English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 162 (8 milliseconds)
English Persian
home شهر بخانه برگشتن
homes شهر بخانه برگشتن
Other Matches
homecoming ورود بخانه
homecomings ورود بخانه
housebreak بخانه دستبردزدن
housebreaking دستبرد بخانه
rehouses بخانه جدید رفتن
rehoused بخانه جدید رفتن
rehouse بخانه جدید رفتن
rehousing بخانه جدید رفتن
house-warmings جشن ورود بخانه تازه
house-warming جشن ورود بخانه تازه
house warming جشن ورود بخانه تازه
to move in بخانه تازه اسباب کشی کردن
crofts زمین قابل کشت پیوسته بخانه
croft زمین قابل کشت پیوسته بخانه
infield کشتزار پیوسته بخانه زمین زیر کشت
semi-detached درباب خانهای گفته میشود:که بادیوارمشترک بخانه دیگری پیوسته باشد
semi detached درباب خانهای گفته میشود:که بادیوارمشترک بخانه دیگری پیوسته باشد
deviate برگشتن
regurgitated برگشتن
deviated برگشتن
deviates برگشتن
regurgitate برگشتن
regurgitates برگشتن
revert برگشتن
reverts برگشتن
reverting برگشتن
regurgitating برگشتن
reverted برگشتن
deviating برگشتن
abjeure برگشتن از
backslide برگشتن
resile برگشتن
retroflex برگشتن
to come back برگشتن
to go back برگشتن
to put back برگشتن
to turn turtle برگشتن
double back <idiom> برگشتن
get back <idiom> برگشتن
roll around <idiom> برگشتن
repullulate برگشتن
reoccurring برگشتن
chare برگشتن
come back برگشتن
go back برگشتن
hark back برگشتن
lapse vi برگشتن
on the way back در برگشتن
recrudesce برگشتن
regorge برگشتن
reoccurrence برگشتن
return برگشتن
returning برگشتن
returned برگشتن
sheer برگشتن
reverse برگشتن
reversed برگشتن
reversing برگشتن
reverses برگشتن
returns برگشتن
till his return تا موقع برگشتن او
rebounding پس زدن برگشتن
to fall away برگشتن مرتدشدن
head off <idiom> به عقب برگشتن
go back on <idiom> به عقب برگشتن
rebounds پس زدن برگشتن
capsizes برگشتن قایق
untread برگشتن بازگشتن
apostatize از دین برگشتن
resile به عقب برگشتن
introspect بخود برگشتن
swindle ورق برگشتن
swindled ورق برگشتن
swindles ورق برگشتن
to bounce [cheque/check] برگشتن [چکی]
capsizing برگشتن قایق
capsize برگشتن قایق
capsized برگشتن قایق
remigrate از مهاجرت برگشتن
rebound پس زدن برگشتن
rebounded پس زدن برگشتن
repatriations برگشتن یا برگرداندن به میهن
recoils بحال نخستین برگشتن
perseverate اصراردر برگشتن کردن
chars جسم زغال برگشتن
charring جسم زغال برگشتن
char جسم زغال برگشتن
recoils بحال خود برگشتن
recoiling بحال نخستین برگشتن
repatriated بمیهن خود برگشتن
repatriate بمیهن خود برگشتن
to return to the fold [family] به خانواده خود برگشتن
retracted عقب کشیدن برگشتن
retracting عقب کشیدن برگشتن
retracts عقب کشیدن برگشتن
topple برگشتن واژگون کردن
toppling برگشتن واژگون کردن
topples برگشتن واژگون کردن
repatriates بمیهن خود برگشتن
repatriating بمیهن خود برگشتن
retract عقب کشیدن برگشتن
recoiling بحال خود برگشتن
recoiled بحال نخستین برگشتن
recoiled بحال خود برگشتن
recoil بحال نخستین برگشتن
recoil بحال خود برگشتن
to throw back به تبار خود برگشتن
toppled برگشتن واژگون کردن
come back <idiom> برگشتن به جایی که حالاهستی
come back <idiom> به فکر شخص برگشتن
repatriation برگشتن یا برگرداندن به میهن
put about تغییر جهت دادن برگشتن
relapsed مرتد بحال نخستین برگشتن
relapse مرتد بحال نخستین برگشتن
overturns معلق شدن برگشتن وسیله
overturned معلق شدن برگشتن وسیله
remount برگشتن دوباره سوار کردن
remounted برگشتن دوباره سوار کردن
backcross چند پشت بعقب برگشتن
overturn معلق شدن برگشتن وسیله
remounts برگشتن دوباره سوار کردن
bear up برگشتن قایق بسمت باد
remounting برگشتن دوباره سوار کردن
relapses مرتد بحال نخستین برگشتن
relapsing مرتد بحال نخستین برگشتن
recovery برگشتن به عملیات طبیعی پس ازخطا
counter recoil برگشتن لوله پس از عقب نشینی
recoveries برگشتن به عملیات طبیعی پس ازخطا
to turn back برگشتن [به جایی که از آنجا آمده اند]
to turn round برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
get back at <idiom> صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
inside out <idiom> داخل به خارج برگشتن ،واژگون شدن
to head back برگشتن [از جایی که دراصل آمده اند]
to turn around برگشتن [به جایی که از آنجا آمده اند]
procedure turn دور زدن برای برگشتن در مسیر
bear off برگشتن قایق بسمت مخالف باد
blenching جمع شدن و عقب نشینی کردن برگشتن
blench جمع شدن و عقب نشینی کردن برگشتن
blenches جمع شدن و عقب نشینی کردن برگشتن
blenched جمع شدن و عقب نشینی کردن برگشتن
to hark back برگشتن) درگفتگوی ازتوله شکاری که اندکی برمیگرددتاردشکار رادوب
undoes برای برگشتن به وضعیت قبلی , معمولاگ دستور ویرایش
undo برای برگشتن به وضعیت قبلی , معمولاگ دستور ویرایش
rebounding دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebounds دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebound دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebounded دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
recycle برگشتن به نقطه شروع برنامه داده پرداز الکترونیک بدون وارد شدن دادههای جدید
draws ضربهای که باعث برگشتن گوی بیلیاردپس از برخورد میشود حذف اسب از دور مسابقه کشیدن زه
recycling برگشتن به نقطه شروع برنامه داده پرداز الکترونیک بدون وارد شدن دادههای جدید
recycles برگشتن به نقطه شروع برنامه داده پرداز الکترونیک بدون وارد شدن دادههای جدید
draw ضربهای که باعث برگشتن گوی بیلیاردپس از برخورد میشود حذف اسب از دور مسابقه کشیدن زه
cradles نیم پشتک بجلو نیم چرخش و برگشتن روی پشت
cradle نیم پشتک بجلو نیم چرخش و برگشتن روی پشت
cradled نیم پشتک بجلو نیم چرخش و برگشتن روی پشت
times آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
timed آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
time آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
usura maritima دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
perseverate خود به خود برگشتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com