Total search result: 111 (10 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
All is ephemeral , the fame and the famous . |
شهرت ومشهور هردو درگذرند |
|
|
Other Matches |
|
both |
هردو |
in letter and in spirit |
از حیث نص و معنی هردو |
they are at loggerheads |
هردو کله خرند |
the two books are a like |
با هردو یک جور معامله کردم |
lady's man <idiom> |
مرد دلخواه ومشهور بین خانمها |
i p that they are both gone |
احتمال کلی می دهم که هردو رفته باشند |
contempt |
در CLممکن است این جرم به وسیله جریمه یا زندان یا هردو کیفر داده شود اهانت |
popularized |
مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن |
popularize |
مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن |
popularizing |
مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن |
popularising |
مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن |
popularises |
مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن |
popularised |
مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن |
popularizes |
مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن |
Mamihlapinatapai |
نگاهی که ۲ نفر با یکدیگر به اشتراک میگذارند که در آن هردو میخواهند و مایلند که طرف مقابل حرفی بزند ولی هیچ کدامشان نمیخواهند آغاز کنند. |
double footed |
بازیگر چپ پا- راست پا بازیگر با هردو پا |
popularity |
شهرت |
prestige |
شهرت |
conspicuousness |
شهرت |
emprise |
شهرت |
fameless |
بی شهرت |
famousness |
شهرت |
titles |
شهرت ها |
names |
شهرت ها |
title |
شهرت |
name |
شهرت |
odor |
شهرت |
notability |
شهرت |
illustrousness |
شهرت |
illustriousness |
شهرت |
stand |
شهرت |
reputation |
شهرت |
odors |
شهرت |
odour |
شهرت |
odours |
شهرت |
celebrities |
شهرت |
grapevine |
شهرت |
grapevines |
شهرت |
celebrity |
شهرت |
hearsay |
شهرت |
unknown |
بی شهرت |
reputations |
شهرت |
unknowns |
بی شهرت |
names |
شهرت |
renown |
شهرت |
fame |
شهرت |
report |
شهرت |
reported |
شهرت |
publicity |
شهرت |
name |
شهرت |
reports |
شهرت |
to get fame |
شهرت یافتن |
posthumous fame |
شهرت پس از مرگ |
oecumenicity |
شهرت جهانی |
there is a rumour that |
شهرت دارد که |
standing |
دوام شهرت |
To become famous (renowned). |
شهرت یا فتن |
repute |
شهرت داشتن |
attribute |
شهرت افتخار |
name |
نام و شهرت |
estimated |
قیمت شهرت |
estimates |
قیمت شهرت |
estimating |
قیمت شهرت |
names |
نام و شهرت |
attributes |
شهرت افتخار |
attributing |
شهرت افتخار |
unpopularity |
عدم شهرت |
reputable |
قابل شهرت |
esteem |
شهرت ارجمندشمردن |
bad reputation |
سوء شهرت |
estimate |
قیمت شهرت |
rehabilitation |
احیای شهرت یااعتبار |
to shoot to fame <idiom> |
ناگهانی به شهرت رسیدن |
immortalising |
شهرت جاویدان دادن به |
immortalize |
شهرت جاویدان دادن به |
immortalises |
شهرت جاویدان دادن به |
notbility |
شهرت قابل ملاحظگی |
publish abroad |
در همه جا شهرت دادن |
immortalizing |
شهرت جاویدان دادن به |
immortalised |
شهرت جاویدان دادن به |
there removred revolution |
شورشی که شهرت دارد |
immortalized |
شهرت جاویدان دادن به |
to publish abroad |
در همه جا شهرت دادن |
to win fame |
شهرت پیدا کردن |
To be world famous . To enjoy an international reputation. |
شهرت جهانی داشتن |
immortalizes |
شهرت جاویدان دادن به |
immortalization |
اعطای نام یا شهرت جاودانی |
establishing |
شهرت یامقامی کسب کردن |
to damage somebody's good reputation |
به شهرت کسی خسارت زدن |
establishes |
شهرت یامقامی کسب کردن |
establish |
شهرت یامقامی کسب کردن |
his standing with his colleagues |
شهرت او [مرد ] میان همکاران خود |
to build up areputation |
شهرت یا ابرویی برای خوددرست کردن |
vindication |
اعاده حیثیت [مثال شهرت یا آبرو ...] |
Italian stucco is world famous . |
گچ برای ایتالیا شهرت جهانی دارد |
It is not much of a reputation (status symbol) for one. |
اینهم برای آدم شهرت نشد |
They are famed for their courage. |
بخاطر شجاعت وجسارتشان شهرت دارند |
The town is famous for its hot springs . |
این شهر بدلیل چشمه های آبگرمش شهرت دارد |
He acquired kudos by appearing on television. |
او [مرد] با ظاهر شدن در تلویزیون جلال [شهرت] به دست آورد. |
stakes |
شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن |
staked |
شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن |
stake |
شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن |
to win one's spurs |
بدرجه سلحشوری رسیدن برجسته شدن نامی شدن شهرت یافتن |
to tarnish something [image, status, reputation, ...] |
چیزی را بد نام کردن [آسیب زدن] [خسارت وارد کردن] [خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ] |
eternize |
ابدی کردن شهرت ابدی دادن |
Reihan |
ریحان [شهری در استان مرکزی و نزدیک اراک که به بافت طرح های هراتی و افشان یا زمینه قرمز شهرت داشته و اکثر فرش های آن بصورت تک پودی بافته می شوند.] |
Sarouk |
ساروق [حوزه بافت ساروق در استان مرکزی با شهرت جهانی در بافت فرش های پر تراکم با زمینه قرمز و حاشیه آبی، پرز بلند و طرح افشان بته ای و گل خشتی است.] |
Jaff design |
طرح جاف [جاف از روستاهای کردستان می باشد و از قدیم به بافت انواع کیسه های خورجینی و دستی شهرت داشته است. طرح ها اکثرا لوزی شکل بوده و لبه ها حالت قالب دارند.] |
geometric design |
طرح هندسی [این طرح در ابتدا بخاطر ذهنی بافی و سهولت بیشتر در بافت، بین عشایر و روستاها شهرت یافت. ولی امروزه هم به صورت ساده گذشته و هم بصورت پیچیده بین بافندگان استفاده می شود.] |
rashwan medallion |
ترنج رشوان [این شهر در استان کردستان قرار داشته و به بافت قالیچه های خورجینی، گلیم و فرش های هندسی با ترنج مخصوص به این ناحیه شهرت دارد. ترنج این فرش ها بصورت لوزی بزرگ به همراه اشکال هندسی می باشد.] |