ارجمندشمردن
We consider it a great honor to have you here with us tonight. این برای ما افتخار بزرگی حساب میشود که امشب شما را اینجا همراه با ما داشته باشیم.
rehabilitation احیای شهرت یااعتبار
to shoot to fame <idiom> ناگهانی به شهرت رسیدن
immortalises شهرت جاویدان دادن به
immortalised شهرت جاویدان دادن به
immortalising شهرت جاویدان دادن به
notbility شهرت قابل ملاحظگی
there removred revolution شورشی که شهرت دارد
publish abroad در همه جا شهرت دادن
to publish abroad در همه جا شهرت دادن
to win fame شهرت پیدا کردن
immortalize شهرت جاویدان دادن به
immortalized شهرت جاویدان دادن به
immortalizes شهرت جاویدان دادن به
To be world famous . To enjoy an international reputation. شهرت جهانی داشتن
immortalizing شهرت جاویدان دادن به
All is ephemeral , the fame and the famous . شهرت ومشهور هردو درگذرند
to damage somebody's good reputation به شهرت کسی خسارت زدن
establish شهرت یامقامی کسب کردن
establishes شهرت یامقامی کسب کردن
immortalization اعطای نام یا شهرت جاودانی
establishing شهرت یامقامی کسب کردن
head-shrinker کسی که سر دشمن را بریده و به روش خاصی آنرا کوچک کرده و برای یاد بود و افتخار نگهداری میکرد روانپزشک
head-shrinkers کسی که سر دشمن را بریده و به روش خاصی آنرا کوچک کرده و برای یاد بود و افتخار نگهداری میکرد روانپزشک
vindication اعاده حیثیت [مثال شهرت یا آبرو ...]
They are famed for their courage. بخاطر شجاعت وجسارتشان شهرت دارند
to build up areputation شهرت یا ابرویی برای خوددرست کردن
his standing with his colleagues شهرت او [مرد ] میان همکاران خود
Italian stucco is world famous . گچ برای ایتالیا شهرت جهانی دارد
It is not much of a reputation (status symbol) for one. اینهم برای آدم شهرت نشد
i am p to know him بوجود او افتخار می کنم بوجود او سرافراز یا مفتخرم
He acquired kudos by appearing on television. او [مرد] با ظاهر شدن در تلویزیون جلال [شهرت] به دست آورد.
The town is famous for its hot springs . این شهر بدلیل چشمه های آبگرمش شهرت دارد
stake شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
staked شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
stakes شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
to win one's spurs بدرجه سلحشوری رسیدن برجسته شدن نامی شدن شهرت یافتن
to tarnish something [image, status, reputation, ...] چیزی را بد نام کردن [آسیب زدن] [خسارت وارد کردن] [خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
eternize ابدی کردن شهرت ابدی دادن
Reihan ریحان [شهری در استان مرکزی و نزدیک اراک که به بافت طرح های هراتی و افشان یا زمینه قرمز شهرت داشته و اکثر فرش های آن بصورت تک پودی بافته می شوند.]
Sarouk ساروق [حوزه بافت ساروق در استان مرکزی با شهرت جهانی در بافت فرش های پر تراکم با زمینه قرمز و حاشیه آبی، پرز بلند و طرح افشان بته ای و گل خشتی است.]
Jaff design طرح جاف [جاف از روستاهای کردستان می باشد و از قدیم به بافت انواع کیسه های خورجینی و دستی شهرت داشته است. طرح ها اکثرا لوزی شکل بوده و لبه ها حالت قالب دارند.]
geometric design طرح هندسی [این طرح در ابتدا بخاطر ذهنی بافی و سهولت بیشتر در بافت، بین عشایر و روستاها شهرت یافت. ولی امروزه هم به صورت ساده گذشته و هم بصورت پیچیده بین بافندگان استفاده می شود.]
rashwan medallion ترنج رشوان [این شهر در استان کردستان قرار داشته و به بافت قالیچه های خورجینی، گلیم و فرش های هندسی با ترنج مخصوص به این ناحیه شهرت دارد. ترنج این فرش ها بصورت لوزی بزرگ به همراه اشکال هندسی می باشد.]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com