Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English
Persian
lubricity
شهوانی بودن چربی
Other Matches
lipoma
تومر خوش خیم چربی غده چربی
fat soluble
قابل حل در چربی محلول در حلالهای چربی
degreasing
پاک کردن مواد روغنی به وسیله ضد چربی کم کردن چربی
fat
چربی چربی دار
fats
چربی چربی دار
fatter
چربی چربی دار
fattest
چربی چربی دار
lust ful
شهوانی
lustful
شهوانی
passionate
شهوانی
randy
شهوانی
red blooded
شهوانی
salacious
شهوانی
red-blooded
شهوانی
lascivious
شهوانی
voluptuous
شهوانی
erotic
شهوانی
brutal
شهوانی
cyprian
شهوانی
goaty
شهوانی
tasty
<adj.>
شهوانی
lecherous
شهوانی
ruttish
شهوانی
lustihood
شهوانی
red-hot
<adj.>
شهوانی
juicy
<adj.>
شهوانی
fleshly
شهوانی
animalize
شهوانی کردن
hot liver
مزاج شهوانی
libidos
تحریک شهوانی
libido
تحریک شهوانی
carnal
نفسانی شهوانی
goat
ادم شهوانی
goats
ادم شهوانی
sensual
شهوانی جسمانی
carnalize
شهوانی کردن
lydian
شهوانی نرم
carnalist
ادم شهوانی
nymphomania
جنون شهوانی زن
sensualization
ازاده شهوانی
lasciviously
بطور شهوانی
peepshow
فیلم شهوانی
rutty
شهوانی هوسران
fulsome
فربه شهوانی
peepshows
فیلم شهوانی
satyrs
ادم شهوانی
satyr
ادم شهوانی
sexiest
دارای احساسات شهوانی
sexy
دارای احساسات شهوانی
erotization
خاصیت شهوانی یافتن
sexier
دارای احساسات شهوانی
cathect
تحریک شهوانی کردن
carnally
بطور جسمانی یا شهوانی
satyriasis
جنون شهوانی مرد
cathectic
وابسته به تمرکز روانی شهوانی شده
orgasm
شور شهوانی اوج لذت جنسی
orgasms
شور شهوانی اوج لذت جنسی
concupiscible
تحریک شده بوسیله امیال شهوانی
cathectic
تحت اثر قوه شهوانی قرار گرفته
eroticism
تحریک احساسات شهوانی بوسیله تخیل ویابوسایل هنری
myelin
چربی پی
oiliness
چربی
creaminess
چربی
adiposeness or diposity
چربی
fattest
چربی
lubricous
چربی
meager
بی چربی
greasing
چربی
greasiness
چربی
fatness
چربی
greasily
با چربی
greasy
چربی
greased
چربی
meagre
بی چربی
grease
چربی
fatless
بی چربی
lipid
چربی
lipide
چربی
fatter
چربی
fat
چربی
oil
چربی
oiling
چربی
oils
چربی
thins
کم چربی
thinnest
کم چربی
thinners
کم چربی
fats
چربی
thin
کم چربی
thinned
کم چربی
grease
روغن چربی
fattiness
خاصیت چربی
greased
روغن چربی
greasing
روغن چربی
grease trap
بازیابی چربی
aliphatic
چربی دار
adipic
وابسته به چربی
flense
چربی گرفتن از
whipping cream
خامهی پر چربی
grease trap
چربی گیر
fat is insoluble in water
چربی در اب حل نمیشود
degreasing
اب کردن چربی
blackhead
چربی دانه
blackheads
چربی دانه
adipocere
چربی لاش
adipose tissue
بافت چربی
animal fat
چربی حیوانی
casein
پنیر بی چربی
lard
چربی خوک
comedo
چربی دانه
leather head
چربی دانه
fatty
چربی مانند
wool grease
چربی پشم
wool fat
چربی پشم
vegtable fat
چربی گیاهی
lipotropic
چربی سوز
lipophilic
چربی دوست
lipophilic
چربی گرای
lipomatous
چربی مانند
lipuria
چربی در پیشاب
lipoid
شبه چربی
suint
چربی پشم
skim milk
شیر بی چربی
sebaceous
چربی دار
emulsioning
ذرات چربی دراب
emulsion
ذرات چربی دراب
greasily
به شکل روغن یا چربی
unsaturated fat
چربی اشباع نشده
emulsioned
ذرات چربی دراب
blobber
چربی یاپیه نهنگ
adipose tissue
چربی حیوانی پیه
fatback
چربی پشت خوک
lipolysis
تجزیه وتحلیل چربی
emulsions
ذرات چربی دراب
saturated fat
چربی اشباع شده
saturated fats
چربی اشباع شده
blubbers
چربی اوردن هایهای گریستن
poly unsaturated fat
پلی چربی اشباع نشده
butyrometer
الت سنجش چربی شیر
blubbering
چربی اوردن هایهای گریستن
lard
گوشت خوک چربی زدن
blubber
چربی اوردن هایهای گریستن
blubbered
چربی اوردن هایهای گریستن
lanoloin
چربی پشم که در ارایش مورداستعمال دارد
I clinched a lucrative deal.
معامله چربی ( شیرینی ) انچام دادم
pate de foie gras
خمیر چربی جگر غاز ودنبلان
lardoon
تکه چربی که لای گوشت گذارند
lardon
تکه چربی که لای گوشت گذارند
blubbers
چربی بالن وسایرپستانداران دریایی چاق شدن
lipoprotein
مواد پروتئینی که حاوی مقداری چربی باشند
blubber
چربی بالن وسایرپستانداران دریایی چاق شدن
lactoscope
شیرازما اسباب ازمایش پاکی یا چربی شیر
blubbered
چربی بالن وسایرپستانداران دریایی چاق شدن
greased
روغن زدن روغنکاری نمودن چربی گریس
grease
روغن زدن روغنکاری نمودن چربی گریس
greasing
روغن زدن روغنکاری نمودن چربی گریس
suet
چربی سخت دور کلیه وکمر گوسفند
blubbering
چربی بالن وسایرپستانداران دریایی چاق شدن
lipide
مواد چربی که شامل پیه وموم وفسفاتیدوسروبروزیدها میباشد
lipid
مواد چربی که شامل پیه وموم وفسفاتیدوسروبروزیدها میباشد
lipotropic
موادی که سبب دخول چربی در واکنشهای بدن میگردند
myelin sheath
ماده سفید چربی که غلاف بعضی اعصاب رامیپوشاند
erogenous
ارضاکننده تحریکات شهوانی و جنسی محرک احساسات جنسی
In the long run fatty food makes your arteries clog up.
در دراز مدت مواد غذایی پر چربی باعث گرفتگی رگها می شوند .
glycogenesis
تشکیل مواد قندی ازمولکولهای غیر نشاسته مانند پرتئین و چربی
pope's eye
غدهای که در میان ران گوسفندکه چربی پیرامون انرا گرفته است
exhibitionism
نوعی انحرافات جنسی که دران شخص بوسیله نشان دادن الت جنسی خود احساسات شهوانی رافرومینشاند عریان گرائی
erotic
وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contain
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contains
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to mind
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
corresponded
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to be in one's right mind
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
correspond
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponds
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumber
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
up to it/the job
<idiom>
مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
outnumbers
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
id
مجموع تمایلات انسان که نفس یا شخصیت انسان و تمایلات شهوانی وجنسی ازان ناشی میشود
lurking
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fittest
شایسته بودن برای مناسب بودن
fits
شایسته بودن برای مناسب بودن
lurked
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fit
شایسته بودن برای مناسب بودن
look out
منتظر بودن گوش به زنگ بودن
lurk
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to be in a habit
دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
validity of the credit
معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
to look out
اماده بودن گوش بزنگ بودن
reasonableness
موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
to be hard put to it
درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
lurks
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belongs
مال کسی بودن وابسته بودن
To be on top of ones job .
بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
belonged
مال کسی بودن وابسته بودن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com